کاظم ودیعی از مسوولان بلندپایه رژیم سابق، کتاب خاطرات خود را در سال‌های اخیر نوشته و داوری‌هایی درباره کارنامه فعالیت خویش نوشته است. دفتر مطالعات تاریخ ایران نقدی بر این کتاب داشته است که در چند شماره می‌خوانید. این روایت علاوه بر آن که وضعیت فلاکت بار مردم را در شهرهای مهم به لحاظ فقدان ارتباطات جاده‌ای مشخص می‌سازد، تصویری نیز از شرایط بهداشت و درمان در نقاط مختلف کشور ارائه می‌دهد. به‌گونه‌ای که آقای ودیعی اذعان دارد برای درمان زخمی‌های زلزله، ناگزیر تعدادی از آنان را با سفری ۷۰۰ کیلومتری به تهران منتقل می‌نمایند. در حالی‌ که اگر در شهرهای نزدیک امکانات درمانی وجود داشت چنین اقدام پرمعونه‌ای ضروری نبود.

همچنین راوی در این اثر به نقل از وزیر بهداری و بهزیستی سال پایانی حکومت رژیم پهلوی در مورد محروم بودن ۷۰ درصد جمعیت ایران از ابتدایی‌ترین خدمات درمانی و بهداشتی می‌گوید: «دکتر مقتدر مژدهی وزیر بهداری و بهزیستی در پایان سمیناری از مسوولان آن وزارتخانه با فریاد گفت: «از سواحل ارس تا کرانه‌های خلیج‌فارس، روستایی محروم از درمان و بهداشت هستند»... کسی به قبل و بعد سخن او توجه نکرد. مخالفان این جمله را گرفتند و هر چه توانستند بهره‌برداری سیاسی کردند... وزیر بهداری بعد از قضایای توقیف دو سه نفر از مسوولان سابق آن وزارت، درصدد ترمیم و دادن روحیه تازه بود، ولی مشکلات عدیده داشت.» (جلد دوم، ص۴۳۸) در مورد وضعیت آموزش و پرورش نیز آقای ودیعی به عنوان معاون این وزارتخانه به فاجعه‌آمیز بودن امکانات آموزشی در کشور معترف است.

وی ادعا می‌کند مدارس برای رفع کاستی فاحش کلاس درس به صورت دوشیفتی عمل می‌کردند، حال این که در جنوب شهر تهران برخی مدارس به صورت چهار شیفتی صرفا ظواهر امور آموزشی را حفظ می‌کردند و عملا برای آموزش دانش‌آموزان اقدام موثری صورت نمی‌‌گرفت: «تا آن جا که یادم است فقط برای سال تحصیلی ۵۵-۵۴ برای گزارش من۶۰۰۰۰ کلاس درس کسر بود و توضیح دادم که مفهوم اتاق درس و کلاس درس با توجه به دو نوبتی بودن کلاس‌ها یکی نیست و شاه تحمل کرد... شاه تا قبل از سال ۵۴ می‌گفت ما محدودیت اعتباری نداریم و مردم کم درآمد باور می‌کردند که هر ایرانی بر گنج قارون سوار است.» (جلد دوم، ص۱۸۹)

زمانی که از سوی دست‌اندرکاران رژیم پهلوی وضعیت آموزش در تهران چنین تاسف‌بار ترسیم می‌شود می‌توان به سهولت حدس زد که در شهرستان‌ها شرایط چگونه بوده است و استعدادهای جوان این سرزمین در اطراف و اکناف کشور با چه وضعیتی مواجه بوده‌اند. آقای عبدالمجید مجیدی- رییس سازمان برنامه و بودجه- وقت نیز سه شیفته بودن دبیرستان‌ها را در تهران در مصاحبه با طرح تاریخ شفاهی‌هاروارد می‌پذیرد: «ح ل (حبیب لاجوردی) یک مثالی که مطرح شده این است: در شرایطی که امکانات فراوان مالی داشتیم دلیلی نداشت که در آن سال‌های آخر بعضی از دبیرستان‌های تهران دو نوبته یا سه نوبته کار بکنند... ع م: والله مساله به نظر من این طور مطرح می‌شود که اگر ما توسعه اقتصادی خیلی آهسته‌تر و آرامتری را دنبال می‌کردیم طبعا در بعضی زمینه‌ها خیلی نمی‌توانستیم سریع پیش برویم...» (خاطرات عبدالمجید مجیدی، طرح تاریخ شفاهی‌هاروارد، انتشارات گام نو، چاپ سوم، سال ۸۱، ص۱۵۴)؛ بنابراین در شرایطی که آقای ودیعی به کاستی عظیم کلاس‌های درس در نیمه دوم دهه ۱۳۵۰ اذعان دارد و مسوول برنامه و بودجه به سه شیفته (سه‌نوبته) بودن دبیرستان‌ها در تهران معترف است (در حالی که برخی مناطق تهران حتی چهار شیفته بودند) یک دانش‌آموز دبیرستانی در شهری که بیش از هر جای ایران امکانات در آن متمرکز بود فقط سه ساعت در روز می‌توانست درس بخواند، این اظهارات کارشناسان رژیم شاهنشاهی به نوعی به تمسخر گرفتن ادعاهای محمدرضا پهلوی در مورد توسعه ایران است؛ زیرا هر صاحب‌نظری به سهولت درمی‌یابد که چنین سطح نازل آموزش، نیروی انسانی مورد نیاز برای توسعه را تامین نمی کرد.

در همین ایام، یعنی سال‌های پایانی رژیم پهلوی، مردم در شهرها تا ۸ ساعت قطع برق را در زمستان و تابستان تحمل می‌کردند، این در حالی بود که کلیه روستاها از این نعمت ابتدایی محروم بودند. آقای ودیعی نیز به صورت گذرا به قطع برق در تهران اشاره دارد: «قطع برق سروصدای بسیار برآورد، ولی وقتی می‌گفتیم علاوه بر خرابکاری این قبیل اتفاقات در امر صنعت بدیهی است، هیچ‌کس باور نمی‌کرد.» (جلد دوم، ص۴۳۷)

البته اینکه آقای ودیعی انتظار باور توجیهات نامربوط از سوی عناصر تبلیغاتی را داشته بیشتر به طنز می‌ماند؛ زیرا آنان در حالی سخن از سرعت زیاد در توسعه اقتصادی به میان می‌آوردند و بحران سیاسی ناشی از خیزش مردم را به سبب این سرعت! اعلام می‌کردند که در تهران دهه پنجاه، روزانه به طور متناوب بین سه تا هشت ساعت با قطع انرژی برق مواجه بودیم.

اگر بپذیریم یکی دیگر از پایه‌ها و ارکان عمران و توسعه هر کشوری تامین انرژی لازم برای به حرکت درآوردن چرخ صنعت و به طور کلی اقتصاد است، با چنین وضعیتی چگونه می‌توان ادعاهای بزرگ در مورد پیشرفت را جز به تمسخر گرفتن پهلوی‌ها تلقی نکرد. رییس برنامه و بودجه معترف است حتی در سال ۱۳۵۵ نیز دولت بنا نداشته به تامین این نیازهای اولیه بپردازد: «... ببینم تقاضای مردم چیست. به طرف این تقاضاها بیشتر برویم و جواب اینها را بدهیم. اینها بیشتر تقاضاهایشان در حد ساخت و ایجاد یک قبرستان، ایجاد یک درمانگاه، ایجاد یک فرض کنید... فاضلاب، مدرسه و این قبیل چیزها بود.