تاریخ صنعت - به سوی دنیایصنعتی - ۶
فرانسه راهش را جدا میکند
رشد زیربناهای فنی برای رشد اقتصادی در غرب به سرعت پیش میرفت و همراه با آن باید نهادهای نرمافزاری و اندیشهای پدیدار میشدند. در حالی که اکثریت کشورهای غربی مثل انگلستان، آلمان، فرانسه و آمریکا از امکانات فنی برای توسعه صنعتی استفاده میکردند، اما ماهیت توسعهای آنها متفاوت بود. پاریس راه خود را میرفت و آلمان به آرمانهای خود وفادار بود و ... شرح این اختلافها را ا.ج.هوبر.باوم در کتاب انقلاب اروپا شرح داده است که میخوانید.
پاریس در دهه۱۸۴۰
رشد زیربناهای فنی برای رشد اقتصادی در غرب به سرعت پیش میرفت و همراه با آن باید نهادهای نرمافزاری و اندیشهای پدیدار میشدند. در حالی که اکثریت کشورهای غربی مثل انگلستان، آلمان، فرانسه و آمریکا از امکانات فنی برای توسعه صنعتی استفاده میکردند، اما ماهیت توسعهای آنها متفاوت بود. پاریس راه خود را میرفت و آلمان به آرمانهای خود وفادار بود و ... شرح این اختلافها را ا.ج.هوبر.باوم در کتاب انقلاب اروپا شرح داده است که میخوانید. هدف اصلی این اندیشهها آن بود که از طریق بانکها یا شرکتهای معظم سرمایهگذاری انواع منابع سرمایهای داخلی را که به خودی خود به توسعه صنعتی هدایت نمیشدند و صاحبان آنها اگر هم میخواستند نمیدانستند آنها را در کجا سرمایهگذاری کنند، بسیج نمایند. بعد از ۱۸۵۰ این اندیشهها پدیده خاص قارهای (به ویژه آلمانی)، یعنی بانک بزرگ را ایجاد کرد که نقش سرمایهگذار را به همان اندازه نقش بانکدار ایفا کرده و به واسطه آن بر صنعت تسلط یافت و تمرکز اولیه آن را آسان ساخت. لکن، توسعه اقتصادی این دوره یک تناقض غولآسا در بردارد و آن فرانسه است.قاعدتا هیچ کشوری نمیبایست سریعتر از آن رشد کرده باشد. آن کشور، چنانکه دیدهایم، بنیادهای آرمانی مناسب برای توسعه سرمایهداری داشت. قدرت ابداع و ابتکار متصدیانش در اروپا بینظیر بود. فرانسویان فروشگاه بزرگ، آگهی تبلیغاتی و تحتهدایت علوم برتر فرانسه، همه نوع نوآوری و دستاورد علمی - عکاسی (با داگر و نیسفور نیپس)، طرز تهیه کربنات دو سود لوبلان، سفیدکننده کلره برتوله، آبکاری و گالوانیزاسیون را اختراع کرده یا برای نخستینبار توسعه دادهاند. دستاندرکاران فرانسوی امور مالی مبتکرترین افراد صنف خود در جهان بودند. آن کشور ذخایر سرمایهای کلانی داشت که به کمک مهارت فنیاش به سراسر قاره - و حتی بعد از ۱۸۵۰ همراه با چیزهایی مانند شرکت کل مسافربری لندن، به بریتانیا - صادر میکرد. در ۱۸۴۷ حدود دو میلیارد و ۲۵۰ میلیون فرانک به خارج رفته بود - مبلغی در مقام دوم فقط بعد از بریتانیا و به طور نجومی بیش از سرمایهگذاری خارجی هر کس دیگر. پاریس از مراکز مالی بینالمللی به فاصله فقط اندکی بعد از لندن بود؛ در واقع در زمانهای بحرانی از قبیل ۱۸۴۷، قویتر از لندن میشد. اقدام فرانسویان در دهه ۱۸۴۰ شرکتهای گاز اروپا - در فلورانس، ونیز، پادوا، ورونا - را بنا نهاد و معاهداتی برای بنای آن در سراسر اسپانیا، الجزایر، قاهره و اسکندریه تحصیل کرد. اقدام فرانسوی همچنین بر آن بود که عنقریب هزینههای راههای آهن اروپایی (به جز راههای آهن آلمان و اسکاندیناوی) را تامین کند.