تاریخ جهان
تاریخ مناسبات انگلستان و آمریکا-۱
انگلستان یکی از کشورهای موثر در سیاست جهانی بوده و امروز نیز با وجود اینکه قدرت سده گذشته را ندارد از کشورهای مهم در سیاست جهانی است.
جیمز مدیسون، رییس جمهور آمریکا(۱۸۰۹-۱۸۱۷)
انگلستان یکی از کشورهای موثر در سیاست جهانی بوده و امروز نیز با وجود اینکه قدرت سده گذشته را ندارد از کشورهای مهم در سیاست جهانی است. انگلستان امروز اگر چه از نظر قدرت اقتصادی در رده اول قرار ندارد، اما هنوز یک قدرت برتر است و مناسبات این کشور با آمریکا در یک وضعیت عجیب قرار دارد. همراهی و همگرایی این دو کشور در سالهای پس از جنگ جهانی دوم موجب شده است که گذشته دو کشور کمتر مورد توجه قرار گیرد. آندرو لینکیتر ویراستار کتاب صلح لیبرالی، مناسبات انگلستان و آمریکا را در ۳مقطع ۱۲-۱۸۰۳ و ۶۳-۱۸۶۱ و ۹۶-۱۸۹۵ از نظر مسائل فکری که پایه مباحث اقتصادی بودند را بررسی کرده است که میخوانید.
درسال ۱۸۰۳ جنگی میان انگلستان و فرانسه در گرفت که ناوگان تجاری ایالاتمتحده را به دردسر انداخت. این بار هم انگلستان و هم فرانسه با تصرف محمولههای دریایی ایالاتمتحده آن کشور را تحقیر کردند و انگلستان از این گذشته دریانوردان آمریکایی را به زور به خدمت گرفت. در نهایت، ایالاتمتحده در دوران ریاستجمهوری جیمز مدیسون وارد جنگ شد. منتقدان قضیه صلح مردمسالارانه غالبا جنگ سال ۱۸۱۲ را به عنوان نمونهای از جنگ دو مردمسالاری ذکر میکنند، اما مطابق تعریف من، انگلستان آن زمان را نمیتوان یک مردمسالاری لیبرال دانست. وانگهی، حتی بررسی سرسری رویدادهایی که منجر به جنگ شد نشان میدهد که تعداد اندکی از آمریکاییان و عملا هیچ یک از انگلیسیان در آن زمان انگلستان را یک مردمسالاری نمیشناختند. در این مورد هم جمهوریخواهان ایالاتمتحده به همان ترتیبی رفتار کردند که استدلال من پیشبینی میکند.
جمهوریخواهان نسبت به انگلستان بیاعتماد بودند، ولی برخی از آنان همچنان به فرانسه اعتماد داشتند. تامس جفرسون که از ۱۸۰۱ تا ۱۸۰۹ رییسجمهور ایالاتمتحده بود به طور خصوصی در ۱۸۱۰ به یکی از دوستانش نوشت که سرشت حکومت انگلستان مانع از آن میشود که آن کشور «وظایف اخلاقی خود را رعایت کند» و انگلستان هر گونه توافقی با ایالاتمتحده را نقض خواهد کرد. از سوی دیگر، ناپلئون بیخطر بود: «یک امپراتور جمهوریخواه جدای از اینکه مقتضیات چه حکم کند به واسطه دلبستگی به نظامهای جمهوری باید جمهوری ما آخرین کشوری باشد که ببلعد.»جمهوریخواهان مدعی بودند که انگلستان همان اهداف آنان را دنبال نمیکند. جز چند استثنای انگشتشمار، جمهوریخواهان از انگلستان به خاطر مخالفتش با آرمان آزادی شدیدا خرده میگرفتند. یکی از اعضای کنگره آمریکا فریاد برآورد که «در هیچ کشوری سطح آزادی ارتقا نیافته، مگر آنکه [انگلستان] کوشیده است آن را پایین کشد.» جمهورخواهان بر این باور بودند که انگلستان میکوشد تا جمهوریخواهی را از صفحه روزگار پاک کند. در یکی از روزنامهها آمده بود:در اینجا نه تنها حقوق کشور بلکه سرشت حکومت در میان است... «در این دوره تاریخی» شاید مباحثات کنگره در تعیین سرشت حکومتهای جمهوری راستین بیش از آنچه در این زمینه از بدو آفرینش جهان صورت گرفته است تاثیر داشته باشد.جمهوریخواهان از این هراس داشتند که ادامه تحقیر خارجی موجب روی کارآمدن دولتی فدرالیست خواهد شد که ایالاتمتحده را با انگلستان در یک صف قرار خواهد داد و یک پادشاهی برپا خواهد کرد.
