اصلاحات اقتصادی ایران از نگاه لرد کرزن-۶
اقلیتهای مذهبی در ایران
لرد کرزن، نویسنده کتاب «ایران و قضیه ایران» از جمله اروپاییان بسیاری است که در دوران قاجار وارد ایران شدند که هر یک از آنها بنا بر نوع دیدگاه و نظر خود مکتوباتی را درخصوص ایران آن زمان به رشته تحریر درآوردهاند.
لرد جرج.ن.کرزن نویسنده انگلیسی کتاب «ایران و قضیه ایران»
لرد کرزن، نویسنده کتاب «ایران و قضیه ایران» از جمله اروپاییان بسیاری است که در دوران قاجار وارد ایران شدند که هر یک از آنها بنا بر نوع دیدگاه و نظر خود مکتوباتی را درخصوص ایران آن زمان به رشته تحریر درآوردهاند. لرد جورج.ن.کرزن این کتاب را در سال ۱۸۹۲ میلادی نوشته است و در آن به تمام امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران در آن دوران پرداخته است. او در بخشی از کتاب خود به قضیه تعلیم و ترتیب در ایران آن هنگام پرداخته است و پس از آن مدرسهها و روشهای تعلیم و چگونگی اداره و نحوه برخورد حکومت و تاثیر آن بر زندگی مردم را مورد بررسی قرار داده، به واکاوی مذهب و اقلیتهای مذهبی در ایران میپردازد که پیش از سایر ادیان، مسیحیت را مورد مداقه خویش قرار داده است.
در کلاس نقاشی سرمشقهای اروپایی شامل پیکرههای برهنه و آثار کلاسیک و تصاویر مسیح و انواع متعدد دیگر از عکس اعلیحضرت شاه و غیره بود. در کلاس انگلیسی نیز امتحان دیکته و انشاء و ترجمه به عمل آمد، کتابهای مصور مدارس ابتدایی ما محل استفاده بود و کتاب قرائت هم داستان رابین سن کروز و بارونمون هوسن که این دومی مشتمل بر قطعات منتخب مردودی بود. به من توضیح میدادند که شاگردان استعداد فوقالعاده در رشته ریاضیات ابراز میدارند و در سایر قسمتها باهوش، اما کاهلاند. در رشته شیمی فن عکاسی هم میآموختند و چند تا از بهترین تصاویر این کتاب را شاگردان دارالفنون گرفتهاند.
اداره و انضباط- راجع به طرز اداره و انضباط این کالج استفسار کردم اطلاعات ذیل را دادهاند:
مدرسه دستگاهی است دولتی و هر ساله ۳۰.۰۰۰ تومان مخارج آن و تحت نظر مخبرالدوله وزیر معارف است و همه میتوانند وارد شوند. اولیای اطفال برای داوطلبان ورود فقط باید موافقت مقامات رسمی مدرسه را جلب کنند. شاگردان در هر سن و سالی حق ورود دارند و معمولا در ده یا یازده سالگی است و مدت تحصیل شش تا هفت سال است.
مرحمتی همایونی یا موقوفه شامل اعطای مجانی سالانه دو دست اونیفورم یکی زمستانی و یکی هم تابستانی و صبحانه و جایزهای نقدی در صورت از عهده برآمدن پارهای امتحانات و در موقع ترک کردن مدرسه یک قطعه نشان و گاهی نیز انتصاب در بعضی از مقامات اداری است.
ساعت کار از هشت صبح تا سه بعدازظهر و تعلیمات مذهبی بسیار معمول و در تابستان هم مدرسه چند ماه تعطیل است. روی هم رفته مدت کار در هر سال بیش از شش ماه نیست و به من اظهار داشتهاند که بچهها غالبا تنبلاند و هیچگاه نافرمانی ندارند.
