تاسیس اوپک به روایت ایرانی -۲
اگر شما امضا نکنید، عربها امضا نمیکنند
منوچهر فرمانفرماییان در کتاب از تهران تا کاراکاس که در زمستان ۱۳۷۸ و توسط نشر تاریخ ایران منتشر شده است، به نخستین تلاشها برای تشکیل اوپک و نقش مقامهای ونزئلا در آن اشاره کرده است. در این بخش از نوشته، وی همین موضوع را در ادامه بحث خود مورد توجه قرار داده و به همکاری خود با آلفونسوی ونزوئلایی اشاره میکند که میخوانید:
اوپک، یادگاری از دهه ۱۹۶۰
منوچهر فرمانفرماییان در کتاب از تهران تا کاراکاس که در زمستان ۱۳۷۸ و توسط نشر تاریخ ایران منتشر شده است، به نخستین تلاشها برای تشکیل اوپک و نقش مقامهای ونزئلا در آن اشاره کرده است. در این بخش از نوشته، وی همین موضوع را در ادامه بحث خود مورد توجه قرار داده و به همکاری خود با آلفونسوی ونزوئلایی اشاره میکند که میخوانید: بعدها و بهخصوص بعد از جنگ بینالملل دوم دولت آمریکا به واردکننده نفت تبدیل شد (یکثلث تا نصف احتیاجات خود را وارد میکرد) پس سیاست خود را کم و بیش با سیاست انگلیس و هلند تطبیق داد و در نتیجه به همان تنگنظریها و بدرفتاریهای انگلیس مبتلا گردید و محبت دیرینه مردم به عداوت تبدیل شد. این سیاست آمریکا، بیشتر در شرق نزدیک احساس میشد. چون مردم ونزوئلا با آمریکای شمالی بیشتر آشنا بودند و خود آمریکا هم در آنجا علایق اقتصادی داشت و با آنها به گونه دیگری رفتار میکرد. شرکتهای آمریکایی هم نمیتوانستند از دولت آمریکا متوقع باشند که فقط برای منافع آنها ارتشی بسیج کند، زیرا چنانکه گفته شد دولت آمریکا جز وصول مالیات، منافعی از این شرکتها نمیخواست و ملت آمریکا این زورگوییها را از یک مشت نفعطلب تحمل نمیکرد.
دولت ونزوئلا با شرکتهای نفتی قرارداد خاصی داشت که اصولا از تنزل بهای نفت جلوگیری میکرد و تا حدودی به سبب وجوه مشترکی با شرکتهای نفتی که در ونزوئلا عمل میکرد و کار آن رسیدگی به نوسانات بهای روزانه نفت آمریکا بود، خود را بیمه میدانست. چون در سالهای ۱۹۶۰ و ۱۹۶۱ از طریق این کمیسیون (در ریاست جمهوری لوونی) ونزوئلا بیش از یک میلیارد دلار مابهالتفاوت بهای نفت را محرمانه وصول کرد. برای اینکه سایر کشورهای صادرکننده نفت از این مطلب مطلع نشوند، دولت ونزوئلا مابهالتفاوت بهای نفت را به دو طریق گرفت. او مقدار مختصری پول نقد، دوم به مسوولیت همان شرکتهای صاحب امتیاز، چیزهایی مثل کارخانههای فولادسازی یا کشیدن جاده (برای مثال جاده اصلی فرودگاه کاراکاس به شهر که از کوه و تپه و رودخانههای سخت عبور میکند). آنچه اراخو اجازه یافت در کنفرانس یاد شده فاش کند همین موضوع بود. گرچه همه در صحت این گفتهها تردید داشتند، ولی لیگ عرب که یکی از مواد اساسنامهاش استیفای حقوق دولتهای عضو از نفت بود، هوشیار شد. باید تذکر دهم که برای شرکت در کنفرانس بیروت دعوتنامهای به دولت ایران ارسال شده بود، ولی دولت ایران به سبب اختلافهای گذشته حاضر نشد با دول عربی همکاری کند و به این طریق از جریان کار خارج شد و بیشتر در ناآگاهی از اوضاع بینالمللی فرو رفت.