جمهوریخواهان پیش از بحران و در جریان آن انگلستان را یک دولت غیرمردمسالار میدانستند. پیروان جفرسون نه تنها به مقتضای زمان، نظرشان را درباره انگلستان تغییر ندادند، بلکه از پیش از انقلاب آمریکا پیوسته از آن دولت نفرت داشتند. در ۱۸۰۶ یکی از اعضای کنگره آمریکا به شیوه استفهام انکاری پرسید آیا همقطارانش در کنگره میتوانند «همان پادشاهی [جورج سوم] را تحمل کنند... که نه تنها از فهرست بلندبالا و سیاه جنایاتی که در اعلامیه استقلالمان برای وی برشمردهایم نکاسته، بلکه به آن افزوده است.»جمهوریخواهان مردم را به نفع جنگ تهییج میکردند. هم جفرسون و هم جیمز مدیسون جمهوریخواه که از ۱۸۰۹ تا ۱۸۱۷ زمام ریاستجمهوری آمریکا را در دست داشت برقراری مجازاتهای اقتصادی را بر جنگ ترجیح میدادند، ولی در ۱۸۱۱ بازهای جنگطلب کنگره به اتفاق مدیسون به این نتیجه رسیدند که برای تنبیه انگلستان باید به زور متوسل شد. هنری کلی، جان کالهون و دیگر جمهوریخواهان جوان عضو کنگره همصدا با مطبوعات جمهوریخواه خواستار جنگ بودند.دولتمردان پیرو ایدئولوژی لیبرال بودند. از آنجا که کنترل قوهمجریه و کنگره در دست جمهوریخواهان بود، لازم نبود نهادهای مردمسالار برای آغاز جنگ به آنان فشار آورند.مسلما همه مردم از به راه افتادن جنگ پشتیبانی نمیکردند: بهویژه نیوانگلند به شدت مخالف جنگ بود، ولی مدیسون و بازهای جنگطلب به هر حال به انگلستان اعلام جنگ دادند. یکی از نویسندگان زندگینامه مدیسون درباره وی چنین مینویسد: تن در دادن به فرمانهای یکجانبه (انگلستان)، قوانین تجاری تبعیضآمیزش یا تجاوزات دریایی آن ... موجب جا افتادن اصول ناعادلانهای در حقوق بینالملل و سبب تجری نیروهای جمهوریستیز در انگلستان و ایالاتمتحده میشد و از این رو به اعتقاد مدیسون بقای حکومتهای آزاد را در سراسر جهان به خطر میانداخت.واقعگرایان در زمان جنگ سال ۱۸۱۲ با آن مخالف بودند و در واقع از آن زمان به این سو نیز همواره در توجیه و تبیین این جنگ مشکل داشتهاند. مورگنتاو این جنگ را «تنها استثنا»ی وارد بر قاعدهای میدانست که براساس آن ایالاتمتحده در برخورد با اروپا از اصول واقعگرایی پیروی کرده است. رابرت تاکر و دیوید هندریکسون در کتاب سال ۱۹۹۰ خودشان جفرسون را به خاطر آن که در جریان جنگهای ناپلئون سرنوشت آمریکا را نه با انگلستان، بلکه با فرانسه گره زد سرزنش میکنند. ایالاتمتحده به دردسر نمیافتاد اگر علنا اعتراف میکرد که انگلستان در حقیقت به نفع آزادی و نظم بینالمللی درگیر شده است و به واسطه موضعی که در برابر ناپلئون اتخاذ کرده ایالاتمتحده را از خطر بزرگی که بناپارت تجسم آن بود حفظ کرده است... جفرسون چون اعتقادی به این نداشت چنین اعترافی نکرد.به دیگر سخن، برداشت جمهوریخواهان درخصوص منافع ملی در نهایت، جنگیدن با انگلستان را ایجاب میکرد، زیرا انگلستان یک پادشاهی بود.
ارسال نظر