اقتصاددانان - زندگی و زمانه دیوید ریکاردو -۲
تلاش برای آزادی عقیده
برخی از نظریهپردازان رشد اقتصادی در غرب تنها به مقولههای اقتصادی و مسائل مربوط به آن نپرداختهاند و بعضا علاوه بر تحقیق و پژوهش درخصوص مسائل سیاسی و کسب و کار شهروندان جامعه خود، در دفاع از آزادی عقیده و مذهب تلاش بسیاری نیز انجام دادهاند.
ویلبر فورس
برخی از نظریهپردازان رشد اقتصادی در غرب تنها به مقولههای اقتصادی و مسائل مربوط به آن نپرداختهاند و بعضا علاوه بر تحقیق و پژوهش درخصوص مسائل سیاسی و کسب و کار شهروندان جامعه خود، در دفاع از آزادی عقیده و مذهب تلاش بسیاری نیز انجام دادهاند. یکی از این افراد، دیوید ریکاردو است که والت ویتمن روستو، نویسنده کتاب نظریهپردازان رشد اقتصادی به بررسی آرا و عقاید او پرداخته است. این کتاب را مرحوم دکتر مرتضی قرهبانیان به فارسی ترجمه کرده است.
ریکاردو بعد از ازدواج فعالیتهای تجاری خود را مستقلا دنبال کرد. هر چند در آن زمان وی تنها بیست و یک سال داشت، ولیکن از آنچنان اعتبار تجاری برخوردار بود که در نقش دلال بازار بورس برای یک بنگاه معروف (لوبوچس و فورستر) شروع به فعالیت کرد و تا پایان عمرش از این موسسه برای کارهای بانکیاش استفاده کرد.
جدا شدن ریکاردو از مذهب یهود نیز هیچگاه فراتر از وحدتگرایی نرفت. در اینجا مطلبی وجود دارد از لرد ویلبر فورس که در دفتر یادداشتهای روزانهاش ذکر شده است و حاوی مشاهدات وی در مورد ریکاردو است، هرچند این دو رابطه دوستانهای نداشتند، اما این نوشتارها با شخصیت ریکاردو منصفانهتر از دیگران برخورد کرده است، در هنگام سخنرانی وی در پارلمان انگلستان، ریکاردو گفته بود:
«اکنون لرد ویلبر فورس باید پارلمان را بعد از یک بررسی طولانی و دقیق در مورد پرسش مطرح شده، آگاه کند. وی باید به این نتیجه رسیده باشد که افراد به دلیل عقاید مذهبیشان نبایستی هرگز مورد پیگرد قانونی قرار گیرند. تمام عقاید مذهبی، هرچند نامعقول و عبث ممکن است مورد قبول برخی از افراد باشند. پس چرا، یک انسان نمیتواند عقاید خود را درباره یک موضوع خاص، براساس ضوابط معین به نحوی سازمان دهد که بر پایه آن این امکان ایجاد شود که از سر صدق هیچ تفاوتی میان افراد مسلکهای مختلف قائل نشود؟ چرا باید یک انسان منزه از گناه محسوب گردد و در مقابل تمام پیروانش بهعنوان موجوداتی خاطی و سست عنصر در نظر گرفته شوند؟ نبایستی یکچنین استنباطی را تحمل کرد، یک چنین عملی بو و طعم تفتیش عقاید میدهد که نباید در جامعه آزادی مانند انگلستان آن را تحمل کرد.
ویلبر فورس در دفتر یادداشتهای روزانه خود مینویسد در پارلمان بهطور بیطرفانه مشاهده شد که: «به نظر میرسید که وی نمایندگان محترم را به وادی کشانده بود که به مراتب جنجالیتر از امور مربوط به اصول تجارت آزاد بود که وی به نحو بسیار موفقیتآمیز تشریح کرده بود.» سپس ویلبر فورس در دفتر یادداشت روزانهاش مینویسد: «من امیدوار بودم که ریکاردو مسیحی بشود، ولیکن اکنون میبینم که او تنها از مذهب یهود دست شسته است.»
ریکاردو در مجامع وحدتگراها بسیار فعال بود و همسرش با پروتستانهای کویکر ارتباط داشت. وی همینطور پیوند و ارتباط نزدیکی با اغلب برادران و خواهران خودش و همسرش داشت. با این حال بهرغم تلاشهای گسترده سرافا و داب در جمعآوری نوشتههای ریکاردو، هنوز مطالب زیادی وجود دارد که ما در مورد ریکاردو نمیدانیم. در طول سالهای متمادی، شایستگی مورد تایید همگان او، تواضع و فروتنی او، ملایمت و آرامش او، استقلال فکر او، صداقت و راستی او و تعهد او نسبت به اهداف والا و انسانی، مجموعا از وی تصویر یک انسان برجسته ساخته بود. علاوه بر این، با توجه به حالت و طبیعت وی که فردی کاملا منضبط و متکی به خود بود و نیز با توجه به اینکه او در عصر زبان و رفتار نجبا زندگی میکرد، باید مطالب فوق در مورد وی صحت داشته باشد. به هر حال شواهد بسیار زیادی در مورد زندگی دارد. برای مثال، همانطور که خانم ماریا اجورث به خواهر ریکاردو مینویسد، در یک میهمانی پرهیاهو و شلوغ عصرانه ریکاردو در سه لباس مختلف به نقشهای یک راهب، یک میمون و یک آدم ابله ظاهر شد. به هر حال مطالب زیادی در مورد شخصیت شاد و قابل قبول او وجود دارد، علاوه بر این وی، مرد خانواده نیز بود و به خانوادهاش عشق میورزید. اسناد خصوصی وی همینطور حاوی مطالب زیادی در مورد دیدگاه ریکاردو نسبت به پول و منزلت آن در نزد او است. فعالیتهای وی در بازار بورس موجب شد که در فاصله زمانی کوتاهی به نحو تعجبآوری تبدیل به یک فرد متمول و ثروتمند گردد. زمانی که وی از بنگاه تجاری پدرش در سال ۱۷۹۳ جدا شد تنها ۸۰۰ پوند پول در اختیار داشت. زمانی که وی در سال ۱۸۲۳ از دنیا رفت، چیزی در حدود ۷۲۵ هزار پوند دارایی داشت. ارزش داراییهای وی براساس قیمتهای سال ۱۹۸۷ چیزی در حدود ۵/۴۲ میلیون دلار میشد که سالانه درآمدی معادل ۱,۷۸۰,۰۰۰ دلار ایجاد میکرد.
ریکاردو به تدریج از سال ۱۸۱۴ خود را از فعالیتهای اقتصادی کنار کشید و از این سال همانند یک نجیبزاده شهری زندگی کرد و تا سال ۱۸۱۹ این روند را ادامه یافت. همانطور که نامه وی به مالتوس در سال ۱۸۱۴ نشان میدهد «... من دیگر در حسرت بازار بورس و لذایذش نیستم.» همینطور شواهد غیرقابل انکار فراوانی وجود دارند، دال بر اینکه وی با گشادهدستی زیاد به افراد خانوادهاش و نیز خانواده همسرش زمانی که نیاز داشتند، کمک مالی میکرد. این کمکها همواره با تشکر و تقدیر دوستان وی همراه بود. وی مجبور بود با آنچه که احساس میکرد باید با اغراق در ستایش کمکهایش باشد، مقابله کند. به هر حال دو تن از خواهرانش بخشی از وجوهی را که وی برای آنها فرستاده بود، برای او بازپس فرستادند.
ارسال نظر