انقلاب مشروطه؛ زمینهها و علل-۲
نخستین انقلاب آزادیخواهی در آسیا
انقلاب مشروطیت در ایران در شرایطی زاده شد و رشد کرد که دو کشور روسیه و انگلیس در ایران نفوذ فوقالعادهای داشتند. این انقلاب که نسل اول آن را گروهی از نخبگان ایرانی با آرایشهای فکری و سیاسی گوناگون تشکیل میدادند، برای دو کشور یادشده به یک مجادله تبدیل شده بود. با توجه به انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و برخی رفتارهای انقلابی مشابه میان رهبران مشروطه و انقلاب روسها، انگلیسیها به این نتیجه رسیده بودند که شاید منشا انقلاب ایران از روسیه باشد.نویسنده این مطلب، پس از بررسی این موضوع و برای یافتن دلایل و زمینههای انقلاب مشروطه به دوران امتیازدهی قاجارها برمیگردد. این مطلب برگرفته از موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران است. راجع به تاثیر آشکار انقلاب ۱۹۰۵.م روسیه در انقلاب مشروطیت ایران و همسانی این دو انقلاب با یکدیگر گزارش اسپرینگ رایس (Spring Rice)،وزیرمختار بریتانیا در تهران، کاملا صراحت دارد. او در نامهاش به گری (Grey)، وزیر خارجه انگلیس، چنین نوشته است: «شما ملاحظه خواهید کرد که شباهت شدیدی میان جنبشهای اصلاحخواهانه روس و ایران وجود دارد؛ یک نوع فقدان رهبری، یک نوع تنفر غریزی و یک نوع عملیات سری؛ تفاوت اصلی میان دو کشور این است که دولت ایران نه ارتش دارد نه پول و نه نیروی مقاومت... شما نیز (در گزارشهای فرستادهشده) حملههای مصممانهای را که به حکومت روس، به بریگاد قزاق و کنسولهای روسی متجاوز در اینجا میشود از نظر خواهید گذراند. علاوه بر این، مبادله تلگرافهای دوستی میان دومای روس و مجلس ایران به نام «آزادی، دادگری و برابری مردم» جلب نظر شما را خواهد کرد. به نظر میرسد که مردم هر دو کشور یک تنفر مشترک و یک خواسته مشترک دارند؛ بنابراین نباید جای شگفتی باشد که میبینیم حکومتهای این دو کشور بر ضد دشمن مشترک خود (آزادیخواهان) دست به اقدامات مشترک میزنند.» در این زمینه یادآوری این نکته شاید بیاهمیت نباشد که انقلاب مشروطه ایران از جنبه جهانی اهمیت ویژهای پیدا کرده بود؛ زیرا در سده بیستم، پس از انقلاب ۱۹۰۵.م روسیه، نخستین انقلاب آزادیخواهی آسیا به شمار میآمد که الهامبخش انقلابهای دیگر آسیا از جمله انقلاب مشروطه ۱۹۰۸.م ترکیه شد. این اهمیت ویژه بیشتر مورد توجه انقلابیون روس در همان زمان قرار گرفت و به همین سبب در سخنرانیهای خویش از مبارزات دلاورانه آزادیخواهان ایران یاد میکردند.
آغاز تحولات در ایران
در نیمه دوم سده نوزدهم، نفوذ و تاثیر غرب، به دو شیوه متفاوت، روابط سست و شکننده دولت قاجار با جامعه ایران را تضعیف کرد: اول، نفوذ غرب بهویژه نفوذ اقتصادی، بیشترِ بازارهای شهری را تهدید کرد و بهتدریج تجار و بازرگانان پراکنده محلی را در قالب طبقه متوسط فرامحلی یکپارچه ساخت؛ دوم، ارتباط با غرب، بهویژه تماس فکری و ایدئولوژیکی از طریق نهادهای نوین آموزشی، زمینه رواج مفاهیم و اندیشههای جدید، گرایشهای نو و مشاغل جدید را فراهم ساخت و طبقه متوسط حرفهای جدیدی به نام طبقه روشنفکر بهوجود آورد.
