جامعه سنتی و راه‌ غربی ناسازگار بودند

زن روستایی درحال پخت غذا

در ماجرای گروه مشاوران هاروارد که برای کمک به تدوین برنامه سوم توسعه به ایران آمده بودند به نوشته تاس. اچ.مک لئود به نکات جالب و خواندنی اشاره شده است که بخش‌هایی از آن را در شماره‌های گذشته خواندید. در این بخش از نوشته این آمریکایی می‌نویسد که کارشان به جایی رسید که مدیران اجرایی دستگاه‌های دولتی آنها را به تمسخر گرفته و برایشان دردسر درست می‌کردند. مساله زبان در برخورد با مقامات عالی‌رتبه دولت نیز دردسرهای روزافزونی پدید می‌آورد. در اینجا ما به کشمکش‌های جالب خود با دیوان‌‌سالاری محلی اشاره نمی‌کنیم که در خصوص اخذ امتیازهای وارداتی صورت گرفت. هر قدر به پایان کار خود نزدیک‌تر می‌شدیم به نظر می‌رسید مجموعه اتفاقاتی در حال رخ دادن بود که دست کم با یکدیگر کاملا بی‌ارتباط نبودند. دیگر زمانی رسید که گفت‌وگو از برنامه‌ریزی به عنوان تمرین روشنفکری محض باید خاتمه می‌یافت و تصمیمات لازم برای آغاز برنامه سوم اتخاذ می‌شد. سازمان برنامه را توده‌ای از سوء‌ظن و شکایات دولت فرا گرفته بود. شخص «خارجی» و نفوذ وی هدف شکایت و حتی تمسخر روزافزون دستگاه‌های اجرایی قرار می‌گرفت. در چنین شرایطی، گذشته از آینده برنامه‌ریزان و سازمان برنامه‌ریزی کشور، کل اندیشه برنامه‌ریزی مرکزی و ملی در خطر قرار داشت.

این وضعیت برای ما به لحاظ کاری (و مسلما بدون اشاره به ناراحتی‌های شخصی که در این میان داشتیم) بحرانی‌ترین وضع ممکن در تمام مدت کارگروه دوم مشاوران هاروارد در ایران بود. جالب است که در همین مقطع برای اولین بار تاکید شد که در مکاتبات و به ویژه در مراودات شفاهی، زبان فارسی مورداستفاده قرار گیرد. این امر سبب شد که در مرحله بحرانی از کارگروه و دقیقا هنگامی که ما نسبت به حوادث پیرامون خود باید حساس‌تر از همیشه می‌بودیم ارتباط ما با عمده این حوادث قطع شود. البته این عامل را نمی‌توان تنها عامل نابودی برنامه سوم دانست؛ زیرا خود برنامه‌ریزان دست‌کم با تعلل خود سرنوشت این برنامه را از پیش رقم زده بودند، اما یقینا باعث شد که ما به عنوان عناصری که می‌توانستیم در میان این هرج و مرج نظمی را اعاده کنیم، شدیدا کارسازی خود را از دست دهیم.

مشکلات زبانی ما نشانه عدم‌صلاحیت‌های کلی‌تری بود. با نگاهی به گذشته درمی‌یابیم که ما به‌رغم تمام موفقیت‌های خود به عنوان اقتصاددان و مدیران اجرایی هیچ شناختی درباره خود ایران یعنی تاریخ، سنت‌ها، فرهنگ و به‌ویژه مذهب مردم آن نداشتیم. همان‌طور که قبلا اشاره شد ما نمی‌توانستیم به تفسیر همکاران ایرانی خود اعتماد کنیم و خود نیز قادر به تفسیر آنها نبودیم. برای مثال، همکاران ایرانی ما که معرف تحصیلکردگان شهری لاادری بودند و حیات فکری خاورمیانه عمدتا در چهره آنها تجسم می‌یابد، همواره به ما یادآوری می‌کردند که «مذهب نقش چندانی در اصلاحات اجتماعی ایران ندارد.» کاملا مشخص بود که این ارزیابی غلط است؛ اما ما به قدری سردرگم بودیم که خود نمی‌توانستیم به ارزیابی معنی‌دار نقش مذهب در جامعه ایران دست یابیم.

مارینوس به یکی از ابعاد این مساله توجه کرد و چه خوب است که در اینجا نظر وی را ذکر کنیم:

... گروه مشاوران هاروارد اساسا از اقتصاددانان تشکیل شده بود، باید دانست که کشور توسعه‌نیافته برای توسعه خود نمی‌تواند به نظریه‌های اقتصادی محض تکیه کند، زیرا این نظریه‌ها به مفاهیمی چون بیشترین بازده نهایی گرایش دارند و تحقق آن بستگی به خدمات دقیق بخش عمومی دارد. نظریه‌های اقتصادی، حتی دقیق‌ترین آنها هنگامی که درباره جوامع سنتی به کار می‌روند در عمل نارسا و غیرواقع‌بینانه از کار درمی‌آیند. گروه مشاوران هاروارد در ایران، اگر در میان خود جامعه‌شناس، انسان‌شناس و کارشناس آموزش روستاییان داشت بی‌شک موثرتر واقع می‌شد، البته این کارشناسان شاید در کشورهای توسعه‌یافته چندان کاربردی نداشته باشند.

گذشته از قسمت آخر این نظر، نکته اساسی که مارینوس در پی اثبات آن بود به نظر ما نیز قابل‌تامل بود، اما هر گونه بحثی درباره ترکیب بهینه تخصص‌های لازم برای تجهیز موثرترین گروه خدمات مشاوره‌ای نباید مایه غفلت از یک مساله بنیادی‌تر شود که قبلا مطرح شد. صرف‌نظر از قلمرو تخصص‌های گروه مشاوره‌ای شناخت گسترده و عمیق کشور میزبان کمک فنی، اساس و بنیان خدمات مشاوره‌ای موثر را تشکیل می‌دهد.

ما بیش از پیش یقین حاصل کردیم که جامعه سنتی (که ایران نمونه آن است) باید راه ویژه و احتمالا پیچ‌در‌پیچ خود را در فرآیند پیشرفت و توسعه طی کند. بیماری‌های این جامعه را به سختی می‌توان با نسخه‌هایی درمان کرد که مختص شرایط جوامع توسعه‌یافته غرب است. در جامعه سنتی مفهوم تغییر باید مبتنی‌بر نیروهایی باشد که تماما از محیط خود این جامعه بجوشند. ما در طی مدت ماموریت خود، بیش از پیش اعتقاد پیدا کردیم که نیروهای جهان‌شمولی که برنامه‌ریز توسعه در جامعه در حال توسعه به سهولت یا به طور موثر بتواند بر آنها تکیه کند، اندک هستند.محیط بومی، ماهیت نیروهای اجتماعی و اقتصادی موثر را تعیین می‌کند و سمت‌و‌سوی برنامه‌ریزی موثر را نشان می‌دهد. یقینا کمتر مشاور خارجی می‌توان یافت که قادر باشد خود را در این محیط حل کند، البته تسلط به زبان بومی و فهم درست فرهنگ آن مزیت‌هایی است که برای مشاور بی‌نهایت ارزش دارد. چنین ویژگی‌های مثبتی دست‌کم تحرک مشاور را در درون جامعه میزبان افزایش می‌دهد و حتی سطح مقبولیت وی در جامعه میزبان را می‌تواند به بالاتر از حدی برساند که معمولا جامعه میزبان به مقتضای ادب، نزاکت و تسامح خاص خود نشان می‌دهد.