آلمان می‌خواست تعادل ایجاد کند

بیسمارک

شاهان قاجار وقتی دیدند نمی‌توانند از تضادهای روس و انگلیس همانند گذشته بهره‌برداری کرده و اهداف خود را در میان این تضادها محقق کنند، راه تازه‌ای انتخاب کردند. از طرف دیگر آلمان صنعتی شده نمی‌توانست برای همیشه خود را از منافع موجود در خاورمیانه دور نگه دارد و تمایل داشت در سیاست و بازار این منطقه حاضر باشد. این دو تمایل موجب شده بود که دو کشور با سرعت مقدمات نزدیک شدن به یکدیگر را به لحاظ سیاسی فراهم کنند. بر اساس نوشته جلال‌الدین مدنی، آلمان‌ها تلاش می‌کردند در میان شهروندان ایرانی نفوذ کنند و آسیب‌هایی که انگلیس به آنها رسانده بود را یادآور شوند... . از همین رو در مسافرت دوم خود به اروپا، مذاکراتی با ویلهلم اول و صدراعظم او، بیسمارک، به عمل آورد و خود را مشتاق تقویت و گسترش روابط دو کشور ایران و آلمان نشان داد. هدف شاه قاجار این بود که با بازکردن پای آلمان‌ها به ایران تعادلی در روابط خود با کشورهای همسایه، یعنی روسیه و انگلیس، برقرار سازد. بیسمارک هم که علاقه‌مند بود تکیه‌گاهی در خاورمیانه پیدا کند از این پیشنهاد ناصرالدین‌شاه استقبال نمود. در مارس ۱۸۸۳.م مکاتبات محرمانه‌ای بین ناصرالدین‌شاه و بیسمارک رد و بدل شد و به‌دنبال آن در سال ۱۳۰۳.ق/۱۸۸۵.م

دو دولت تصمیم گرفتند. در پایتخت دو کشور سفارتخانه تاسیس کنند. میرزا رضاخان مویدالسلطنه گرانمایه به‌عنوان اولین وزیرمختار به برلن اعزام گردید و در مقابل برای اولین‌بار گراف‌فن برانشوایک سفارت آلمان در تهران را در همین زمان تاسیس نمود. در همین سال ناصرالدین‌شاه برای تقویت روابط جدید یک کشتی ششصد تنی به‌نام پرسپولیس و یک کشتی ۲۵۰ تنی به‌نام شوش از دولت آلمان خرید تا در خلیج‌فارس مورد استفاده قرار گیرد و به‌علاوه از کارخانه‌های کشتی‌سازی آلمان خواست تا چند کشتی دیگر برای ایران تدارک ببینند. آلمان ملوانان ماهری را هم همراه کشتی‌های خریداری‌شده به ایران فرستاد تا اداره کشتی‌ها را در خلیج‌فارس عهده‌دار باشند. در همین‌ زمان لازم بود تعدادی از ایرانیان زبان آلمانی فراگیرند، بنابراین یک مدرسه آلمانی در تهران تاسیس شد و در دارالفنون هم زبان آلمانی معمول گردید. در همین اوان آلمانی‌ها مساله ایجاد راه‌آهن در ایران را مطرح کردند و به‌طور محرمانه مذاکراتی برای ایجاد راه‌آهن در شمال ایران آن هم به وسیله این کشور شروع گردید.