با وجود این در واقع توسعه اقتصادی فرانسه اساسا به طور مشخص کندتر از توسعه اقتصادی سایر کشورها بود. جمعیتش آرامآرام زیاد میشد، ولی جهش نمیکرد.شهرهایش (به استثنای پاریس) کم توسعه مییافت؛ در واقع در اوایل دهه ۱۸۳۰ بعضی به نقصان میگراییدند. قدرت صنعتیاش در اواخر دهه ۱۸۴۰ بیتردید عظیمتر از همه کشورهای دیگر قاهره اصلی اروپا بود - فقط به اندازه مجموع کشورهای دیگر قارهای کشتی بخار داشت - ولی زمینه را در مقابل بریتانیا نسبتا از دست داده بود و عنقریب در مقابل آلمان نیز از دست میداد. در واقع، فرانسه بهرغم شروع عالی و فوریاش، هرگز قدرتی صنعتی قابلقیاس با بریتانیا، آلمان و ایالاتمتحده آمریکا نشد.بیان این تناقض، چنانکه دیدهایم، در خود انقلاب فرانسه نهفته است که بسیاری از آنچه را که با دست مجلس موسسان اعطا کرده بود با دست روبسپیر پس گرفت. بخش سرمایهداری اقتصاد فرانسه روبنایی بود که بر پایه بیحرکت طبقات دهقان و خرده بورژوا استوار گشته بود. فقط زحمتکشان بیزمین آزاد به تدریج روانه شهرها میشدند، کالاهای یکنواخت ارزان که در جاهای دیگر صنعتگر پیشرو را به ثروت رسانید، بازار به حد کافی خوب و رو به توسعهای نداشت. سرمایه پسانداز میشد، ولی چرا میبایست در صنعت داخلی به کارش انداخت؟ مقام فهمیده فرانسوی کالاهای تجملی میساخت، نه کالاهای عامالمصرف؛ ثروتمند عاقل به اعتلای صنایع خارجی همت میگماشت نه داخلی. اقدام خصوصی و رشد اقتصادی فقط هنگامی دوشادوش یکدیگر پیش میروند که دومی برای اولی سودهای کلانتر از سایر انواع کسبوکار به بار آورد. در فرانسه چنین نشد، اگرچه از طریق فرانسه رشد اقتصادی ممالک دیگر بارور شد.
در دورترین نقطه مقابل فرانسه، ایالاتمتحده آمریکا قرار داشت. آن کشور به کمبود سرمایه دچار بود، ولی حاضر بود آن را به هر مبلغ وارد کند و بریتانیا آماده صدور آن بود. به کمبود حاد نیروی انسانی هم دچار بود، ولی جزایر بریتانیا و آلمان جمعیت زائد خود را پس از قحطی بزرگ نیمه دهه چهل، میلیونمیلیون به آن صادر کردند. ولی حتی اینها - کارگران نخریسی لانکاشایر، معدنچیان و آهنکاران ویلز - را میشد وارد کرد و مهارت فطری خاص آمریکایی در اختراع ماشینآلات کمکننده و مهمتر از آن سبککننده، کار هماکنون به طور کامل به جریان افتاده بود.
ایالاتمتحده برای گشودن اراضی و منابع ظاهرا بیپایانش فقط به اسکان و حملونقل احتیاج داشت. صرف جریان توسعه داخلی کافی بود که اقتصادش را در رشد تقریبا نامحدود نگاهدارد، هر چند که مهاجرنشینان، دولتها، مبلغان و بازرگانان آمریکایی هماکنون کار خود را در روی خشکی تا اقیانوس آرام توسعه داده و تجارتشان را - با حمایت فعالترین و از نظر بزرگی دومین ناوگان تجاری جهان - به آن سوی اقیانوسها از زنگبار تا هوایی گسترانیده بودند. اقیانوس آرام و دریای کارائیب هماکنون صحنههای امپراتوری آمریکا انتخاب شده بود.
ارسال نظر