پرزالفونسو به علت آگاهی از مشکلات مشارکت با شرکتهای بینالمللی، به فکر همکاری نزدیک با شرق و دولتهای اطراف خلیج فارس افتاد. در اینجا این پرسش مطرح میشود که چرا هیچ کدام از روسای ممالک نفتخیز شرقی به این اندیشه راه نبردند؟ ونزوئلاییها هم مثل ما تا حدودی در زیر فشار دول بزرگ بودند و مقدار قابلملاحظهای از نفت آنان از طریق شرکت هلندی شل صادر میشد. بهعلاوه در اوایل قرن بیستم به کرات آمریکاییها و حتی هلندیها آنها را تهدید نظامی کرده بودند، اما نه برای نفت، بلکه برای استرداد مختصر پولی که ونزوئلا به آنها مقروض بود، ولی ونزوئلاییها از این واقعه درس خوبی گرفتند، طوری که همه قروض خود را در مدت کوتاهی پرداخت کردند و توانستند آمریکا را راضی کنند که طبق قوانین خود آمریکا یا قانون شرمان با آنها رفتار شود. چون توانستند افکار عمومی آمریکا را به وسیله رادیو و روزنامه از منویات خود آگاه سازند دولت آمریکا دیگر نتوانست آنها را تحتفشار قرار دهد و نفتشان را به یغما ببرد؛ اگرچه امروز هم در مورد بهای نفت خام، در پشت پرده کارهایی میشود که کشورهای نفتخیز را وادار به فروش نفت ارزان کنند، باز میتوان اطمینان داد که در صورت حسابهای دولت ونزوئلا و ترازنامههای شرکتها، هیچ گاه اجحافاتی که انگلیسها در ساختن و پرداختن حسابهای مربوط به ایران میکردند نشده و تا حدودی حقوق خود را وصول کردهاند.
استیفای حقوق ونزوئلا بیشتر مرهون متخصصان و سیاستمداران بسیار برجسته چون پرزالفونسو بود. دولت و مجلس ونزوئلا هم دلیلی نداشتند که با وزیر نفت خود مخالفت کنند، کمیته وکلای نفت در مجلس هم از کارکشتگان نفت تشکیل شده بود و همگی از برنامه او پشتیبانی میکردند. دولت ونزوئلا نیز با هیچ یک از دول شرق یا دول اطراف خود اختلاف مهمی نداشتند. هدف ونزوئلا دستیابی به حقوق خود به نفع ملت بود و حاضر نبود ثروت ملی خود را به باد دهد، زیرا از هر بشکه نفت بیشتر از هر یک از شما پول دریافت میداریم. بهعلاوه خدمات شرکتهای صاحبامتیاز به کارمندان و کارگران ما به مراتب بالاتر از آن است که به شما میدهند و با هم پنجاه درصد از منافع شما را میگیرند. در صورتی که قراردادهای ما روی پایه شصت درصد استوار است. من از شما چیزی جز همکاری و اطلاعات نمیخواهم و حاضرم تمام اطلاعات وزارت نفت ونزوئلا را در اختیار شما بگذارم تا شما هم از شرکتها همان را بخواهید که ما میگیریم. چون دلیلی ندارد که شما کمتر دریافت کنید و به کارمندان و کارگرانتان ظلم شود و پول آنها را به پاریس ببرند و شهر روشنایی و نور بسازند.» وی اضافه کرد: «اگر قراردادهای شما محرمانه است، به آنها کاری ندارم، ولی قراردادهای ما به شما داده شده و در آینده هم داده خواهد شد. هر گاه محتاج به توضیحات بیشتر بودید من خود شما را میپذیرم و اگر مایل باشید حاضرم اشخاص مطلعی را بفرستم که شما را از کارها آگاه کند.» بعد به من که در کنارش نشسته بودم، اشاره کرد و گفت: «ایشان چند سال پیش به ونزوئلا آمدهاند و خوب است که در این مورد مطالبی ابراز کنند.» من نیز اظهارات الفونسو را تایید کردم و گفتم: «ما به همکاری نزدیک با یکدیگر احتیاج داریم و مسلم است که شرکتهای صاحبامتیاز از رقابت و خاصه از بیاطلاعی ما سوءاستفاده میکنند. درست است که آنها قراردادهای خود را محرمانه میدانند، ولی قرارداد استخراج و فروش نفت چرا باید محرمانه باشد؟ البته محرمانه بودن آن فقط برای ما است! چون این شرکتها در تمام کشورهای ما فعالیت میکنند و از کار یکدیگر باخبر هستند.» بعد نماینده عربستان سعودی چند کلمهای بیان کرد که بیشتر مخالفت با شرکت آرامکو بود، ولی نماینده کویت و عراق چیزی نگفتند. بعد الفونسو پیشنهاد کرد موافقتنامهای را امضا کنیم که به موجب آن هر چند وقت یک مرتبه گردهم آییم و درباره اطراف مشکلات خود صحبت کنیم و در صورت امکان اطلاعات مفید نفتی خود را مبادله کنیم.الفونسو همکاری داشت به نام دکتر بنارد فلوریس که در لبنان سفیر بود. دکتر فلوریس عمری را در روزنامهنویسی و نفت گذرانده و اطلاعات و زبان انگلیسی و سواد اسپانیولی او استثنایی بود. الفونسو به وی گفت که شرح مختصری در پنج شش سطر درباره تصمیمی که گرفته شد بنویسد. این چند سطر به زودی نوشته و برای امضا حاضر شد، ولی از نگاههای حضار معلوم بود که حاضر نیستند چیزی را امضا کنند، زیرا امضای هر موافقتنامهای احتیاج به تصویب اداره حقوقی شرکت نفت دولت متبوع آنها (در مورد ما هیاتمدیره) داشت. پرزالفونسو مطلب تهیه شده را خواند و به دست من داد. من با سوابقی که با هیاتمدیره و دولت ایران داشتم امضای آن را دشوار میدیدم.
پس به پرزالفونسو گفتم: «من فقط ناظرم و حق امضای چیزی را ندارم.» جواب داد:
۱ - من هم گرچه وزیر نفت هستم، ولی در اینجا سمت نظارت را دارم.
۲ - این موافقتنامه فقط برای تبادل اطلاعات است و در آن هم هیچ اجباری نیست.
۳ - شما که نماینده دولت ایران هستید و مردمی بافرهنگ دارید اگر امضا نکنید این عربها نیز هیچ کدام امضا نخواهند کرد و این اقدام ما راه به جایی نخواهد برد. ایران و ونزوئلا استقلال دارند و قادرند کاری انجام دهند وگرنه دیگران همه نوکر شرکتهای آمریکایی هستند. دولت ایران باید پیش از همه امضا کند. «دیدم واقعا درست میگوید. پس آن را امضا کردم و خود او هم فورا امضا کرد و به وزیر عربستانسعودی و بعد نماینده کویت و عراق داد و همه امضا کردند. چون استخراج نفت قطر قابلمقایسه با سایرین نبود موافقت شد که به عنوان عضو غیراصلی از مزایای این موافقتنامه استفاده کند. من در آن موقع به اهمیت این موافقتنامه درست پی نمیبردم، ولی پرزالفونسو از خوشحالی همه ما را به ناهار دعوت کرد و به احترام ما مسلمانان برای خود و سایرین شربت لیمو سفارش داد. گمان نمیکنم آن روز در میان ما کسی جز الفونسو وجود داشت که توفانی را که این موافقتنامه در دنیا ایجاد میکرد دریافته باشد. بعدها که متن موافقتنامه منتشر شد، بدخواهان گفتند که چون میدانهای نفتی ونزوئلا، وسعت نفت شرق را ندارد و استخراج از آنها گرانتر تمام میشود، میخواهند از این طریق بر بهای نفت بیفزایند و ممالک نفتخیز شرق منافع بیشتری ببرند و از این طریق نفت ونزوئلا نیز گران شود و بازار نفت بیشتری کسب نماید. به نظر من این توجیه بیپایه بود و اگر هم هدفی در آن مستقر بود، ما در هر حال از این کار منفعت میبردیم.