حضور دولت ثالثی مثل آلمان برای روس و انگلیس که ایران را قبضه کرده بودند و مرتب از طریق امتیازاتی منابع این کشور را به تصرف خود درمی‌آوردند، تحمل‌پذیر نبود و در هر اقدام آلمان باید موافقت و رضایت آن دو کشور متجاوز جلب می‌گردید. انگلستان که قبلا تقاضای ایران را در مورد فروش چند کشتی جنگی کوچک برای محافظت از سواحل جنوبی کشور رد کرده بود و به‌هیچ‌وجه با ایجاد نیروی دریایی در خلیج‌فارس از جانب ایران موافق نبود، به‌یکباره ورود کشتی‌های آلمان به این خلیج را مشاهده کرد. این در حالی بود که انگلیس خود را صاحب خلیج‌ فارس فرض می‌کرد و نمی‌توانست ناظر آمدورفت کشتی‌های ایرانی با ملوانان آلمانی در آن باشد؛ بنابراین در یک اقدام فوری وزیرمختار انگلیس در تهران، رونالد تامسون، علنا و رسما وارد موضوع شد و از دولت ایران خواست که به خدمت ملوانان آلمانی در آب‌های ایران خاتمه دهد، خرید کشتی از آلمان را متوقف سازد و سفارش ساختن کشتی برای ایران را لغو نماید. از طرف دیگر روس‌ها هم که از شنیدن خبر تاسیس راه‌آهن به‌وسیله آلمانی‌ها در شمال ایران شدیدا ناراحت شده بودند، رسما به‌وسیله پرنس دالگوروکف، وزیرمختار خود در تهران، اعتراض نمودند و لغو این پروژه و برنامه را خواستار شدند.

عکس‌العمل شاه و دربار ایران مقاومت در مقابل این متجاوزان نبود. با اینکه ناصرالدین‌شاه در داخل کشور تسلط کامل داشت و استبداد سلطنت او امان از مردم گرفته بود، در مقابل تمایلات خارجی تاب مقاومت نداشت، از این رو در برابر این فشار و خواسته انگلیس و روس نیز تسلیم گردید و در ۲۵ مارس ۱۸۸۹.م فرمانی صادر کرد که طی آن دولت ایران متعهد شد تا مدت پنج ‌سال بدون رضایت دولت روسیه اجازه ساخت و تاسیس راه‌آهن را به خارجیان ندهد، ضمنا طی فرمان دیگری به امین‌السلطان، صدراعظم جدید خود نوشت: «به وزیرمختار انگلیس بگویید هر وقت امتیاز ساختمان راه‌آهن در شمال به روس‌ها داده شود، فورا امتیاز راه‌آهن شوشتر یا امثال آن به انگلیسی‌ها داده خواهد شد.» ناصرالدین‌شاه قاجار که خود را در این قضیه و مذاکرات طولانی با آلمان شکست‌خورده می‌دید به‌شدت ناراحت بود و در مقابل بر فشار داخل اضافه می‌کرد. او حتی به وزیر خارجه‌اش نوشت که با سفارت روس و انگلیس مذاکره کنید که آیا ما استقلال داریم یا نداریم؟ چرا این همه در کارهای ما مداخله می‌کنند؟ اما دولت‌های همسایه، یعنی روس و انگلیس، فقط به حذف آلمان از حضور در ایران راضی نشدند، بلکه تقاضای امتیازات جدیدی نمودند.

در سال‌های آخر قرن نوزدهم آلمان هم به اهمیت خاورمیانه توجه داشت. زمامداران این کشور صنعتی هم نمی‌توانستند بنابر خواست روسیه و انگلیس خود را از امتیازات بزرگی محروم سازند که در ایران می‌توانستند کسب کنند. آنها نمی‌توانستند ناظر مستعمرات انگلیس و فرانسه در آفریقا و آسیا باشند و زمان را برای رقابت از دست بدهند. از این رو این دولت پس از چند سال درصدد برآمد به‌ هر نحوی راهی به منطقه خاورمیانه پیدا کند و ایجاد یک پایگاه در خلیج ‌فارس را هدف قرار داد تا در منطقه‌ای که انگلیسی‌ها بدون رقیب یکه‌تازی می‌کردند، جایگاهی به‌دست آورد؛ بنابراین در سال ۱۸۹۶.م

