تاسیس اوپک به روایت ایرانی -1

پالایشگاه قدیمی

نفت و خاورمیانه و کشورهای غربی در چند دهه گذشته،‌ بخشی از تاریخ جهان را رقم زده‌اند. تاریخی که اصطلاحاتی مثل خون، غارت، پول را به ادبیات اقتصاد سیاسی منطقه وارد کرد. ایران از نخستین کشورهای نفت‌خیز جهان بود که در اوپک حضور پیدا کرد و پای ثابت این غول بزرگ نفتی است. درباره چگونگی تشکیل اوپک و پیامدهای کار کرد این نهاد بین‌المللی تاکنون صدها کتاب، گزارش و مقاله توسط پژوهشگران ایرانی، غربی و سایر کشورها نوشته است. صفحه تاریخ اقتصاد نیز در این باره چندین نوشته را در گذشته چاپ کرده است. اهمیت این موضوع به ویژه در مناسبات داخلی مردان سیاسی ایرانی جذاب است و نقل خاطرات کسانی که در این حوزه دخالت مستقیم داشته‌اند نیز خواندنی است. منوچهر فرمانفرماییان از مدیران ارشد شرکت نفت در رژیم گذشته و یکی از برادران فرمانفرماییان که از خاندان پر فرزند فرمانفرمای بزرگ است، خاطرات خود را درباره چگونگی تاسیس اوپک و مناسبات داخلی در کتاب «از تهران تا کاراکاس، نفت و سیاست در ایران» نوشته است که در چند شماره می‌خوانید:

در ماه آوریل ۱۹۵۹، لیگ عرب به رهبری مصر کنفرانسی نفتی تشکیل داد و از تمام کشورهای صادر کننده و مصرف‌کننده و شرکت‌های بزرگ برای شرکت در آن دعوت کرد. دولت ایران که از چند سال قبل یعنی از زمان ملی شدن نفت عداوت آنها را فراموش نکرده بود، در بدو امر تصمیم گرفت که به این دعوت اعتنایی نکند و اصولا با عرب‌ها همکاری ننماید. بنابراین مدت‌ها از دادن جواب‌ خودداری شد، ولی ناگهان دو سه روز قبل از افتتاح کنفرانس که ضمنا نمایشگاهی هم از صنعت نفت در آن تشکیل می‌شد، آقای انتظام رییس هیات مدیره مرا احضار کرد و گفت تصمیم گرفته کارشناسی را به عنوان ناظر به کنفرانس لیگ عرب به قاهره بفرستد و مرا به عنوان نماینده شرکت ملی نفت انتخاب کرد تا فورا با یکی دو نفر از همکارانم حرکت کنم. به زودی دانستم که یک نفر از کارمندان شرکت را که عضو ساواک هم بود برای همراهی من تعیین کرده‌اند. به آقای انتظام گفتم: چرا نماینده ساواک باید با من بیاید. اگر اطمینانی به من نیست، شخص دیگری را اعزام دارید وگرنه بگذارید من خود اعضای کمیسیون را انتخاب کنم. انتظام که گویی از خدا می‌خواست بر ضد مداخلات ساواک در شرکت همراهی پیدا کند فورا جواب داد: درست می‌فرمایید، خودتان یکی را انتخاب کنید. من دکتر غلامرضا نیک‌پی را انتخاب کردم، چون مرد پرکار و فهمیده‌ای بود و خود من واسطه‌ استخدام او در شرکت نفت شده بودم. پدر او اعزازالدوله نیک‌پی را از طریق صارم‌الدوله می‌شناختم. نیک‌پی گر چه چندین سال در خارج زندگی کرده بود، ولی به طور قطع چیزی از یک مرد بازاری اصفهان چهل سال قبل کم نداشت. پدرش مردی بود بلند قد ولی غلامرضا نیک‌پی کوتاه قد بود و پالتوهای پدرش را می‌پوشید که تا روی زمین کشیده می‌شد. روز حرکت دیدم با پالتوی بلندی آمده (گر چه فصل بهار بود و در قاهره آتش می‌بارید) و چمدانی چوبی که بیشتر شباهت به صندوق مکعبی داشت همراه آورده که خالی بود، چون اقامت ما فقط دو سه روز پیش‌بینی شده بود. فرستادم چمدانی از منزل برای جناب دکتر آوردند و لباس‌هایش را در آن گذاشتند و دستور دادم که صندوق را که کار پنجاه سال پیش بازار اصفهان بود و پنجاه کیلو وزن داشت دور بیندازند. سوار اتومبیل شدیم که به فرودگاه برویم. به راننده گفتم از خیابان سپه عبور کند. در دست راست قبل از رسیدن به چهارراه عده‌ای خیاط هستند که بیشتر لباس نظامی می‌دوزند. با یکی از این خیاط‌ها از قدیم آشنایی داشتم. پالتوی دکتر نیک‌پی را همان‌جا دادم چهل سانتی‌متر فوری قیچی کردند و لبه را زیر چرخ انداختند و در حالی که مبهوت مانده بود تنش کردند و راه افتادیم.

