روابط ایران و آلمان در تاریخ معاصر-۱
آلمان در کنار فرانسه و انگلیس، ۳ قدرت اروپایی بوده و هستند که در دوران وفور سرمایه و کاهش نرخ سود در اروپا دنبال بازارهای جدید در آسیا و آفریقا بودند. ایران از جمله کشورهای قدیمی آسیایی و دارای بازارهای خوبی بود که چشم طمع این کشورها را به خود خیره کرده بود، هرکدام از آنها در دوران عثمانی تلاش کردند به ایران رخنه کنند. آلمان اما در ایران رفتار ویژه خود را داشت و این مساله از دیر باز دیده میشود.نوشته حاضر از سایت زمانه از زیر مجموعه دفتر مطالعات تاریخ ایران اخذ شده است که در چند شماره میخوانید.
شاه اسمعیل صفوی
آلمان در کنار فرانسه و انگلیس، ۳ قدرت اروپایی بوده و هستند که در دوران وفور سرمایه و کاهش نرخ سود در اروپا دنبال بازارهای جدید در آسیا و آفریقا بودند. ایران از جمله کشورهای قدیمی آسیایی و دارای بازارهای خوبی بود که چشم طمع این کشورها را به خود خیره کرده بود، هرکدام از آنها در دوران عثمانی تلاش کردند به ایران رخنه کنند. آلمان اما در ایران رفتار ویژه خود را داشت و این مساله از دیر باز دیده میشود.نوشته حاضر از سایت زمانه از زیر مجموعه دفتر مطالعات تاریخ ایران اخذ شده است که در چند شماره میخوانید. دکتر سیدجلالالدین مدنی- شکلگیری نظام بینالملل توسط اجزایی بهنام دولت ــ ملتها و دوام این نظام، مطالعه روابط خارجی در آن را دارای اهمیت میسازد؛ زیرا با گذشت زمان میتوان از تاریخ روابط خارجی سخن به میان آورد و از تکرارها و گسستها به مثابه نشانههای مختلف در درک و پیشبینی تحولات استفاده کرد. روابط ایران و آلمان نیز در همین چارچوب واجد ارزش و در خور تامل است. مقاله حاضر با بررسی دقیق این روابط در تاریخ معاصر، تصویری متصل، معنادار و مفید برای بهرهبرداری از آن ارائه کرده است.
آلمان کشوری صنعتی و قدرتمند امروز است که در قلب اروپا قرار دارد. این کشور که در ایجاد و برپایی دو جنگ جهانی تاثیری محوری داشت، امروز پیشتاز وحدت اروپا است تا از این قاره قدرتی بسازد تا در مقابل آمریکای شمالی ایستادگی نماید. در مقاله حاضر سعی شده است روابط این کشور با ایران بررسی شود.
روابط دو کشور در دوره صفویه
در مقام ریشهیابی روابط دو کشور ایران و آلمان، دوران صفویه و عصر شاهاسمعیل صفوی مدنظر قرار گرفته است که ایران طی آن با بعضی مراکز و دول اروپا ارتباط برقرار ساخت. دولت ونیز که بهواسطه نیروی دریایی عظیم خود از زمان جنگهای صلیبی توانسته بود سیادت خود را بر دریای مدیترانه تثبیت نماید، در این راه پیشگام بود. این دولت در سالهای آخر قرن پانزدهم با امپراتوری عثمانی درگیریهایی پیدا کرده بود و چون بین عثمانی و ایران خصومت بسیار طولانی وجود داشت و نیز متحد طبیعی ایران بهشمار میرفت. در سالهای ۱۴۷۱، ۱۴۷۸ و ۱۴۸۳.م