تنبیهات بسته به نظر معلمین است، اما باید با تایید مدیر مدرسه باشد و آن کار برعهده فراشانی است که پیوسته آمادهاند و با رسم اروپایی پاک متفاوت است. متداولترین تنبیهها کشیک دادن با حالت دوش فنگ است که علامت توبیخ به شمار میرود. در مرحله ثانی تازیانه است که بر پشت شاگرد مینوازند و بالاخره چوب و فلک است که گاهی چندین چوب بر کف پا زده میشود و میگفتهاند تنها تنبیهی است که شاگردان از آن میترسند.
مدرسههای ولایات- اما کالجی هم شبیه به مدرسه تهران در تبریز هست ولی چون شاه در آنجا نظارت مستقیم ندارد وضعش مرتب نیست و کاری در آنجا انجام نمیشود. ظلالسلطان هم مدرسهای در اصفهان باز کرد که مدیر آن یک افسر ایرانی بود که فن توپخانه را در فونتن بلو (فرانسه) فرا گرفته بود.
زمینه محدود- این بود حدود ساده و محدود تعلیمات آزاد و بیتعصب آن در دسترس اتباع همایونی مدرسه شاهی تهران در مقام خود از تاسیسات بسیار عالی است و چون در واقع دستگاه منحصر به فردی است با زمینه کار محدود خود قادر نیست در رفع گرفتاری و دردها درمان موثر باشد. در ظرف چهل سال پادشاهی این سلطان، ترقی بیشتری نصیب ایران نشده است و در حالی که ریزههای دانش اروپایی در میان گروه مختصری نثار میشود علوم اسلامی هنوز مایه خوراکی کافی محسوب و به آسانی نیز برای همگان فراهم است.
هیاتهای مسیحی در ایران- عدهای بر این عقیدهاند که استقبال از آیین باب که به وجهی بسیط، ولی نه آشکار در برابر اقتدار اسلام به کار است و با تمایل سرشاری که این ایام در ایران راجع به تحقیقات نظری و سهلانگاری بسیاری که نسبت به عقاید مذهبی هست راه آسانی از لحاظ گرایش به کیش پروتستان فراهم است. ایران را همواره از نقاط بسیار خوش زمینه شرق برای جهد و تلاش هیاتهای مذهبی به شمار آوردهاند. در حالی که من از اهتمام ذیقیمتی که هیاتهای روحانی انگلیسی و فرانسوی و آمریکایی با ترویج تعلیم و تربیت و نیکوکاری و کمکهای طبی و با نیروی سرمشق رفتار خویش کردهاند، غفلت ندارم و بلکه قدر میشناسم و به هیچوجه بر آن خیال نیستم که از تلاش و خدمت ثواب این میسیونهای مذهبی کاسته شود، باز بنابر اطلاعاتی که دارم نمیتوانم در مورد چنین آینده قرین خوشبینی اظهارنظری کنم و پیش از اینکه عقیدهام را در این خصوص بیان نمایم قصدم این است که راجع به تاریخ مساعی هیاتهای مسیحی در ایران سخنی چند بیاورم.
تاریخ عیسویت- اگر ترجمه پیشنهادی آقای تامس راجع به کتیبه حاجیآباد صحیح باشد شاید حتی این داستان حقیقی نماید که شهریاری مسیحی یعنی شاپور اول نامی در روزگار بسیار قدیم از سال ۲۴۱ تا ۲۷۲ میلادی بر تخت پادشاهی ایران فرمانروایی داشت، اما شرط عقل نیست که این فرض را با دیده اعتماد نگریست. خسرو ثانی یا خسرو پرویز (۵۹۱-۶۲۸ میلادی) آخرین پادشاه همان سلسله (ساسانی) از قرار معلوم به دین مسیح گروید و در حین تبعید در نزد رومیان به آن ایمان یافت. وی حضرت مریم را پرستش و شهدا و مقدسان را ستایش مینمود و سرگیوس مقدس را مقتدای خویش برگزیده بود و زن مسیحی اختیار کرد که همان سیرا یا شیرین مشهور باشد. همین حدسیات درباره شهریار روشنفکر مغول اباقاخان فرزند هلاکو و نبیره چنگیز صادق است که با دختر امپراتور یونان میکائیل پالائلوگوس ازدواج و شایع است که آیین مسیحی اختیار کرد.
