تاریخ صنعت
به سوی دنیایصنعتی - ۱
انقلاب صنعتی به مثابه یک فرآیند از توسعه همه سویه کشورهایی مثل انگلستان و آلمان، فرانسه و آمریکا، از کدام مراحل عبور کرده بود؟ چگونه شد که در اواخر قرن نوزدهم توسعه صنعتی در انگلستان زاد و رشد کرد؟ تحولات اقتصادی مرتبط با انقلاب صنعتی کدامند؟ ا.ج هوبزباوم، نویسنده کتاب «عصر انقلاب اروپا ۱۸۴۸-۱۷۸۹» در بخشی از این کتاب که در سال ۱۹۶۱ در آلمان منتشر و در ۱۳۷۴ توسط شرکت چاپ خواجه در ایران به فارسی منتشر شده است، سعی میکند به این پرسشها پاسخ دهد. در ۱۸۴۸ تنها یک اقتصاد، آن هم بریتانیا، به طور موثر صنعتی شده بود و نتیجتا بر جهان مسلط شد. احتمالا در دهه ۱۸۴۰ ایالات متحده آمریکا و بخش مهمی از اروپای غربی و مرکزی از آستانه انقلاب صنعتی عبور کرده یا به آن قدم نهاده بودند. هماکنون به دلیل عقل حتمی بود که ایالات متحده آمریکا سرانجام - ریچارد کوبدن در نیمه دهه ۱۸۳۰ تصور میکرد در ظرف بیست سال - رقیب جدی بریتانیا تلقی میشد و در دهه ۱۸۴۰ آلمانها به پیشرفت سریع صنعتی هموطنانشان اشاره میکردند، اگرچه شاید این وضع در مورد هیچ کشور دیگری صدق نمیکرد، اما دورنما دستاورد نیست و در دهه ۱۸۴۰ تحولات صنعتی بالفعل در جهان غیرانگلیسی زبان هنوز ناچیز بود. مثلا در ۱۸۵۰ جمعا اندکی بیش از صد میل خط راهآهن در کل اسپانیا، پرتغال، اسکاندیناوی، سوئیس و تمام شبهجزیره بالکان و (به استثنای ایالات متحده آمریکا) کمتر از این در تمام قارههای غیراروپایی جمیعا وجود داشت. چنانچه بریتانیا و چند قطعه در جاهای دیگر را کنار بگذاریم، جهان اقتصادی و اجتماعی دهه ۱۸۴۰ را به آسانی میتوان طوری نشان داد که با جهان ۱۷۸۸ تفاوت چندانی نداشته باشد. اکثر سکنه جهان، در آن زمان مانند قبل از آن، دهقان بودند. در ۱۸۳۰ به هر حال، هنوز فقط یک شهر غربی بود که بیش از یک میلیون جمعیت داشت (لندن)، یکی که بیش از نیم میلیون (پاریس)- و اگر بریتانیا را کنار بگذاریم - فقط نوزده شهر اروپایی بیش از صدهزار سکنه داشتند.
این کندی تحول در جهان غیربریتانیایی به معنای آن بود که حرکات اقتصادیاش، تا پایان دوره مورد بررسی ما، همچنان با ضرب دیرینه برداشتهای خوب و بد محصول حرکت میکرد نه با ضرب جدید رونق و کسادی متناوب صنعتی. بحران ۱۸۵۷ احتمالا اولین بحرانی بود که هم جهانی بود هم ناشی از حوادثی غیر از مصایب زراعی. اتفاقا این واقعیت عواقب سیاسی بسیار پردامنه داشت. ضرب تحول در مناطق صنعتی و غیرصنعتی در فاصله ۱۷۸۰ و ۱۸۴۸ از هم جدا شد.
بحران اقتصادی که در ۸-۱۸۴۶ در آن همه جاهای اروپا آتش درافکند، رکودی بیشتر کشاورزی به سبک قدیم بود. آن بحران از جهتی آخرین و شاید بدترین وقفه رژیم قدیم در امور اقتصادی بود، اما در بریتانیا که در آن بدترین وقفه دوره اولیه صنعتیگرایی در فاصله ۱۸۳۹ و ۱۸۴۲ به دلایل صرفا «جدید» رخ داد و در واقع با پایین رفتن نسبی قیمت غلات همزمان شد، چنین نبود. نقطه احتراق خود به خود اجتماعی در بریتانیا در اعتصاب عمومی برنامهریزی نشده منشوریان (معروف به «شورش شمع») که در تابستان ۱۸۴۲ روی داد، فرارسید. در ۱۸۴۸ یعنی زمانی که قاره اروپا به آن مرحله رسید، بریتانیا دچار نخستین رکود ادواری توسعه طولانی عهد ویکتوریا بود، چنانکه بلژیک، دیگر اقتصاد کم و بیش صنعتی اروپا نیز همین حال را داشت. انقلاب قارهای بدون حرکت مشابه در بریتانیا، چنانکه مارکس پیشبینی میکرد، محکوم به شکست بود. آنچه او پیشبینی نمیکرد آن بود که ناهمواری توسعه بریتانیایی و قارهای قیام تنها قاره را اجتنابناپذیر میساخت.
با وجود این آنچه در مورد دوره ۱۷۸۹ تا ۱۸۴۸ به حساب میآید، آن نیست که تحولات اقتصادی آن بر حسب معیارهای بعدی ناچیز بود، بلکه آن است که تحولات اساسی به وضوح روی میداد. نخستین این تحولات مربوط به جمعیت بود. جمعیت جهان- و به خصوص جمعیت جهان در مدار انقلاب دوگانه - آن «انفجار» بیسابقهای را آغاز کرده بود که در ظرف ۱۵۰ سال و اندی اعداد آن را چندبرابر کرده است. نظر به اینکه قبل از قرن نوزدهم جز چند کشور چیزی که بتوان سرشماری خواند انجام نمیدادند و اینها عموما از قابلیت اطمینان به دور بود، به تحقیق نمیدانیم سرعت رشد جمعیت در آن دوره چگونه بود؛ اما مسلما در پیشرفتهترین نواحی اقتصادی بینظیر و بسیار عظیم بود (احتمالا به جز در کشورهای کمجمعیت مانند روسیه که فضاهای خالی و تا آنگاه کماستفاده شده را پر میکردند) جمعیت ایالات متحده (متورم از مهاجرت که به سبب فضاهای بیانتها و منابع قارهای تشویق میشد) از ۱۷۹۰ تا ۱۸۵۰ تقریبا شش برابر اضافه شده از چهارمیلیون به بیست و سه میلیون رسید. جمعیت بریتانیا و ایرلند در فاصله ۱۸۰۰ و ۱۸۵۰ تقریبا دو برابر، در فاصله ۱۷۵۰ و ۱۸۵۰ تقریبا سهبرابر شد جمعیت پروس (مرزهای ۱۸۴۶) از ۱۸۰۰ تا ۱۸۴۶ تقریبا دو برابر شد، همینطور جمعیت روسیه اروپایی (بدون فنلاند) جمعیت هر یک از کشورهای نروژ، دانمارک، سوئد، هلند و بخشهای وسیعی از ایتالیا در فاصله ۱۷۵۰ و ۱۸۵۰ تقریبا دوبرابر شد، ولی در دوره مورد بررسی ما به نرخهای کمتر چشمگیر افزایش یافت؛ جمعیت اسپانیا و پرتغال یک سوم اضافه شد.
ارسال نظر