دولت ونیز سه سفیر به دربار اوزونحسن آققویونلو فرستاد و اتحاد با ایران را پیشنهاد کرد و حتی مقداری سلاح و مهمات ارسال نمود؛ اما در همین اوقات وضع ونیز تغییر پیدا کرد و با دشمن دیرین خود، دولت عثمانی، معاهده صلح منعقد نمود و از طرف دیگر در خود اروپا گرفتار جنگ با پاپ ژول دوم شد و اتحاد با ایران را فراموش کرد؛ بنابراین وقتی شاهاسمعیل صفوی استقرار پیدا کرد و همان عقد اتحاد را به این دولت پیشنهاد نمود، ونیز پاسخ منفی داد. شاهاسمعیل که از این دولت مایوس شده بود در اکتبر ۱۵۱۸.م (۹۲۵.ق) سفیرانی نزد پادشاهان مجارستان و لهستان فرستاد و آنها را که در معرض خطر تجاوز عثمانیها قرار گرفته بودند به اتحاد و مقابله با دشمن مشترک دعوت کرد. لویی دوم، پادشاه مجارستان، از پیشنهاد شاه ایران برای اتحاد استقبال کرد و در سال ۱۵۲۲.م یکی از کشیشان فرقه مارونی لبنان را که فراپتروس (Fra Petrus) نام داشت و زبان فارسی را میدانست با نامهای دوستانه به دربار شاهاسمعیل فرستاد. این نماینده و سفیر گزارشی از اوضاع سیاسی اروپا و عظمت و قدرت شارل پنجم (Charles) (شارلکن) و وضع پادشاه اسپانیا و امپراتور آلمان را که برادر زن پادشاه مجارستان بود، برای شاهاسمعیل بیان نمود. در نتیجه این گزارشها و آگاهیای که شاهاسمعیل از وضع اروپا پیدا کرد و مخصوصا با شنیدن خبر شکست مصریها مصمم شد با این امپراتوری مقتدر که درعینحال دشمن سرسخت ترکها بود، روابط دوستانه برقرار کند. در این زمان مقتدرترین شاه اروپا کارلوس اول بود که در ۱۵۱۶.م بعد از مرگ پدرش فیلیپ خوبرو به پادشاهی اسپانیا، ناپل و سیسیل و فرمانروایی در متصرفات آمریکایی و آفریقایی اسپانیا نایل شده بود. وی که مادرش از خاندان اتریشی هابسبورگ بود در سال ۱۵۱۹.م امپراتور آلمان گشت و از این تاریخ لقب شارلکن یا شارل پنجم را پیدا کرد.
وقتی شاهاسمعیل صفوی به وسیله فراپتروس از عظمت و قدرت شارلکن آگاه شد،
در سال ۹۳۱.ق/۱۵۲۳.م نامهای به زبان لاتین برای وی نوشت. در این نامه شاهاسمعیل شمهای از جنگهای خود با امپراتوری عثمانی و پیمان اتحادی که با پرتغالیها بسته بود، یاد میکرد و از سفیری که به دربارش آمده بود سخن گفت و پیشنهاد نمود که در ماه آوریل سال بعد ارتش دو کشور متحدا از شرق و غرب به قلمرو دشمن مشترک حمله کنند و تا وقتیکه به پیروزی نهایی نایل نشدهاند از انعقاد پیمان صلح جداگانه با عثمانی خودداری نمایند.
فراپتروس چندینماه در راه بود تا اینکه در اواخر سال ۱۵۲۴.م به اسپانیا رسید و در شهر «تولدو» به حضور امپراتور بار یافت و نامه شاهاسمعیل را تسلیم کرد. سفیر ایران مورد مهر و محبت شارلکن قرار گرفت و مدتی در دربار وی اقامت داشت تا اینکه در ۲۵ اوت ۱۵۲۵.م
امپراتور پاسخ نامه شاه ایران را به وی تسلیم کرد که با خود به ایران ببرد. شارلکن در نامه خود پس از ابراز محبت فراوان نسبت به شاه ایران گرفتاریهای خود در جنگ با فرانسویان و شکست دادن فرانسوای اول را شرح داد و با پیشنهاد شاهاسمعیل در اتحاد علیه عثمانی موافقت کرد؛ اما هنگامیکه فراپتروس به تبریز رسید بیش از یکسال از مرگ شاهاسمعیل گذشته بود و ناچار وی نامه شارلکن را به شاه طهماسب، فرزند و جانشین شاهاسمعیل تسلیم کرد.