تاثیر و نفوذ غرب از سال ۱۸۰۰.م، با فشار نظامی روس و سپس انگلیس آغاز شد. روسها که به سلاحهای جدید مجهز بودند، با عبور از آسیای مرکزی و قفقاز، نیروهای متفرق قبیلهای ایران را به آسانی شکست دادند و معاهدههای خفتبار گلستان ۱۱۹۲.ش/۱۸۱۳.م و ترکمانچای ۱۲۰۷.ش/۱۸۲۸.م را به فتحعلیشاه تحمیل کردند. بریتانیا نیز که میخواست از روسها عقب نماند و از افغانستان، به عنوان منطقهای حائل در برابر تزارها و پادشاهان قاجار استفاده کند، نواحی جنوبی ایران را اشغال کرد و قرارداد پاریس را به شاه قبولاند. شاهان قاجار در نتیجه این قراردادها، تبریز و نواحی جنوبی را باز پس گرفتند و جامعه بینالملل آنها را حاکمان قانونی و مشروع ایران شناخت، اما در مقابل، گرجستان، ارمنستان و حق کشتیرانی در دریای خزر را از دست دادند، از همه ادعاهای خود نسبت به افغانستان چشم پوشیدند، غرامتی به مبلغ سه میلیون پوند به تزار پرداختند و مهمتر از همه اینکه رشتهای از امتیازات تجاری را به روسیه و بریتانیا واگذار کردند. با این گونه امتیازات، دو قدرت توانستند هرجا که میخواستند مرکز کنسولی و تجاری دایر کنند و تجار خود را از مشکلاتی مانند پرداختهای زیاد گمرکی، تعرفههای داخلی، محدودیتهای مسافرت داخلی و قضاوت دادگاههای شرعی آسوده کنند.
این معاهدات دیپلماتیک آغازگر نفوذ اقتصادی در ایران بود و با همین هدف بسته شده بود. در سده نوزدهم، حجم کلی تجارت خارجی حدود هشت برابر افزایش یافت. از سال ۱۲۰۹ تا ۱۲۷۹.ش میزان واردات ــ بهویژه منسوجات انبوه کارخانهای، محصولات فلزی، شیشه، شکر، چای و ادویه ــ از دو میلیون پوند به بیش از پنج میلیون پوند رسید. در همین دوره، میزان صادرات ــ بیشتر پنبه خام، ابریشم، گندم، برنج، تنباکو، پوست و فرش ــ تقریبا از بیستمیلیون پوند به ۰۰۰/۸۰۰/۳ پوند رسید.
به این ترتیب، شکستهای نظامی به امتیازات دیپلماتیک منجر شد، امتیازات دیپلماتیک، امتیازات تجاری را به دنبال آورد، امتیازات تجاری راههای نفوذ اقتصادی را هموار ساخت و نفوذ اقتصادی نیز صنایع سنتی را تضعیف کرد و در نتیجه آشفتگیهای اجتماعی شدیدی پدید آمد. پادشاهان قاجار به دو شیوه متفاوت در برابر این مساله، عکسالعمل نشان دادند. آنها، در نیمه نخست این سده، کوشیدند تا دو برنامه نوسازی بلندپروازانه، سریع، دفاعی و گسترده را اجرا کنند، ولی با شکست در اجرای این برنامهها، در نیمه دوم سده نوزدهم، به اصلاحات جزئی روی آوردند. آنها در راه اجرای اینگونه اصلاحات، همکاری با غرب را بر مبارزه با آن ترجیح دادند؛ بیشتر، دولت را در برابر جامعه تقویت کردند تا جامعه را در مقابل دولتهای خارجی؛ و اغلب به جای اجرای اصلاحات فراگیر در سطح ملی به اجرای اصلاحات جزئی و درباری دست زدند. این رویدادها چشمان عدهای از دولتمردان و متفکران ایران را به روی حقایقی گشود که تاثیرات آن به صورت تلاشهای هرچند کماثر در ایجاد تحول عمده در جامعه ایران جلوهگر شد. در نتیجه تماسهای مختلف در عرصه سیاست، فرهنگ، اقتصاد، علم و اندیشه با اروپاییان ــ که بیشتر یکسویه بودند ــ در این دوره و خاصه پس از شکستهای نظامی از روسیه و انگلیس، لزوم روی آوردن به دانش و فناوری جدید غرب برای جبران عقبماندگی ایران بیشتر و بیشتر احساس شد، هرچند که در ابتدای کار احساس نیاز و کمبود بیشتر در امور نظامی خلاصه میشد. در واقع به بیانی بسیار ساده و روشن سوالات اساسیای که ذهن گروهی از دولتمردان و متفکران ایران را به خود مشغول نموده بود عبارت بودند از اینکه: علت عقبماندگی ایران چیست؟ علت تفوق اروپاییان و رمز موفقیت آنها کدام است؟ و ما چگونه میتوانیم عقبماندگیهای خود را جبران نماییم؟