در قاهره برای ما در مهمانخانه جایی گرفته نشده بود و مهمانخانه‌های درجه یک پر بودند، پس در مسافرخانه‌ای دور از مرکز جای گرفتیم، البته برای من رفتن به مهمانخانه درجه یک علامت تشخص نبود، ولی در این مسافرخانه هیچ یک از شرکت‌کنندگان کنفرانس لیگ عرب سکنی نداشت و تماس ما با سایرین قطع بود. شهر قاهره در همان وقت هم شلوغ و مملو از دوچرخه‌های باربری و درشکه و اتومبیل بود که هیچ قانونی را برای عبور و مرور رعایت نمی‌کردند. این دوری و ازدحام تماس ما را با سایر اعضای کمیسیون مشکل‌تر می‌کرد. ضمنا دولت مصر نمایشگاهی هم از صنعت نفت ترتیب داده بود که رییس‌جمهوری عبدالناصر می‌بایست آن را افتتاح کند. در این کنفرانس دکتر پرزالفونسو، وزیر نفت ونزوئلا که با هشت نفر از کارمندان عالی‌رتبه وزارت نفت ونزوئلا از جمله دکتر مانوئل اگانیا که یکی از سیاستمداران پرتجربه ونزوئلا بود و سفیر ونزوئلا در لبنان به نام دکتر برنارد فلورس، در مرتبه اول قرار داشتند. دوم به علت سوابق ممتدی که من با کارشناسان و مقامات ونزوئلا داشتم و همه افراد هیات آنها را می‌شناختم و نیز به علت مقامی که دولت ایران در نفت دنیا داشت، با من هم با احترامات فراوان رفتار می‌شد. کشور دیگری که مثل ونزوئلا و ایران در ردیف اول کشورهای تولیدکننده نفت قرار می‌گرفت، عربستان بود. در قاهره با عبدالله طریقی که چند سال پیش او را در ونزوئلا دیده بودم، دوباره ملاقات کردم. طریقی این بار وزیر نفت شده بود و اختیارات کامل داشت. در عربستان یکی دو نفر بیشتر نبودند که تحصیلات عالیه نفت داشتند و او از من یک سر و کله پیش افتاده بود. به علاوه پادشاه عربستان سعودی هم در عرض یک ماه آن قدر پول وصول می‌کرد که فرصت شمارش آن را نداشت و هر قدر هم که آن را پخش می‌کرد، باز مقدار عمده‌ای از آن باقی می‌ماند که نمی‌دانست به آن چه بکند. چون عربستان جمعیتی نداشت و پادشاه عربستان هم حسابی به کسی پس نمی‌داد، طریقی یکه و تنها ثروت بی‌پایان عربستان را به رخ عرب‌های فقیر همسایه می‌کشاند. اهمیت طریقی در این بود که شرکت‌های آمریکایی داوطلب امتیاز نفت منحصرا به او متوسل می‌شدند و تملقاتی که می‌شنید حتی در ایران به شاه گفته نمی‌شد. او هم تلافی گذشته را بر سر من درآورد و بی‌‌اعتنایی‌هایی را که در ونزوئلا به او کرده بودم، پس می‌داد؛ اما یک بار مرا به آپارتمان بسیار قشنگی که در قاهره و در بلندترین ساختمان که خریده بود، دعوت کرد و بعد مرا به صرف شام برد. اتومبیل آمریکایی لینکولن او به بزرگی یک کشتی در پایین ایستاده بود. پشت فرمان نشست و به یکی از رستوران‌ها رفتیم. گمان می‌کرد این گونه نمایش‌های تازه به دوران رسیده‌ها تاثیری در من دارد. البته در اشتباه محض بود. چون آخر شب که مست شده بود، من که مشروب نمی‌خوردم، اتومبیل را راندم و او را به مهمانخانه رساندم و شعر حافظ را زمزمه می‌کردم که: یا رب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان

