درباره جزایر سه‌گانه

منتقدی که کتاب خاطرات کاظم ودیعی را به بوته نقد کشیده است، او را پان ایرانیستی می‌داند که می‌خواهد اقدام‌های شاه مخلوع را درباره بحرین و سه جزیره تنب کوچک، تنب بزرگ و ابوموسی توجیه کند. این بخش از نوشته وی درباره نگاه پان ایرانیست‌ها به موضوع یاد شده است. البته برخلاف آن‌چه ادعا می‌شود تبانی محمدرضا پهلوی در مورد جزایر سه‌گانه بعد از تن دادن به تجزیه بخشی از خاک ایران صرفا جنبه فریب‌ افکار عمومی را داشت، به نوعی که هر زمان انگلیس‌ اراده می‌کرد می‌توانست این بخش از خاک ایران را نیز جدا کند، هر چند در این ماجرا لندن اجازه داد که ارتش ایران به این جزایر تردد کند، اما همان‌گونه که اشاره شد، اتباع ساکن در این جزایر جملگی تبعه امارات بودند و ایران به هیچ‌وجه در اداره امور داخلی آنجا نقشی نداشت؛ بنابراین به عنوان یک مناقشه کافی بود آن‌چه در مورد بحرین به صورت صوری انجام شد (یعنی همه‌پرسی) در مورد ساکنان این جزایر نیز صورت گیرد.

علم در مورد آن‌چه با سردمداری انگلیس بر سر بحرین صورت گرفت، می‌گوید: «یکشنبه ۲۰/۲/۴۹- امشب راجع به بحرین با یکی از دوستان در منزل خودم صحبت می‌کردیم. باید بگویم وضع نظرخواهی در آن جا خلاف اصول بود، یعنی رفراندوم نبود. سوال از جمعیت‌ها و باشگاه‌ها و اشخاص مختلف بود... حال نمی‌دانم در ازای این گذشت، ما جزایر تنب و ابوموسی را می‌گیریم؟» (خاطرات اسدالله علم، جلد دوم، ص۴۷) وی در ادامه مدعی می‌شود که شورای امنیت به اتفاق آرا میل مردم بحرین را به تجزیه شدن از ایران به تصویب رساند، در حالی که در این زمینه رفراندومی صورت نگرفته و نظر مردم اخذ نشده بود.

با این وجود میزان تلاش برای فریب ملت، آقای وزیر دربار را هم به خنده‌ می‌اندازد: «سه‌شنبه ۲۲/۲/۴۹-... شورای امنیت به اتفاق آرا میل مردم بحرین را در داشتن استقلال کامل تصویب کرد. نماینده ایران هم فوری آن را پذیرفت. خنده‌ام گرفته بود؛ گوینده رادیو تهران طوری با غرور این خبر را می‌خواند که گویی بحرین را فتح کرده‌ایم، ولی این خنده، به آن معنی نیست که من با این کار مخالفت دارم...» (همان، ص۴۸)

خوشبختانه بعد از پیروزی ملت ایران بر استبداد دست نشانده و رفع سلطه بیگانه، گام‌های اساسی جهت خارج کردن جزایر سه‌گانه ایرانی از وضعیت طراحی شده توسط انگلیس برداشته شد. از یک سو به اختیارات گسترده‌ای که لندن به صورت حسابگرانه به امارات در اداره جزایر داده بود، پایان داده شد (حضور پلیس امارات و ساختار اداری آن) از دیگر سو جملگی ساکنان غیر ایرانی از جمله اتباع مصری که امارات به عنوان کادر آموزشی به این جزایر گسیل داشته بود، به تدریج اخراج شدند و حاکمیت واقعی ایران بر این بخش از قلمروش عملا از این دوران آغاز شد، والا مشابه اقدام خائنانه در مورد بحرین تبانی مشابهی نیز بر سر این جزایر به عمل آمده بود که قدرت مانور زیادی را در خلیج‌فارس به نیروهای انگلیسی می‌داد. از آن‌جا که آقای ودیعی موضع خود را در مورد تعلق قطعی بحرین به ایران به صراحت ابراز کرده، خواننده متوجه می‌شود، وی به صورت فرمایشی در مقام دفاع از تبانی‌های پشت پرده برآمده است، اما دفاع تلویحی او از موضع پان‌ایرانیست‌ها در کنار حمایت وی از بازی فریب در مورد جزایر هم‌چنان مبهم می‌ماند: «وقتی ایران با تصرف تنب کوچک و بزرگ موضع خود را در گلوگاه تنگه هرمز محکم کرد همه ایرانیان غرق غرور بودند، اما وقتی نخست‌وزیر ایران از بحث یک وکیل مجلس (پان‌ایرانیست) درباره بحرین از جا در می‌رفت ایرانی حقیر می‌شد» (جلد دوم، ص۶۳) این مواضع تبلیغاتی زمانی طرح می‌شود که برخی از پان‌ایرانیست‌ها در خارج کشور به صراحت هم در مورد اقدام خیانت‌آمیز جدایی بحرین و هم در مورد بازی فریب بعد از آن موضع‌گیری کرده‌اند.

برای نمونه، آقای ناصر انقطاع - یکی از پان‌ایرانیست‌های مشهور- در این زمینه می‌نویسد: «ولی، سران دولت ایران برای اینکه آوای اعتراض میهن دوستان را خاموش و ذهن‌ها را متوجه جای دیگر کنند، ناگهان شروع به تبلیغات گسترده‌ای در زمینه تصرف سه جزیره (تنب کوچک و تنب بزرگ و ابوموسی) کردند و در رادیو‌ها و نشریات دولتی چنان سروصدایی راه انداختند که آوای خشم ایران‌دوستان مخالف جدایی بحرین درآن گم شد.»