درباره مسافرت به قاهره ذکر دو نکته لازم است، اول اینکه دولت مصر از همه نمایندگان و ناظران خارجی دعوت کرده بود که با کشتی اسوان در جنوب مصر برای دیدن آثار تاریخی چند هزار ساله سفر کنند، گرچه به دیدن آثار تاریخی علاقه مفرط داشتم، ولی موقع را مغتنم ندیدم و از قبول دعوت خودداری کردم. دوم اینکه تا روز ورود به قاهره با سوءنظر و تردید با کلیه اعضای وزارت خارجه ایران و بهخصوص به سفرا برخورد میکردم. چون میاندیشیم که سفارت فقط یک کار تشریفاتی است و گمان داشتم که سفیر معمولا کسی می شود که قرار است چند سال به تعطیلات برود و به خرج دولت در پاریس و لندن اتومبیل سوار شود و خوشگذرانی کند، ولی در قاهره وقتی آقای جمشید قریب را در فرودگاه دیدم خیلی متعجب شدم. اولا از شرکت نفت تقاضایی از وزارت خارجه نشده بود و ثانیا وزارتخانه وظایف خودش را داشت و موظف نبود نمایندهای به کنفرانس بفرستد، ثالثا سفیر قرار نبود به فرودگاه بیاید و اگر میخواست محبتی کند، لابد یکی از کارمندان سفارت را میفرستاد. خلاصه از دیدن آقای قریب بینهایت خوشوقت و خجل شدم و گفتم که سمت من ایجاب نمیکند که ایشان به خود زحمتی بدهند، ولی آقای قریب نه فقط ما را به مهمانخانه رساند، بلکه دستور داد که اتومبیل و سفارت و دستگاه در اختیار من قرار گیرد و هرچه لازم باشد از ایشان بخواهم.
ضمنا متذکر شد که اصلا توقع ندارد از گزارش مذاکرات مطلع شود. حتی اضافه کرد که در سفارت یکی دو نفر از اعضای سازمان امنیت هستند که مشغول کار خود هستند و او با آنها سروکاری ندارد. از محبت او سپاسگزاری کردم. مدتی که در قاهره بودم از منشی و ماشیننویس او برای نوشتن گزارش خود استفاده کردم و در خاتمه کنفرانس تقاضا کردم که چند نفر از سرکردگان کنفرانس را برای صرف چای به سفارت دعوت کند. آقای قریب اسامی را گرفت (همه نمایندگان ونزوئلا، نمایندگان دولتهای امضاکننده موافقتنامه باشگاه مهدی و چند نفر روزنامهنویس خارجی) و از طرف سفارت آنها را دعوت کرد. روز مهمانی او خود دم در ورودی ایستاد و به مهمانها خیرمقدم گفت.
دولت ایران تنها کشوری بود که سفارتش دعوتی به عمل آورده بود به همین خاطر تاثیر بسیار خوبی کرد و افتخار بزرگی نصیب ما شد. پس از آشنایی با آقای قریب نه فقط با ایشان بلکه به وزارت خارجه ایران امیدوار و ارادتمند شدم و برای اولین مرتبه دانستم که سفیر و اعضای سفارتخانه دو وظیفه دارند. یکی کار کردنهای دیپلماتیک و مطلع ساختن دولت خود از جریان امور و دوم معرفی ایران به بیگانگان که وقت و حوصله بسیار لازم دارد، چندان که فرصتی برای رسیدگی به امور داخلی خود و تربیت فرزندانشان باقی نمیگذارد و زندگی عادی آنها را دشوار میسازد.
چون به ایران بازگشتم گزارش مسافرتم تقریبا حاضر بود. روز بعد آن را به ضمیمه موافقتنامه مذکور به آقای انتظام تقدیم کردم، به خیال اینکه کار من تمام است. از قرار معلوم او این گزارش را به هویدا داد و او هم رونوشتی برای مدیران فرستاد. جلسه هیاتمدیره هفتهای یک روز تشکیل میشد و خوشبختانه یکی دو نفر از مدیران که با من رابطهای داشتند گفتند که عدهای از مدیران میخواهند این گزارش را در هیاتمدیره مطرح کنند و بپرسند چرا بدون اجازه این موافقتنامه را امضا کردهاید؟ و حتی تصمیم دارند که سروصدایی بر ضد تو برپا کنند. فورا به دیدن آقای انتظام رفتم و داستان را به اطلاع رساندم. او با محبت گفت: «گرچه حق چنین کاری را نداشتی، ولی ضرری در این کار برای مصالح کشور و شرکت ملی نفت نمیبینم. سخن این مدیران این است که ما با عربها نمیخواهیم همکاری کنیم. به آنها گفتهام که همکاری با دول عربی اولا به شما مربوط نیست و سیاست دولت است و ثانیا تا من این گزارش را به دولت اطلاع ندادهام شما نباید در هیاتمدیره در اطراف آن بحث کنید.» آقای انتظام کمک بزرگی به من کرده بود. چون محققا عدهای از جمله خود هویدا میخواستند این را پیراهن عثمان کنند و انتظام فعلا جلوی آنها را گرفته بود. انتظام به همکاری با دول عربی اعتقاد داشت و میدانست که دولت ایران نمیتواند به تنهایی در مقابل شرکتهای بزرگ نفتی مقاومت کند. این عدمهمکاری اگر هم موقتی باشد به نفع ایران نیست و بالمآل منجر به ضرر خواهد شد؛ ولی دستگاههای نفتی و هیاتمدیره شرکت مخالف بودند و میخواستند از آب گلآلود ماهی بگیرند و مثل معمول شریک دزد و رفیق قافله شوند.نباید فراموش کرد که دولت ایران میخواست تا اندازهای از سیاست ترکیه پیروی کند که شهرت به «جلوداری» تمدن غرب را داشت و با شناسایی دولت اسرائیل مورد ستایش اروپا و آمریکا واقع شده بود. در حالی که نظر مردم ایران جز آن بود و خود را با فرهنگ عرب مرتبط میدانستند.