کاینهمه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند

خلاصه روز اول کنفرانس به نمایشگاه رفتیم. چون رییس جمهوری می‌آمد به صف ایستادیم. اول پرزالفونسو نماینده ونزوئلا، بعد من و بعد طریقی و بعد سایر نمایندگان که اغلب از کشورهای عربی خلیج‌فارس بودند ایستادند. سر ساعت ده اتومبیل آمریکایی بزرگ که فرسوده و کهنه شده بود و حتی رنگ سیاه آن به بنفش می‌زد، در چند متری ما ایستاد. اتومبیل دیگری در پشت سر نبود. خود عبدالناصر در اتومبیل را باز کرد و پیاده شد. هیچ یک از حضار جلو نرفت. عبدالناصر چند ثانیه توقف کرد و به اطراف نگاهی انداخت. به آرامی تک‌سیگاری از جیب بغلش بیرون آورد و به لب گذاشت. بعد جیب‌هایش را گشت و کبریتی درآورد و سیگارش را روشن کرد. در تمام این مدت کسی تکان نخورد که برود و در اتومبیل را باز کند یا فندک بزند و تملق بگوید و حالت بندگی نشان بدهد (دیدن این منظره در مقایسه با ایران تازگی داشت) لابد عبدالناصر هم این کار را عمدا می‌کرد و احتمالا دستوراتی هم در این زمینه داده بود. در هر حال عبدالناصر به سمت ما آمد. در موقع معرفی نمایندگان، در برابر یکایک ما توقف کرد و خیرمقدم گفت و دست داد و بعد قدم‌زنان رفت به سمت نمایشگاه که البته مثل معمول با مختصر نطقی افتتاح شد و همگی از آن دیدن کردیم. نمایشگاهی جالب بود. چون مصر پس از پنجاه سال تازه از دست انگلیسیان خلاص شده و امور نفت خود را مختصر به دست گرفته و دول خارجی در آن نفوذی نداشتند. می‌بایست اذعان کنم که وضعیت من و پرزالفونسو در بین سایر نمایندگان، کاملا متمایز بود. چون برخورد عبدالناصر با نمایندگان کشورهای عربی مثل مالکی بود که با رعایای خود گفت‌و‌گو کند و آنها از جمله طریقی هم مثل برده سر به زیر گوش می‌دادند. عبدالناصر مثل یک فرمانروا با دنیای عرب رفتار می‌کرد و حکومتش در داخل و خارج مخالفین معتبری نداشت.

