برنامه‌ریزان سازمان برنامه از نگاه مشاوران هاروارد- 1

ابوالحسن ابتهاج

این روزها، موضوع تصویب قانون برنامه پنجم توسعه در محافل کارشناسی و در مجلس مطرح است و مخالفان و موافقان آنچه تحت عنوان لایحه به مجلس داده شده درباره ماهیت آن مجادله می‌کنند. مجادله درباره ماهیت برنامه‌های توسعه و به‌ویژه برنامه‌ریزان آن از ۱۳۲۷ تاکنون در ایران معمول بوده است. یادداشت‌های تاس.اچ مک لئود، سرپرست اجرایی گروه مشاوران هاروارد در ایران است که یکی از دو گروه مشاور برای تهیه برنامه‌های عمرانی در دهه ۱۳۳۰ است که توسط علی اعظم محمدبیگی به فارسی ترجمه شده است. این آمریکایی در این بخش از نوشته‌اش مسائل مرتبط با کارشناسانی را که باید کار را انجام می‌دادند بررسی کرده است.

تاریخ برنامه‌ریزی در ایران نشان می‌دهد که مشاوران خارجی همیشه نگران مساله کفایت نیروهای متخصص در سازمان برنامه بوده‌اند. به نظر می‌رسد ابتدا مشغله ذهنی مشاوران این بوده است که نیروی انسانی مناسبی برای امور فنی و اداری سازمان گمارده شود. گفتنی است که در سال‌های اول برنامه‌ریزی در ایران دیدگاه‌ها در قبال این فعالیت محدود بود و این مشغله با دیدگاه فوق کاملا تناسب داشت. گزارش شرکت مشاوران ماورای بحار که قبلا به قسمتی از آن اشاره کردیم، راه‌های گوناگونی برای بهره‌برداری موثر از نیروی انسانی داخلی و خارجی مدنظر قرار داد، اما این توجه در درجه اول معطوف به فعالیت‌های درون‌سازمانی و راه‌هایی بود که بتواند سطح عمومی مدیریت سازمان برنامه را تقویت کند.

پس از بسط اندیشه برنامه‌ریزی از مفهوم محدود برنامه‌ریزی کارهای عمرانی به مفهومی فراگیرتر، مدتی طول کشید تا نیروی انسانی مورد نیاز برای کارهای برنامه‌ریزی مورد بررسی دقیق‌تر قرار گیرد و این به ویژه تا زمانی که ابتهاج پا به صحنه برنامه‌ریزی در کشور نگذاشت، عملی نشد.

ابتهاج در ۱۱ شهریور ۱۳۳۳ به سمت مدیرعامل سازمان برنامه منصوب شد. وی هنگام این انتصاب در یک گفت‌وگوی خصوصی سازمان برنامه را سازمانی توصیف کرد که «روحیه‌اش ضعیف شده» و «بدون کمک کارشناسان خارجی قادر به برنامه‌ریزی ثمربخش نیست.» تقریبا همزمان با این گفت‌وگو روزنامه نیویورک تایمز نیز در گزارشی به نقل از ابتهاج نوشت: «سازمان برنامه و کارکنانش از ننگ فساد، سوءمدیریت، عدم کارآیی، کارکنان زائد و قوم و خویش بازی پاک خواهد شد.»

چون این‌گونه اظهارات یکی از قواعد معمول در جهان سیاست در منطقه خاورمیانه است نیت گوینده و تاثیر آن را به سختی می‌توان ارزیابی کرد. با وجود این، می‌توان به دلایلی باور کرد که ابتهاج جمله فوق را با اعتقاد کامل و منظور خاص گفته بود.

شایان ذکر است که ابتهاج در همان اوایل تصدی مدیریت سازمان برنامه تاکید کرد که این سازمان باید در کمترین زمان ممکن از کارهای اجرایی دست بکشد و تمام نیرویش را به کارهای برنامه‌ریزی اختصاص دهد.

برای اینکه دست‌کم تکرار تاریخ را نشان داده باشیم می‌توان افزود که در تابستان سال ۱۳۴۱ که مقارن با تلاش سازمان برنامه برای حفظ موجودیت خود بود مشاوران هاروارد در آخرین تلاش خود عین نظر ابتهاج را با قوتی بیشتر مجددا اظهار کردند.

نکته مهم این است که ابتهاج اولین مقام سازمان برنامه بود که در چارچوب کار برنامه‌ریزی جامع، اهمیت متمایز کردن برنامه‌ریزی و کارهای اجرایی را درک کرد. وی همچنین ضرورت سازماندهی مناسب برای استخدام برنامه‌ریزان را که کاری متمایز از کارهای اجرایی انجام دهند، تشخیص داده بود.