خلاصه چند روز بعد آقای انتظام مرا خواست و گفت: «نمیفهمم این دشمنی با شما برای چیست؟ کار من دفاع از شما شده است.» جواب دادم: «هر چه بفرمایید انجام میدهم. میخواهید از کارم استعفا کنم؟» آقای انتظام گفت: «ای آقا صحبت از استعفا نیست. در آنچه که شما امضا کردهاید هیچ ایرادی نمیبینم. اگر به ضرر مملکت یک کلمه نوشته شده بود، خودم میگفتم استعفا کنید.» بعد با خنده و بزرگواری گفت: «بیایید با هم چای بخوریم. من گوش به این مزخرفات نمیدهم. به این آقایان هم گفتهام. خاطرتان جمع باشد.» در این چند دقیقه که چای میخوردیم و صحبت از همکاری با عربها شد به خوبی دریافتم که انتظام نه فقط با من موافق است حتی مایل است روابط نفتی و سیاسی ما را با دول عربی بسط دهد.اکنون درباره بهای نفت که برای دولتهای تولیدکننده در درجه اول اهمیت قرار داشت و همه اختلافات با شرکتهای صاحبامتیاز و صادرکننده از آن سرچشمه میگرفت نکاتی را متذکر میشوم تا اینکه به تاسیس اوپک برسیم. اشاره کردم که طبق قرارداد دارسی ۱۶ درصد نفت خام به عنوان حقالامتیاز متعلق به دولت ایران بود. در قرارداد ۱۹۳۳ دولت از نفت خام سهمی نداشت، ولی طبق ماده ۱۹ آن قرارداد از نفت تصفیه شده هر چه برای مصارف داخلی نه صادرات میتوانست از شرکت نفت بخواهد (با تخفیف ۱۰ تا ۲۵ درصد) و نیز در بیست درصد از منافع شریک بود. بنابراین حقالامتیاز دولت و منافع ناشی از آن بستگی به بهای نفت خام در بازار بینالمللی داشت. در فصول گذشته به کرات از حسابسازیهای شرکت نفت ایران و انگلیس و نادرستیهای آنها سخن گفته شد و اشاره کردیم که چون حقالامتیاز روی پایه منافع گذاشته شده بود، دولت ایران در بهای نفت تصرفی نمیتوانست بکند. حسابسازیهای شرکت ب.پ روی ارقامی که خودشان به چاپ میرساندند کشف میشد، ولی در مورد خرید نفت تصفیه شده برای مصارف داخلی، در قرارداد ۱۹۳۳، ماده ۱۹ راهنمای ما در وزارت دارایی بود. دولت ایران از اعلان فروش ۲ مرکز بزرگ یکی تگزاس و دیگری خلیج کنستانزا در سواحل دریای سیاه در رومانی که بهای مواد نفتی تصفیه شده را اعلان میکردند، میتوانست الهام بگیرد و نازلترین بهای اعلان شده را ملاک خرید از تصفیهخانه آبادان قرار دهد. البته در داخل ایران بهای حملونقل نیز بدان اضافه میشد و سپس در دسترس خریداران داخلی قرار میگرفت.
ارسال نظر