جای تردید نیست که چندی بعد از فوت او در سال ۱۲۸۲ م. انجیل را به زبان فارسی ترجمه کردند و نسخهای خطی به فارسی به تاریخ ۱۳۱۴ م. از چهار تن حواریون هست. نسخه دیگری در ۱۶۵۷-۱۶۵۲ (به وسیله پیرسن) از روی سه نسخه اصلی که ظاهرا از اصل یونانی استنساخ شده بود در لندن انتشار یافت.
شاه عباس نیز بیمیل نبود که هیاتهای مذهبی مقیم اصفهان او را مسیحی بپندارند و میگویند که گویا یک بار آداب تعمید هم به جا آورد که بنابر آن هیات «برادران مسیحی» شادمان و در پیروزی او بر ترکها که آن را از برکات این گرایش میپنداشتند رسالههایی انتشار دادند. قرن بعد نادرشاه در گیر و دار بیرعایتی شدیدی که نسبت به عقاید مذهبی وجود داشت، فرمان داد که انجیل را به زبان فارسی درآوردند و سپس در محضر کشیشان و ربیها و ملاها عقاید مندرج در آن را که به صورت خندهآوری عاری از صحت بود به باد استهزا گرفت.
اولین هیات روحانی پروتستان که به ایران رفت هنری مارتین معروف بود که در سال ۱۸۱۱ رهسپار شیراز شد. این مرد ممتاز که همه را شیفته حسن خلق و سادگی خود ساخته بود در ظرف مدت محدود یک سال تاثیرات نیک نمود(زیرا که در طوقات در بخش آسیایی ترکیه در اکتبر ۱۸۱۲ وفات یافت) که آن را بایستی به آراستگی وجود خود او و کیفیت ماموریتش نسبت داد. وی که به کافر روشن ضمیر مشهور شده بود در ترجمه انجیل به فارسی همت گماشت و در مناقب حضرت مسیح موعظه میکرد و آشکارا در رد اسلام سخن میگفت. نسخهای از گفتار او که به خط خودش بود به کربلا ارسال شد تا علمای آن شهر مقدس در مقام جواب برآیند. نویسندهای ناشناس در شرحی که در «مجله آسیایی» شماره مارس ۱۸۳۰ منتشر ساخت با نقل قول یکی از ملاها به نام محمد رحیم مینویسد که این شخص به وسیله مارتین به آیین مسیحی درآمد:
« در سال ۱۸۲۳ شخصی انگلیسی به شهر ما (شیراز) آمد، او دین مسیحی تبلیغ میکرد آن هم با شهامتی که در ایران در میان آن همه ناسزا و بدرفتاری تودهها سابقه نداشت. وی جوان بیریشی بود که در اثر ناخوشی علیل مینمود و بیش از یک سال در شهر ما زیست. بردباری سرشار او بهرغم رفتار گستاخانه مخالفانش و آرامش باوقاری که در مقابل حرف و استدلال رقیبان خود و فاش ساختن قول ناصواب آنها داشت (زیرا که فارسی نیک میدانست) رفتهرفته مجابم ساخت که در براهین او دقت وافی نمایم و بیغرضانه درباره آنها تحقیقات کنم و شرحی را که تحت عنوان «دفاع از اسلام» تحریر کرده بود، بخوانم. نتیجه آزمایش و امتحانم این عقیده راسخ است که حق با جوان جدلی است».
در سال ۱۸۵۰ بینینگ راجع به این مردی که به دین مسیح درآمده بود تحقیقاتی نمود، ولی اثری از وجود او نیافت و نوشت که بعید نیست موضوع بیاساس باشد. نتیجهای که با وجود گذشت زمان- چهل سال- بین آن واقعه و تحقیقات راجع به آن موید نظریاتم درباره افرادی است که از دین اسلام بازگشتند، به نظر من باور کردن آن مطلب روا نیست.