ابتهاج در تلاش برای تقویت کار برنامه‌ریزی از دو موسسه خارجی کمک خواست. وی ابتدا به بانک بین‌المللی ترمیم و توسعه رو آورد. این درخواست کمک متضمن تشکیل یک واحد تخصصی مشاوره مهندسی در سازمان برنامه بود که به مسائل امکان‌سنجی طرح‌های عمرانی بپردازد. این بانک در اواسط زمستان ۱۳۳۳ هکتورپرودم را به ایران فرستاد. در نتیجه ماموریت وی، در سازمان برنامه واحد مشاره‌ای کوچکی به نام دفتر فنی تشکیل شد.

ابتهاج در درخواست دوم به بنیاد فورد رو آورد. وی قصد داشت از طریق این بنیاد که با دانشگاه هاروارد همکاری متقابل داشت،‌یک واحد مشاوره‌ اقتصادی در سازمان برنامه برپا کند. گفتنی است که از طریق اقدام مشترک بنیاد فورد و دانشگاه هاروارد چنین واحدی قبلا در پاکستان ایجاد شده بود. سرانجام در سال ۱۳۳۷ این واحد در سازمان‌ برنامه تشکیل شد. به این ترتیب، ابتهاج به خواسته‌اش که تشکیل این دو واحد اصلی بود، دست یافت. ایجاد هماهنگی بین این دو واحد که هر یک طبق پیش فرض‌های خاص خود، خودکامانه عمل می‌کردند متاسفانه مساله‌ای همیشگی، مایه سردرگمی و گاهی آزاردهنده بود.

برنامه‌ریزان ایرانی که در خارج تحصیل کرده بودند

در تمام دوره کار مشاوران هاروارد در ایران به نظر می‌رسد اصل بدیهی و پذیرفته شده این بود که کارسازی هر نوع خدمات مشاوره‌ای به میزان توانایی سازمان برنامه‌ در استخدام یا تربیت تعداد کافی از اقتصاددانان آموزش دیده و لایق ایرانی بستگی دارد؛ البته از میزان پایبندی به این اصل در جریان عمل می‌گذریم. بنابر شواهد موجود، دانشگاه هاروارد از زمان آغاز مذاکرات خود با سازمان برنامه که از طریق بنیاد فورد صورت گرفت شدیدا نگران توانایی این سازمان در جذب اقتصاددانان توانا بود و این به‌رغم تضمین‌های ابتهاج مبنی بر همکاری بهترین اقتصاددانان کشور با گروه مشاوران خارجی بود. نبودن شواهد قانع کننده در این باره یقینا عامل عمده‌ای بود که تصمیم به اعزام گروه مشاوره‌ای هاروارد به ایران را تا سال ۱۳۳۷ به عهده تعویق انداخت.

«و تا» درباره تردیدهای مستمر در زمینه تامین نیروی انسانی بومی چنین نظر داده است:

ما نمی‌توانیم قضاوت کنیم که پیش از این یعنی در سال ۱۳۳۴ این مشکلات تا چه حد درک شده بود، اما شواهد بعدی کاملا روشنگر هستند؛ در تمام طول سال ۱۳۳۵ مشاوران اقتصادی از عدم پشتیبانی ستادی سازمان برنامه‌ گله‌مند بودند یا در هر حال شکوه داشتند که همکاران ایرانی در حرفه خود به قدر کافی آموزش ندیده‌اند. مشاوران هاروارد در سال ۱۳۳۶، هنگام ارزیابی مجدد برنامه کار خود دریافتند که در نظر گرفتن نظام اضافه حقوق برای افزایش حقوق اقتصاددانان ایرانی بسیار ضرورت دارد و برای استخدام نیروی انسانی به جای دانشگاه‌های تهران به دانشگاه‌های آمریکایی روآوردند که در آن ایرانیان تحصیل یا تدریس می‌کردند. اکنون که سال ۱۳۴۱ است می‌توان گفت که تامین نیروی انسانی بومی یکی از جدی‌ترین مشکلات برنامه‌ریزی اقتصادی در ایران است.

اگر این نظر «و تا» در بین اعضای گروه مشاوره‌ای هاروارد به رای گذاشته شود، آن را ارزیابی دقیقی خواهند دانست. به یقین آن دسته از اعضای گروه که موظف شدند تا پس از ترک ایران درباره مسائل سازمان برنامه بیندیشند، عبارت آخر پاراگراف یاد شده را تصدیق خواهند کرد. در مقایسه با نیازهای مشهود سازمان برنامه، قلت اقتصاددانان حرفه‌ای در ایران و پایین بودن سطح مهارت اکثر آنان مایه نگرانی قابل ملاحظه‌ای شده بود.