در بخش‌های پیشین این نوشتار اشاره شد که کشورهای بیگانه به خصوص انگلستان و روسیه تزاری تا چه حد در امور داخلی ایران دخالت می‌کردند که این امر برای رجال وطن‌دوست و مستقل خوشایند نبوده است، به همین دلیل بنا به اسناد و مدارک به جا مانده از سفیر کبیران برخی از کشورها در دوره قاجار اشاره شده است که ایرانیان برای کاهش این گونه دخالت‌ها از حربه ایجاد تفرقه و تضاد استفاده می‌کردند. حکومت ایران در عصر قاجار، با همه نقص‌ها و نارسایى‏هاى بسیارى که داشت، در سیاست خارجى، از مقاومت و ایستادگى در برابر این تحکمات، خالى نبود و در این راه، از تمامى حربه‏ها و چاره‏هاى ممکن نیز سود مى‏جست (هرچند که مع‌الاسف، این ایستادگى و مقاومت، صرف نظر از اینکه گاه جاى خود را به نحوى تمکین و تسلیم مى‏داد، در کل نیز، سیرى نزولى و کاهنده داشت و این مساله، منضم به دیگر علل و عوامل داخلى و خارجى، میدان را به طور فزاینده‏اى براى جولان بیشتر دشمنان استقلال و سعادت ایران بازتر مى‏ساخت).

بسیاری از مدارک و اسناد تاریخى مربوط به عصر قاجار (که به بعضى از آنها، در این مبحث اشاره شده است) به ‌وضوح نشان مى‏دهد که یکى از حربه‏هایى که رجال وطن‌خواه و مستقل ایران (همچون امیرکبیر) برای «تعدیل و تقلیل» نفوذ استعمارى روس و انگلیس و «تخلص» از فشارها و تحکمات روزافزون آن‌ها، از آن بهره مى‏جستند، سیاست «ایجاد و تشدید تضاد سیاسى» بین آن دو همسایه استعمارگر و استفاده از این تضاد به نفع منافع و مصالح ایران بوده است.

مورخان و پژوهشگران، از ایجاد تضاد بین قدرت‌هاى خارجى، به عنوان سیاست ایرانیان در قرن نوزدهم یاد کرده‌اند. آقاى على اصغر زرگر نوشته است: «در طول نیمه دوم‏ قرن نوزدهم، مداخلات روس و انگلیس در امور داخلى ایران به صورت یکى از امور روزانه در تمام سطوح درآمد. تعداد آن دسته از سیاستمداران ایرانى که نه در کنترل بریتانیا بودند و نه آلت دست روسیه، بسیار اندک بود. در نتیجه موفق‌ترین صدراعظم آن دوران، شخصى بود که توازن عوامل روس و انگلیس یعنى آنگلوفیل‌ها و روسوفیل‌ها، در کابینه‏اش حفظ مى‏شد. حکام ایرانى براى جلوگیرى از دست‌اندازى توام این قدرت‌ها، تنها وسیله‏اى که در اختیار داشتند آن بود که به بازى خطرناک برانگیختن یک قدرت بزرگ بر ضد قدرت بزرگ دیگر روى آورند یا سعى کنند که با یک قدرت ثالث روابط نزدیکى برقرار کنند.» دولتمردان ایرانی از اینکه روس و انگلیس به یکدیگر نزدیک شوند و همچون دوران عقد قرارداد ۱۹۰۷ (تجزیه ایران به مناطق نفوذ روس و انگلیس)، دست همدیگر را (بر ضد ایران) به دوستى بفشارند، سخت متاسف و نگران مى‏شدند. به عنوان نمونه مى‏توان به اظهار تاسف میرزا صادق‌خان مستشارالدوله در مجلس شوراى صدر مشروطه اشاره کرد.