بنابراین ضرورت دست یافتن به پیشرفتهای علمی و فنی، به منظور استقلال کشور و مقاومت در برابر بیگانگان، باعث شد که باب مراوده علمی و فکری بین ایران سنتی و غرب متجدد، ناگزیر گشوده شود. اعزام محصل به اروپا، تاسیس دارالفنون به دست امیرکبیر و دعوت از اروپاییان برای تدریس و مشاوره، همه در واقع برای دست یافتن به نتایج خیرهکننده تمدن غربی در عرصه علمی و فنی، بهویژه و در درجه اول در زمینه نظامیگری بود. ایران دوره قاجار در راه رسیدن به توسعه و نوسازی با دو مشکل اساسی روبهرو بود که این دو همدیگر را تقویت میکردند. یک مشکل اساسی وجود و حضور کشورهای بیگانه در ایران بود که با توجه به حفظ منافع خود، از هرگونه نوآوری جلوگیری میکردند و حامی سیستم کهنه و قدیمی ایل قاجاریه بودند. مشکل اساسی دیگر، هیات حاکمه ایران، یعنی خاندان قاجار، بودند که اساسا تکلیف و وظیفه چندانی برای خود نسبت به آبادانی مملکت قائل نبودند. قاجارها نه در فکر اصلاحات اقتصادی بودند و نه خواهان تغییرات سیاسی و نه دغدغه تحولات اجتماعی ایران را در سر میپروراندند. رابطه آنان با گوشه و کنار مملکت رابطهای بسیار ساده و ابتدایی بود که صرفا در دریافت مالیات و عایدی خلاصه میشد. اگر از ناحیهای درآمد سرازیر بود، قاجارها، دلنگرانی چندانی در مورد آن خطه از مملکت نداشتند. اگر مالیات و درآمدهای ولایات واصل میشد، دیگر چندان مهم نبود که والی خراسان یا حاکم اصفهان، فرمانروای شیراز یا پیشکار کرمان چه کردهاند، کدام گامها را برداشتهاند یا کدام اقدامات را به ثمر رسانده یا نرساندهاند، مردم در چه وضعیتی به سر میبرند یا وضع جادهها چگونه است. ژوبر در سفرنامه خود در زمان فتحعلیشاه در مورد این واقعیت که حکومت اساسا وظیفهای در قبال خدمت به مردم برای خود احساس نمیکند، نوشته است: «اما درباره تاسیسات همگانی مانند مدرسهها، مسجدها، قلعهها، قناتها و پلها هزینه آنها اغلب به عهده شهرستانها میباشد و در نتیجه بدجوری از آنها نگهداری میشود. حکام جز آنکه مال بیندوزند اندیشه دیگری ندارند. خواه برای سود ویژه خود باشد و خواه برای راضی کردن آزمندی بزرگان.» از مبالغی که به خزانه شاه واریز میشد، پولی خارج نمیشد مگر برای مخارج ضروری و باقیمانده آن را به شمش، سنگهای گرانبها و اشیایی تبدیل میکردند که دارای ارزش بسیار بودند و میشد آنها را هنگام پیشامدها جابهجا کرد. در کشورهای مستبد هرگز نفع مردم در نظر گرفته نمیشود و اقتصاد، دانش، اداره کردن، دوراندیشی و نظم و ترتیب در آن کشورها مفهومی ندارد؛ چون موضوع برای آنان ناشناس میباشد. به نوشته دکتر مهدی ملکزاده در کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت ایران: «مردی بر طبق اصل وراثت یا با زور و قلدری بر اریکه سلطنت جای میگرفت و اراده خود و به میل شخصی و تمایلات نفسانی بر مردم حکومت میکرد و آنچه را او میپسندید، پسندیده بود و آنچه را او نمیپسندید، منفور بود (هر عیب که سلطان بپسندد هنر است).»
از متن تواریخ عهد قاجار چنین برمیآید که عباسمیرزا و درباریان او از نوع حکومت مشروطه بیاطلاع نبودند، فتحعلیشاه نیز، ولو به طور مبهم، از آن آگاهی یافته بود. در یکی از شرفیابیهای سرگور اوزلی به حضور فتحعلیشاه، بین آن دو مشاجرهای رخ داد. در این مشاجره گویا شاه ایران قدرت نامحدود و مطلقه خود را با توانایی محدود و مشروط پادشاه انگلستان مقایسه کرد و خود را برتر شمرد. سرگور اوزلی که داستان مشاجره را در بین یادداشتهای خود ذکر کرده در مورد سخنان فتحعلیشاه چنین نوشته است: «شاه بعضی بیانات مضحک و قابل استهزا در باب سلطنتهای مشروطه و محدود، مینمود.»
ارسال نظر