طی دو سه روزی که کنفرانس برپا بود، مرتبا در جلسات شرکت می‌کردم و چون فقط نماینده دولت ونزوئلا و من ناظر کنفرانس بودیم و تا حدودی منافع مشترک داشتیم، اغلب پهلوی هم می‌نشستیم و گوش به ناطقین می‌سپردیم. یک مقاطعه‌کار چاه‌های نفتی به نام امیل بستانی که در عربستان سعودی و کویت مقاطعه‌کاری می‌کرد نطقی درباره تاسیس بانک عربی ایراد نمود و خواستار آن شد که کشورهای عربی صادرکننده نفت ۱۰ درصد از عواید نفت خود را به بانک تخصیص دهند و آن بانک به نوبه خود به سایر کشورهای عربی که دارای نفت نیستند، ‌کمک کند. البته چون خود او پیشنهاد می‌کرد که حاضر است برای سرمایه اولیه رقمی بپردازد، حمل بر این شد که بستانی کوس ریاست این بانک را می‌زند. او همچنین برای خوشایند عرب‌ها و لابد بدون اطلاع از اینکه نماینده ایران حضور دارد، شروع کرد به حمله به دولت ایران و مدعی شد که شرکت نفت ایران برای فروش نفت بیست سنت در هر بشکه تخفیف می‌دهد و بازارهای عرب‌ها را با دادن تخفیف تصاحب می‌کند. گرچه ناظرین کنفرانس معمولا اجازه حرف زدن ندارند، ولی من از رییس جلسه تقاضای صحبت و دفاع کردم فورا پشت تریبون رفتم و صراحتا گفتم: این مرد بی‌اطلاع است. چون نفت ما را مثل سایر کشورهای خلیج‌فارس شرکت‌های بزرگ می‌فروشند و بازار متعلق به دولت ایران نیست و دولت ایران هم تخفیفی به کسی نداده و اگر رییس جلسه لازم می‌داند حاضرم در کمیسیون خصوصی این موضوع را مطرح کنم تا ثابت شود مطالبی که بستانی می‌گوید بی‌اساس است. رییس جلسه که مردی کاردان و باتجربه بود بی‌درنگ جواب داد که مطالبی که درباره ایران گفته شده بی‌پایه است و حق کاملا با نماینده دولت ایران است، ولی کار ما با بستانی به اینجا خاتمه نیافت. بعد از یکی دو ماه آمد به ایران و از آقای انتظام و اعضای هیات‌مدیره از جمله خود من برای ناهار دعوت کرد. دعوتش را رد کردم حتی دعوتنامه را پاره کردم و پس فرستادم. بعد به آقای انتظام گفتم که این شخص در جلسه کنفرانس قاهره آشکارا به دولت ایران حمله کرده و دعوت او بی‌مناسبت است. آقای انتظام فورا تلفن را برداشت و به هویدا گفت که به این ناهار نخواهد رفت و دستور داد که سایر مدیران هم نروند. چون می‌خواهم داستان امیل بستانی را در اینجا خاتمه بدهم و به کنفرانس قاهره بازگردم، باید اضافه کنم که امیل بستانی دو شرکت حفاری مهم داشت که برای شرکت آرامکو در عربستان سعودی و گلف در کویت چاه نفت حفر می‌کرد به اسامی سی‌کات و مادرکات. او به ایران آمده بود تا با کنسرسیوم معامله‌ای بکند. در جلسه‌ هیات‌مدیره کنسرسیوم اقدام کردم که او را از رده مقاطعه‌کاران خارج کنند. امیل بستانی خیلی کوشید اشخاصی را واسطه کند که صلح کنیم، ولی من آشتی‌ناپذیر بودم. اتفاقا چندی بعد خود او و برادرش در حادثه طیاره‌ای از بین رفتند. آقای انتظام که این خبر را شنید گفت دقت کنید آه ایران همه را می‌گیرد.

مهم‌ترین پیشنهادی که در کنفرانس قاهره به طور خصوصی مطرح شد و برای مدت بیست سال ممالک صادرکننده نفت را در سیاست و اقتصاد بسیار قدرتمند گردانید، تصویب موافقتنامه‌ای بود که از طرف نماینده ونزوئلا پیشنهاد شد به نام «جنتلمن اگریمانت». در این موافقتنامه، همکاری و تبادل‌نظر و اطلاعات نفتی و نزدیکی بین کشورهای نفت‌خیز بدون هیچ مسوولیت و اجباری پیش‌بینی شده بود. این موافقتنامه یک سال بعد به تاسیس اوپک منجر شد. من نیز چون بدون اجازه دولت ایران مفتخر به امضای آن شدم، لازم می‌دانم اندکی در این باره توضیح دهم.