یک شرکت آلمانی با عنوان ونک‌هاوس نمایندگی خود را در بندر لنگه تاسیس کرد و به کار معامله صدف و مروارید دست زد. سال بعد کنسولگری آلمان در بوشهر افتتاح شد و در اکتبر ۱۸۹۸.م قیصر آلمان، ویلهلم دوم، یک سفر رسمی به استانبول کرد و مورد استقبال و پذیرایی مجلل سلطان‌عبدالحمید دوم و دولتمردان عثمانی قرار گرفت. ویلهلم دوم در یک اقدام ابتکاری خود را حامی مسلمانان جهان اعلام کرد. در آن تاریخ عثمانی مرکز خلافت اسلامی محسوب می‌شد، هر چند که از واقعیت اسلام به دور بود. نتیجه مذاکرات ویلهلم دوم در استانبول انعقاد قرارداد نظامی به‌عنوان اتحاد بین دو کشور آلمان و عثمانی بود و امتیاز ایجاد خط‌آهن برلن ــ استانبول ــ بغداد را هم به دست آورد.

شرکت آلمانی ونک‌هاوس که در بندر لنگه نمایندگی داشت، کار خود را در حوزه خلیج‌‌فارس توسعه داد، در سال ۱۹۰۱ از دولت آلمان کمک مالی بیشتری گرفت، مرکز عملیات خود را در بحرین متمرکز ساخت و شعباتی هم در بصره و بندرعباس دایر نمود. در سال ۱۹۰۲.م اولین خط کشتیرانی بین هامبورگ و بنادر خلیج ‌فارس دایر گردید و آلمانی‌ها برای به دست آوردن نفوذ در ایران شروع به فعالیت نمودند. گرچه آنها به‌دلیل حضور روسیه و انگلیس نتوانستند با ایران مثل عثمانی معاهده اتحاد نظامی منعقد کنند، سعی نمودند دوستی و محبت ایرانیان را جلب کنند. آلمانی‌ها به مردم اهمیت می‌دادند و به همین جهت توانستند نفوذ معنوی زیادی در بین وطن‌دوستان ایران پیدا کنند. آنها به مردم می‌فهماندند که روس و انگلیس تا چه میزان به ایران صدمه رسانده‌اند و خود را دوست و یار ملت ایران نشان می‌دادند. انگلستان در مقابل ورود آلمان به ایران و اقدامات آن در این کشور نمی‌توانست عکس‌العمل نشان دهد؛ چون در این تاریخ در آفریقای جنوبی گرفتار جنگ با بوئرها بود، اما زمانی که از این جنگ فارغ شد و به پیروزی ‌دست یافت، توانست مساله نفوذ آلمانی‌ها در ایران، به خصوص خلیج‌فارس را بررسی کند و عکس‌العمل نشان دهد. روس‌ها هم که از نفوذ آلمان در خاورمیانه به هراس افتاده بودند به اقداماتی در ایالات‌ شمالی ایران دست زدند.

بعد از انقلاب مشروطیت

بعد از انقلاب مشروطیت و تشکیل حکومت ملی در ایران تصور بر این بود که دو کشور همسایه از مداخلات خلاف اصول و ظالمانه خود در امور داخلی ایران دست برمی‌دارند، اما متاسفانه چنین نشد؛ انگلیس به‌عنوان حامی آزادی و روسیه در قالب حمایت از استبداد وارد صحنه سیاسی ایران شدند، در ۳۱ اوت ۱۹۰۷.م (۱۳۲۵.ق) قرارداد تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ را امضا نمودند و در انتخاب نخست‌وزیر مشروطیت با تمام وقاحت یکی اتابک و دیگری ناصرالملک را در نظر گرفتند. زمانی که مجلس شورای ملی لایحه استقراض از روس و انگلستان را رد کرد و مقرر نمود هرگونه قرضه‌ای باید از داخل کشور به عمل آید، روس‌ها به‌وسیله شاه و عمال خود (هارتویک و کلنل لیاخوف) مجلس را به توپ بستند. هنگامی‌که مردم سراسر کشور برای بازگرداندن مشروطیت قیام کردند، روسیه به بهانه حفظ جان اتباع خود و در واقع برای از بین بردن آزادی‌خواهان ارتش خود را به آذربایجان وارد نمود. سه‌هزار نفر قوای روسیه به فرماندهی ژنرال زنارسکی از رود ارس عبور کردند و شهرهای عمده آذربایجان را یکی پس از دیگری اشغال و غارت نمودند.