پس از درگذشت مارتین نفر بعدی در سال ۱۸۲۹ آقای گرووز بود، ولی او زود از ایران به بغداد نقل مکان نمود. سپس چند تن آلمانی با اسامی دیتریچ، زارمبا و هاز در زمان واحد مدارس مسیحی در شهرهای شیشه (قفقاز) و تبریز باز کردند.
در سال ۱۸۳۸ عالیجناب گلن به ایران وارد شد و در ترجمه انجیل نوشته مارتین تجدیدنظر کرد و هم او سه سال در حاجی ترخان صرف ترجمه تورات کرده بود. در همین هنگام اوژن بوره فرانسوی با سبک تبلیغی جالبی که در اصفهان راه انداخته بود شور و هیجان بسیار برانگیخت.
در فصل راجع به ایالات شمال غربی تاسیس هیاتهای روحانی آمریکایی و فرانسوی و انگلیسی را در میان نسطوریهای ارومیه و نواحی مرزی آذربایجان شرح خواهم داد و گسترش شعبههای هیاتهای مذهبی آمریکایی را در تهران (۱۸۷۲) و تبریز (۱۸۷۳)، همدان (۱۸۸۱) و رشت (۱۸۸۳) خاطرنشان خواهم ساخت و در فصل دیگری هم در باب رونق کار هیات مذهبی انگلیسی که عالیجناب دکتر بروس با تشریک مساعی هیات روحانی مقیم جلفا (اصفهان) تاسیس کرده است، سخن خواهم گفت. در اینجا قصدم این است که رویه دولت ایران را عموما نسبت به این هیاتهای مذهبی روشن سازم و احتمال پیشرفت یا شکست تبلیغات دینی خارجیها را در میان مسلمین ایرانی باز نمایم.
آزادی مذهبی در ایران- روی هم رفته باید دولت ایران را از لحاظ سیاست و رفتار سازگاری که نسبت به عناصر مسیحی اهالی کشور خویش دارد ستود. چنانکه گفتهام نسطوریها در ایران گله چندانی از مقامات رسمی ندارند و همچنین است وضع ارامنه ایران هرچند که هر دو دسته از جهت حس حقارت که لازمه وضع اقلیتی آنها در مراحل وسط و پایین زندگانی است ناراحتی دارند.
دولت ایران مانع تاسیس هیاتهای مذهبی یا بنای مدارس و کلیسا و شفاخانه آنها در قلمرو خود نیست و برای مطبوعات مذهبی و کتابهای دینی آزادی انتشار هست و این کتابها را گاهی ناشرین ایرانی در تهران چاپ میکنند و از این بابت پادشاهان قاجار پیرو رفتار شاهان صفویاند که در زمان ایشان در اصفهان اماکن متعلق به هر چهار دسته «برادران کاتولیک» وجود داشت، ولی رویه دولت با طرز رفتار شخصی حکام یکی نیست و آزادی و تامین هیاتهای مذهبی تابع روش آن حضرات است. مثلا ظلالسلطان نسبت به دستگاه دکتر بروس در جلفا نظر خوشی ندارد، اما حمایتی که وزیران مختار در تهران از تاسیسات روحانی هموطنان خویش میکنند،تضمین شایستهای برای پیشرفت منظور و مانع کافی از تحمیل اجحاف و زور است و روی هم رفته میتوان گفت که هیاتهای مذهبی در ایران گله و شکایتی ندارند.