کارشناسان سیاسى غربى نیز نظیر لرد ادوارد گرى (وزیر امور خارجه مشهور انگلیس در عصر مشروطه و پرچمدار قرارداد ۱۹۰۷) و لرد کرزن (وزیر خارجه نام‌ آشناى بریتانیا و طراح قرارداد ۱۹۱۹ که تحت‌الحمایگى ایران توسط انگلیس را موجب می‌شد) به سیاست مدبرانه ایرانیان در ایجاد یا تشدید تضاد میان قدرت‌هاى بیگانه سلطه‏جو براى حفظ مصالح و منافع ملى ایران اعتراف کرده‏اند. ادوارد گرى، زمانى که سفیر کبیر انگلیس در آمریکا بود، در تلگراف دهم اکتبر ۱۹۱۹ به کرزن، به این «عادت دیرینه ایرانیان» اشاره کرد که «همیشه مى‏خواهند میان دول بزرگ خارجى ایجاد کدورت و اختلاف کنند.» سر هنرى ساویج لندور، از رجال مشهور انگلیس است که در سال‌هاى ۱۹۰۱ــ۱۹۰۲ ایران را به گام سیاحت (و در واقع جاسوسى) پیموده و خاطرات این سفر را در کتاب «عبور از اراضى‌ای که مورد طمع و حسد است» (چاپ لندن، ۱۹۰۲) شرح داده است. وى نوشته است که زمانى که در تهران به سر مى‏برد یکى از رجال رسمى تهران در ضمن صحبت به او گفته است: «علاوه بر قواى دفاعى ما، امنیت کشور ما بسته به رقابت دولتین روس و انگلیس است. ما در وسط این دو دولت واقع شده‏ایم، اگر این‌ها با هم بسازند کار ما ساخته است.» کاردار سفارت آمریکا در ایران در ۱۳۰۰.ش نیز، از ایجاد تضاد بین قدرت‌هاى خارجى به عنوان «بازى قدیمىِ شرقىِ» ایرانی‌ها یاد کرده است.

جیمز بیل (مورخ و تحلیلگر معاصر آمریکایى) با اشاره به «رقابت دو قدرت بزرگ انگلیس و روسیه بر سر خاک ایران» در طی قرن نوزدهم تصریح کرده است: «ایران موفق شده بود ده‌ها سال استقلال خود را با بازى دادن این دو قدرت علیه یکدیگر حفظ کند.» به نوشته بیل «هر زمان که این دو رقیب به تفاهمى دست مى‏یافتند، رهبران ایران استقلال و موجودیت کشور خود را در معرض خطر جدى مى‏دیدند. مثلا در سال ۱۹۰۷ این دو قدرت توافق‌نامه انگلیس ــ روسیه را امضا کردند و طبق آن ایران به چند منطقه نفوذ روس‏ها در شمال، انگلیسی‌ها در جنوب شرقى و منطقه بى‏طرف در ما بین این دو منطقه تقسیم شد که این توافق‌نامه مصداقى براى این ادعا است. آنچه که براى استقلال ایران از این هم خطرناک‏تر بود، سناریویى بود که در آن یکى از قدرت‌ها بر دیگرى چیره مى‏شد. این وضع در سال ۱۸۲۸-۱۸۲۵ پیش آمد. در آن دوره، جنگ ایران و روسیه به امضاى پیمانى منجر شد که نه تنها به قیمت از دست رفتن تمامى خاک ایران در غرب دریاى خزر تمام شد، بلکه این کشور را واداشت براى اتباع روسى ایران امتیازات فوق‌العاده‏اى قائل شود. مصداق این امر در انگلیس، امتیاز رویتر در سال ۱۸۷۲ بود که یک تبعه انگلیس حق انحصارى استفاده از تمامى منابع را (تسلیم کامل و فوق‌العاده تمامى منابع صنعتى یک پادشاهى به خارجیان که احتمالا همواره در رویاى آن بوده‏اند)، داشته است. یک نمونه دیگر، موافقت‌نامه ۱۹۱۹ ایران ــ انگلیس است که محرمانه به امضا رسید و طبق آن کنترل سیاسى، نظامى و اقتصادى ایران به انگلیس واگذار شد. با وجودى که این دو موافقت‌نامه اخیر سرانجام لغو شدند، اما به عنوان یادگارى آشکار از تهدیدات خارجى نسبت به استقلال ایران در اذهان باقى ماندند.