شب دوم اقامت در قاهره، روسای نمایندگی‌ها از طرف امیل بستانی به شام دعوت شدند، ولی چون من به علت پرخاش‌هایش به دولت ایران، دعوت را نپذیرفتم، دکتر پرزالفونسو هم بدانجا نرفت و پیشنهاد کرد که شام را به طور خیلی خصوصی در آپارتمان‌ مهمانخانه هیلتون با هم صرف کنیم. سر میز شام از قلدری‌های شرکت‌های بزرگ برای تعیین بهای نفت و عدم همکاری آنها با دولت‌های تولید‌کننده سخن گفت که از آنها مطلع بودم. پیشنهاد کرد که فردا در حدود ساعت دوازده ظهر به دور از روزنامه‌نویس‌ها و سایر شرکت‌کنندگان در کنفرانس با عده معدودی از نمایندگان کشورهای تولید‌کننده برای تبادل نظر به باشگاه‌ مهدی برویم نیز اضافه کرد که اگر من موافق باشم از عربستان سعودی و کویت و عراق هم دعوت خواهد کرد. در ساعت موعود به اتاق رییس نمایندگی دولت ونزوئلا رفتیم و از آنجا رهسپار باشگاه مهدی شدیم. برای اطلاع خوانندگان این دفتر از زمینه‌های امضای موافقتنامه تشکیل اوپک می‌بایست به نکاتی اشاره کنم. چند ماه قبل از دعوت به قاهره، لیگ عرب به ریاست محمد سلمان کنفرانسی در بیروت تشکیل داد که دولت ونزوئلا به‌عنوان ناظر، سفیر سابق خود در آمریکا را که ضمنا یکی از متخصصین بزرگ در حقوق نفتی بود، به نام آنتونیو آراخا به نمایندگی به آن کنفرانس اعزام داشت. پرزالفونسو وزیر نفت ونزوئلا به آراخا سفارش کرده بود که با عرب‌ها خوش‌رفتاری و مدارا کند و حتی دو مطلب مهمی را که سال‌ها محرمانه بود به او گفت تا نمایندگان را به طرز فکر ونزوئلا و سیاست آینده نفتی آن آشنا کند.پرزالفونسو مرد پرشور و سرشناس و از خانواده‌های ثروتمند ونزوئلا، در درستی و وطن‌خواهی بی‌مانند بود. او در راه مبارزه با دیکتاتوری چند سال هم در زندان به سر برده بود و تصمیم داشت که به کشور خود خدمت کند. در بدو امر می‌خواست یک کارتل بزرگ از شرکت‌های بزرگ نفتی تشکیل بدهد تا ونزوئلا هم از منافع عظیم شرکت‌های بزرگ برخوردار شود، ولی دانست که منافع شرکت‌های بزرگ با دولت‌های تولیدکننده نفت متضاد است. چون ثروت ملی این کشورها را در دست گرفته و مشغول استفاده‌اند و ممکن نیست به دولتی اجازه دهند که در ردیف آنها وارد کار شود. خاصه که شرکت‌های بزرگ آمریکا (پنج خواهران) ملی و خصوصی هستند (برخلاف شرکت نفت انگلیس و شل که دولتی هستند) و در منافع با شرکت‌های دولتی هماهنگ نیستند. ضمنا شرکت‌های بزرگ آمریکا در خارج از خود آمریکا امتیازاتی در عربستان سعودی و کویت و عراق و ونزوئلا و ایران کسب کرده بودند. تمام شرکت‌های آمریکایی دیگر به نام ایندیپندنت که جمعا چهل و پنج درصد نفت آمریکا را در دست دارند، منافع مشترکی با شرکت‌های بزرگ ندارند و در بسیاری مواقع برای استخراج و تصفیه و حمل‌ونقل در بازار آمریکا آشکارا با پنج شرکت بزرگ مبارزه می‌کنند، بنابراین برای الفونسو مسلم شد که با هیچ‌یک از این دو دسته که با سیاست‌بازی و نیرنگ نفت دول ناتوان را به یغما می‌برند نمی‌توان کارتل نفتی تشکیل داد. از این روی سیاستی مخالف کارتل‌ها پیش گرفت.

شرکت پنج خواهران آمریکایی همان‌طور که گفته شد با دو خواهر اروپایی خود خیلی فرق داشت. کارتل آمریکایی ملی بود و گرچه از کمک‌های سیاسی دولت آمریکا سود می‌برد، ولی حدود این کمک‌ها به کلی با پشتیبانی دولت‌های انگلیس و هلند تفاوت داشت. بدین صورت که دولت آمریکا می‌کوشید با همه شرکت‌ها اعم از کوچک و بزرگ در داخل آمریکا با اتباع آمریکا براساس قانون ضد تراست شرمان رابطه داشته باشد و اجازه تجاوز به هیچ شرکتی هرچند عظیم را ندهد. دولت آمریکا در آن وقت در پی تحصیل نفت نبود چون شرکت‌های محلی نفت مصرفی در داخل آمریکا را از خود آمریکا تامین می‌کردند.