انگیزههای خصومت- بدیهی است که باید دشمنی خستگیناپذیر ملاها را در نظر داشت. در موقع مسافرتم یکی از سادات نامی اصفهان با رفتار مزاحم و تعصبآمیزی که پیش گرفته بود سعی فراوان مینمود که مردم را بر ضد عیسویان برانگیزد. بعضی از آقایان حق خاصی برای خود قائلاند که در نتیجه آن هموطنان ایشان و همچنین خارجیان از آن جهت در عذاباند، ولی در ایران کمترین مانع و مزاحمتی که فرقههای متعدد مسیحی نسبت به یکدیگر روا میدارند در بین نیست و مسلمانها کاملا حق دارند آن جماعتی را استهزاء کنند که ایشان را به کیش و آئینی فرا میخوانند که فرقههای گوناگونش چشم دیدار یکدیگر را ندارند.
پروتستانها با کاتولیکهای رومی خصومت میورزند و «پرزپیترها» با پیروان اسقفها و نسطوریهای پروتستان نظر مساعدی نسبت به نسطوری خالص ندارند و اینها نیز با کلدانیها یا نسطوریهای کاتولیک چندان سازگار نیستند. ارامنه هم نسبت به ارمنیهای کاتولیک بدبینند و هر دو اینها مزاحم کار هیاتهای کاتولیک به شمار میروند. بالاخره از دشمنی یهودیان هم غفلت نباید نمود. در کشورهای متعدد شرق که من سفر کردهام از سوریه تا ژاپن با این مساله عجیب و به نظر خودم غمانگیز مواجه شدم که هیاتهای مسیحی در زیر لوای سلطان صلح (حضرت مسیح) راهپیکار پیش گرفتهاند، در حالی که اسلحه برادرکشی را هم در دست دارند.
نتایج عملی- حال نتایج عملی تمام این تاسیسات عالی را هرچند که همواره هماهنگی نداشتهاند در مد نظر بیاوریم در مورد اشاراتم راجع به نسطوریهای مسیحی ذکر خواهم کرد که هیاتهای مذهبی در این مورد خدمت قابل ستایشی انجام دادهاند و راجع به کار دکتر بروس در میان ارامنه جلفا هم میتوان همین نظر را اظهار داشت، ولی روی هم رفته این هیاتها در واقع جنبه تبلیغی دارند و رضایت قلبی نفرات غیور وابسته به آن آسان حاصل نمیشود، مگر آنکه هم بر عده پیروان بیفزایند و هم علاقه و ایمان پیوستگان حاضر را راسختر سازند. بنابراین اگر مقیاس کار دستگاههای روحانی در ایران تعداد افرادی است که از اسلام برگشتهاند، باید بدون درنگ افزود که خرج مبالغی هنگفت و صرف نیروی صمیمانه و تحمل رنج و زحمت که در آن سرزمین واقع شده است نتایج به کلی ناقص داشته است.
گاهی مسلمان جوانی غسل تعمید هم یافته است، ولی این عمل را با گرایش باطنی اشتباه نباید کرد، زیرا که بیشتر این تازهکیشان راه همان دین قوم و خویشان خود را باز در پیش میگیرند و من حتی میپرسم از روزگاری که هنری مارتین پا به شیراز نهاده تا کنون فقط چند تن محدود از ایرانیان به جان و دل ایمان مسیحیت حاصل کردهاند و خودم بارها در مقام جستوجو برآمدم، ولی هیچگاه فردی را که از اسلام دست کشیده باشد نیافتهام (البته عده یتیمانی که از دوران کودکی در مدارس مسیحی بزرگ شدهاند مستثنی است) و من از این اثر فاحش شکست به هیچ وجه حیرتی ندارم.
غیر از مبانی قاطع دیانت مسیح (از قبیل عقیده تثلیث و مقام الوهیت عیسی) که با اصل وحدانیت اسلامی سخت مباین است، ما نباید از اکراهی که اهل اسلام به ترک ایمان خویش ابراز میدارند تعجب کنیم به خصوص که در خاطر بیاوریم که مکافات چنین کاری مرگ است. توفیق و مجال تبلیغ مسیحیت هرگاه تسلط بر جسم و بر جان تازهکیش هر دو منظور باشد به راستی که در ایران بسیار محدود است.
ارسال نظر