نقد کتاب - نقد خاطرات و کارنامه کاظم ودیعی-۵
بدتر از اسدا... علم
منتقد کتاب نوشتهشده توسط کاظم ودیعی در ادامه بررسی خود ضمن مقایسه دیدگاه افراطی اسدالله علم نسبت به شاه و داوری کاظم ودیعی نسبت به محمدرضا پهلوی، به این نتیجه میرسد که ودیعی حتی در این باره نیز از اسدالله علم مبتذلتر بوده است...
اسدا... علم
منتقد کتاب نوشتهشده توسط کاظم ودیعی در ادامه بررسی خود ضمن مقایسه دیدگاه افراطی اسدالله علم نسبت به شاه و داوری کاظم ودیعی نسبت به محمدرضا پهلوی، به این نتیجه میرسد که ودیعی حتی در این باره نیز از اسدالله علم مبتذلتر بوده است... همانطور که ملاحظه میشود اسدا... علم در یادداشتهای خود در قالب تعریف از شاه هم ماهیت لجن زده خانواده وی را به نمایش میگذارد و هم مدافع و همراه بودن محمدرضا پهلوی با این انحطاطات را آشکار میسازد. همچنین در جریان واگذاری سهم ایران از آب هیرمند به افغانستان که موجب نابودی کشاورزی در سیستان شد از آنجا که این اقدام با حکمیت آمریکا صورت گرفته بود، مینویسد: «با رییس و اعضای دولت، با هر کدام حرف زدم، سیستان را با مسائل مالی میسنجند و میگویند حداکثر سیستان به کشور چهل میلیون تومان در سال که بیشتر نمیدهد، عایدی یک ساعت نفت است. تفو بر توای چرخ گردون تفو، که کشور ایران به دست چنین عناصر پلیدی افتاده است.» (ص۵۴۶) و در ادامه کاملا آشکار میسازد که محمدرضا پهلوی در جریان خیانت به ملت ایران محوریت داشته است؛ بنابراین به همین دلیل انگیزهای برای خدمت کردن به وی ندارد: «در تلفن به من فرمودند که قصد تغییرات زیادی دارم و میخواهم که تو استعفا بکنی و جایت را به کس دیگر بدهم. من که از خدا خواستم و اگر هم حالم خوب بود، از خدا میخواستم که دیگر در اوضاع ایران بیدخالت باشم.
چنان پیشآمد سیستان مرا سرد کرده است که به وصف نمیآید. مگر میشود از تمام ادعاهای حقه خود، [آن] هم در قراردادی که صددرصد بر ضرر است، گذشت و زیر آن را صحه گذاشت.» (همان، ص۵۴۷) در این فراز اسدالله علم از محمدرضا پهلوی نیز به صورت غیرمستقیم انتقاد میکند و وی را نیز جزو عناصر پلیدی میخواند که ایران به دستشان افتاده است. البته باید یادآور شد که علت حساسیت علم نسبت به سیستان به حاکمیت خانوادگی وی بر این منطقه باز میگردد، نه به عرق ملیاش. این خانواده سالیان درازی بر این قلمرو حکمرانی میکردند و حاتمبخشی آمریکاییها موجب لطمه به منافع شخصی خانواده علم میشد.
والا همین آقای وزیر دربار در زمان واگذاری بحرین به انگلیس نه تنها هیچگونه حساسیتی از خود نشان نداد، بلکه از این اقدام خائنانه به شدت دفاع کرد. البته اینگونه انتقادات غیرمستقیم آقای علم محدود به این فراز نیست، بلکه وی نیز همچون آقای ودیعی در کنار تعریف و تمجیدهای بیحساب و کتاب از به اصطلاح خدمات پهلویها از هر فرصتی برای بیان اعتقادات و باورهای واقعی خود استفاده میکند. در لابلای خاطرات شش جلدی این یار غار محمدرضا پهلوی همچنین میخوانیم: «۲۶/۱۱/۴۷- وای که طبقه حاکمه چقدر فاسد و پلید است و چگونه انسان را تحمیق میکند.» (همان، جلد اول، ص۱۳۱) یا در فرازی دیگر میگوید: «۱۹/۹/۵۳- هیات حاکمه که خودم هم باشم، واقعا که فاسد است». (همان، جلد چهارم، ص۳۲۴) و برهمین سیاق در ادامه مینویسد: «۱۲/۱۰/۵۳- طبقه به اصطلاح ممتاز یا به قول من فاسده، که خودم هم جزء آنها هستم از روی طمعورزی تقاضا دارند و بیحد و حصر!» (همان، جلد چهارم، ص۳۶۲)
از همین رو معتقدیم خواننده خاطرات آقای علم نیز با خواندن مطالبی از این دست در کنار مطالب سراسر تملق و ستایش، دچار سردرگمی میشود. این وزیر دربار که خود را همواره غلام خانهزاد میخواند در فرازی کاملا متعارض مینویسد: «واقعا کارهای بزرگ به دست این شاه برای این کشور شده است. به این جهت است که او را میپرستم، یعنی اگر یک قدرت مطلق میباشد، این قدرت مطلق، مطلقا محو در ترقی و پیشرفت کشور است و اعتلای ایران. حال اگر دمکراسی نداریم، به جهنم که نداریم». (همان، جلد دوم، ص۳۷۵)
سبک نگارش آقای ودیعی از همین قاعده پیروی میکند، با این تفاوت که وی از جایگاه بسیار نازلتر و متزلزلتری در دستگاه پهلوی برخوردار بوده؛ بنابراین با احتیاط بیشتری سخن گفته است و در این اثر بیشتر انتقادات از زبان دیگران مطرح شده است.
با وجود آنکه احتمال زیادی دارد که فردی همچون ودیعی اصولا به آنچه در دفاع از پهلویها به نگارش درآورده اعتقادی نداشته باشد و صرفا در ازای دریافت وجهی به تملقگویی از آنان و تطهیر کارنامه تیره و تاریک این سلسله پرداخته باشد با این حال از آنجا که اینگونه خاطرات در مخدوش ساختن تاریخ و سردرگم ساختن ذهن علاقهمندان به دانستن آنچه بر این مرز و بوم رفته است، بدون تاثیر نیست ناگزیر از بررسی مسائل محوری اثر هستیم. هرچند در ادامه بحث بیشتر روشن خواهد شد که به احتمال قوی اصولا فردی چون آقای ودیعی به آنچه در باب تعریف و تمجید از عملکرد پهلویها به زبان آورده اعتقادی ندارد.اولین بحثی که میتوان با بررسی جزئیتر آن به بسیاری از حقایق دست یافت، مساله جدا ساختن بحرین از خاک ایران در دوران پهلویها است.
آقای ودیعی در این اثر ابتدا تعصب و حساسیت شدید خود را به این بخش از سرزمین کشورمان به نمایش میگذارد، برای نمونه درگیری لفظی خود را با استادش در فرانسه اینگونه نقل میکند: «یک روز به هنگامی که کار من به پایان نزدیک شده بود و در حضور چندین تن از استادان و دانشجویان مختلف ضمن بحث درباره کار تحقیقی ناچیز من در باب بحرین گفت شما بیهوده بحرین را از آن ایرانی میدانید. من برافروختم و بعد از تسلط بر خود گفتم رساله کوچک من جنبه جغرافیایی دارد.
ارسال نظر