پهلوی دوم - تصمیمسازان اقتصادی از زبان محمد یگانه-۹
درباره وامهایی که ابتهاج میگرفت
وقتی افراد به گذشته خود نگاه میکنند و فضای گفتوگو نیز از نظر آنها مناسب است سعی میکنند برخی ناگفتههای عصر خویش را بر زبان آورند.
توسعه مزارع نیشکر در خوزستان با آب سد دز
وقتی افراد به گذشته خود نگاه میکنند و فضای گفتوگو نیز از نظر آنها مناسب است سعی میکنند برخی ناگفتههای عصر خویش را بر زبان آورند. رجال سیاسی در این عرصه البته کمتر احتیاط میکنند، اما محمد یگانه به عنوان یکی از صاحبمنصبان اقتصادی در حرفهایش هنوز احتیاط دیده میشود. با این همه، او نکاتی را یادآور شده است که کمتر شنیدهایم. خاطرات وی از ابتهاج را میخوانید:
این یک مسالهای بود در این قرارداد که نشان میداد ایران به هیچ وجه اعتباری در دنیا ندارد که بنا به اعتبار خودش برود وامی را بگیرد به خاطر منافع نفت ایران است که آن هم بایستی مستقیما. حتی مایل نبودند به ایران اعتماد نداشتند که اگر این درآمد را ایران گرفت به آنها بیاید بدهد به بانک جهانی. ولی از این که بگذریم در داخل این قرارداد مادهای بود حتی تحمیل شده بود به اینکه در اینجا وقتی که سد به راه افتاد و فرضا الکتریسیته شروع کرد، ژنراتورها کار کردند و الکتریسیته تولید کردند، این به چه قیمتی بایستی فروخته بشود. برای این فرمولی تهیه کرده بودند و براساس این فرمول میبایستی هزینهها معین بشود و براساس آن هزینهها قیمت تمام شده الکتریسیته معین بشود و الکتریسیته فروخته بشود. نتیجه این امر در این بود که اولا الکتریسیتهای که در آنجا تولید میشد چون هزینه تمام شده بیشتری را به آن اطلاق کرده بودند به آن داده بودند کسی خریدارش نبود و چون الکتریسیته زیادی هم مصرف میشد میبایستی صنایعی به وجود آورد در اینجا مشتریانی پیدا کرد که اینها الکتریسیته خور هستند مثل آلومینیوم و اینها و در دنیا هم قیمتها یا قیمت فروش یا هر چی، برای شرکتهای آلومینیوم وجود دارد که اگر شما میآمدید قیمت بیشتری میخواستید بگیرید از شرکت آلومینیوم نمیآید این را مصرف بکند یا هر شرکت دیگری. بنابراین سد ساخته شده و بعد از ساخته شدن سد حتی کانالها ایجاد نشده. چند تا واحد ژنراتور در اینجا گذاشتند، الکتریسیته به قیمت خیلی بالایی اعلام کردند میفروشند، مشتری وجود ندارد ده سال تمام این هزینه زیادی که شده بود روی سد و این سد به وجود آمده بود ملت ایران ناظر بود و میبایستی استهلاک خودش را، بهره خودش را، تمام چیزهای خودش را بیاید از فروش الکتریسیته بگیرد. در صورتی که اگر شما میرفتید دنبال اینکه به marginal cost بفروشید اگر من یک واحد جدید ژنراتور در این سدی که کار نمیکند بیایم بگذارم الکتریسیته از این واحد جدید چقدر برای من تمام میشود و به چه قیمتی میتوانم بفروشم؟ و ما مشتریانی پیدا کردیم که بیایند الکتریسیته بخرند صنایع ایجاد بکنند، ولی همیشه بانک بینالمللی مخالفت خودش را اعلام داشت: «تا موقعی که شما وامهای مرا پس ندادید شما حق ندارید. بایستی به این قیمت بفروشید الکتریسیته را». نشان به آن نشان در طی این مدتی که ما وامهای خودمان را به بانک میدادیم و سد هم ساخته شده بود ظرفیت هم وجود داشت، ما نتوانستیم از این سد بهرهبرداری بکنیم و مشتری پیدا بکنیم تا اینکه بالاخره آمدیم و باقی وامهایی که مانده بود به بانک جهانی دادیم، گفتیم: «مالم حلال جانم آزاد». بیایید این مالتان را بگیرید و ما را ولمان بکنید از این قرارداد ترکمنچایی که با ما بستید». این چنین قراردادی بود که آقای ابتهاج بسته بودند، البته ایشان در آن موقع سعی کردند چنین وانمود بکنند که ایرانی که خیلی به سختی میتوانستند در بازارهای جهانی و در کشورهایی وامی بگیرند رفتند و موفق شدند و از بانک جهانی وامی گرفتند و موفق بودند و این را یکی از شاهکارهای خودشان در زندگی تلقی میکردند، ولی عملا به چه شرایطی و چه استفادهای از آن شد، همین بود که در نتیجه آن شرایطی که به ایشان تحمیل شده بود نه تنها این برخلاف تمام اصولی بود که با دیگر کشورها با کلیه کشورها تا به حال شده بود به وسیله بانک جهانی. بلکه شرایط هم طوری بود که ما نتوانستیم از این سد برای تولید الکتریسیته و انرژی بهرهبرداری کنیم. تا اینکه چه شد؟ ما بعدا که قرارداد را به هم زدیم قراردادی با شرکت آلومینیوم آمریکایی رینولدز بستیم و ایشان خریدار الکتریسیته شدند به آن قیمتی که در نروژ الکتریسیته میفروشند به همان قیمت. یا به همان قیمتی که در ونزوئلا میفروختند. به همان قیمتی که در یونان میفروختند. به قیمتهای بینالمللی که الکتریسیته صرف میکند برای ایجاد صنعت آلومینیومی که داشت به وجود میآمد و به خاطر صادراتش. ما به آن قیمتها فروختیم و شرکتهای خارجی هم آمدند با همکاری سرمایه داخلی صنایع جدیدی به راه افتاد، در صورتی که با شرایط ایشان جلوگیری شده بود از این توسعه صنایع.یکی دو مورد میتوانم اشاره بکنم به آن. یکی این بود که ایشان روزی در واشنگتن صحبت شد با ایشان انتقاد میکردند از اینکه دولت ایران این گاز را به شوروی فروخته به هجده سنت هر هزار پای مکعب و این خیلی ارزان است.در آن موقع، در حالی که ایشان گفتند ما میتوانیم همین گاز را بفروشیم به ژاپن در حدود یک دلار. بحث ما ادامه پیدا کرد این که آقای ابتهاج شما مرد حساب و کتاب و بانک و امور مالی و غیره هستید، بایستی توجه کرد که این را در کجا میفروشند و آن وقت هزینه چه خواهد بود و چرا تا به حال فروخته نشده. در آن موقع من برایشان حساب کردم اگر ملاحظه بکنید این تحویل ژاپن است و قبل از اینکه تحویل ژاپن بشود در آنجا بایستی، اول از اینجا شروع میکنیم که ما گازها را جمع میکنیم این را بایستی تبدیل به مایع بکنیم، این خودش یک هزینه سنگینی خواهد داشت در حدود حداقل پنجاه سنت و این را بایستی در کشتیهای به خصوصی که منهای ۱۸۰ درجه زیر صفر میتوانند ببرند، تانکرهای خیلی گران قیمتی هستند، بایستی با آن ببریم که آن متجاوز از سی سنت میشود. بعد این گاز مایع را بایستی تبدیل بکنیم به گاز در آن کشور.
ارسال نظر