چهار سال بعد در فوریه ۹۳۵.ق/۱۵۲۹.م شارلکن، امپراتور آلمان، سفیر دیگری بهنام یوهان بالبی (Johann Balbi) به دربار ایران فرستاد. اتفاقا این نامه هم به نام شاهاسمعیل است و همین نامه نشان میدهد که بعد از گذشت پنج سال خبر درگذشت شاهاسمعیل به اروپا نرسیده و تصور شارلکن بر آن بود که شاهاسمعیل حیات دارد. عنوان نامه شارلکن چنین است: «پادشاه والاتبار مقتدرترین سلاطین شرق پادشاه سعید و پرهیزکار شاهاسمعیل صفوی شاهنشاه ایران دوست و برادر گرامی ما.» در این نامه شارلکن ضمن تعریف از شجاعت و تدبیر وی سفیر خود را که از سران لشکر و اعیان دربارش بود، معرفی کرده و یک بار دیگر آمادگی خود را برای عقد پیمان اتحاد علیه دولت عثمانی اعلام نموده است. بالبی، سفیر اعزامی شارلکن، ماموریت داشت جنگهای شارلکن با عثمانیها را به تفصیل برای شاه ایران شرح دهد و اضافه نماید که در سال ۱۵۲۶.م
سلطان عثمانی به تحریک پادشاه فرانسه به مجارستان حمله برده و پس از تصرف بوداپست لویی دوم، پادشاه آن کشور را در جنگ موهاج (Mohacs) به قتل رسانده، اکنون فردیناند، برادر شارلکن، به پادشاهی مجارستان رسیده است و امپراتور و برادرش قصد دارند برای انتقام از دو طرف؛ یعنی از طرف ایتالیا و دریای مدیترانه و دیگری از طرف خاک مجارستان، به امپراتوری عثمانی حمله کنند و به همین منظور از شاه ایران هم میخواهد که حملهکنندگان به عثمانی را مساعدت نماید و چنانچه شاه ایران مهیای جنگ با عثمانی نیست لااقل نیرویی به سرحدات شرقی آن کشور بفرستد تا سلطان عثمانی قسمتی از قشونش را از اروپا متوجه جبهه شرق نماید.
بالبی در عرض راه از رابطه نامطلوب ایران و عثمانی و جنگ بین دو کشور اطلاع پیدا کرد و از شهر حلب برای شارلکن نامه نوشت و گزارش داد که پادشاه ایران ــ که در این تاریخ شاه طهماسب بود ــ با سلطان عثمانی جنگ نموده و بغداد را فتح کرده و زمان مساعد آن است که شارلکن هم به جنگ با ترکان عثمانی اقدام نماید. البته سفیر واقعیت کامل را گزارش نداده بود؛ شاه طهماسب در ۱۵۳۰.م به بغداد حمله کرده بود تا آن شهر را تصرف نماید؛ ولی کار تصرف ناتمام مانده بود. واقعیت این بود که ذوالفقارخان کلهر، فرمانروای لرستان، بینالنهرین را تصرف کرده، ولی خود را تحت حمایت سلطان سلیمان قرار داده بود و شاه طهماسب میخواست بغداد را از ذوالفقارخان بگیرد.
از همین تاریخ تا پایان جنگهای بیستساله ایران و عثمانی بین شاه ایران و شارلکن ارتباط ادامه داشت و مساله اصلی هم همین بود که اقدامات ایران سپاه امپراتوری عثمانی را در مرزهای شرقی نگاه دارد و حمله به اروپا انجام نگیرد.
دوره قاجار
بعد از دوران صفویه و تا تشکیل سلسله قاجار و اواسط این سلسله، حضور آلمان یا نمایندهای از این کشور در ایران دیده نمیشود. اولین مسافرت ناصرالدینشاه به اروپا در ۱۲۹۰.ق/۱۸۷۳.م به اتفاق سپهسالار، صدراعظم شاه و جمعی از رجال درباری از راه قفقاز و روسیه انجام شد. در آلمان ویلهلم اول، قیصر آلمان و بیسمارک، صدراعظم این کشور، تجلیل زیادی از شاه ایران نمودند و عهدنامه مودت و تجارت و سیر سفاین بین دو کشور به امضا رسید. در این اوقات آلمان موفق شده بود اتریش و فرانسه را شکست دهد و امپراتوری عظیمی تاسیس کند که رقیب انگلیس و روسیه بهشمار رود.
وقتی ناصرالدینشاه گسترش مداخله روس و انگلیس را در ایران ملاحظه کرد و خود را از هر اقدامی بر ضد آنها ناتوان دید به فکر افتاد که یک دولت اروپایی دیگری را در امور ایران ذینفع کند تا شاید با این تدبیر از نفوذ دو همسایه ظالم و زورگو بکاهد.
ارسال نظر