اقتصاد ایران در دوران نادرشاه
دریافت مالیات روزانه از مردم
تاریخ پر از فراز و فرود ایران، دوران و روزهای تلخی را در حافظه خود ثبت کرده است که تسلط افغانها در پایان عصر با شکوه صفویه حتما بخشی از این روزهای غمانگیز است. امید این بود، این وضعیت ناراحت کننده با ظهور نادرشاه افشار و شکست دادن افغانها پایان پذیرد و کسب و کار ایرانیان دوران رونق را تجربه کند. نادرشاه اگر چه به لحاظ سیاسی و نظامی میتوانست ایران را یکپارچه کند، اما ستمهای او بر ایرانیان به ویژه دهقانان و انواع مالیات اخذ شده از آنها بار دیگر ناامیدی را به ایرانیان هدیه داد...
آنچه میخوانید، بخشهایی از نوشته جان فوران در کتاب تحولات اجتماعی ایران است که توسط احمد تدین به فارسی برگردانده شده است.
نادرشاه افشار
تاریخ پر از فراز و فرود ایران، دوران و روزهای تلخی را در حافظه خود ثبت کرده است که تسلط افغانها در پایان عصر با شکوه صفویه حتما بخشی از این روزهای غمانگیز است. امید این بود، این وضعیت ناراحت کننده با ظهور نادرشاه افشار و شکست دادن افغانها پایان پذیرد و کسب و کار ایرانیان دوران رونق را تجربه کند. نادرشاه اگر چه به لحاظ سیاسی و نظامی میتوانست ایران را یکپارچه کند، اما ستمهای او بر ایرانیان به ویژه دهقانان و انواع مالیات اخذ شده از آنها بار دیگر ناامیدی را به ایرانیان هدیه داد...
آنچه میخوانید، بخشهایی از نوشته جان فوران در کتاب تحولات اجتماعی ایران است که توسط احمد تدین به فارسی برگردانده شده است. عمدهترین نیرویی که به اشغال ایران توسط افغانان پایان داد نیرویی داخلی بود. در آوریل ۱۷۲۵ (فروردین - اردیبهشت ۱۱۰۴) محمود افغان بیمار شد و بیماریاش شدت یافت و تعادل ذهنی و فکری خود را از دست داد. پسرعمویش اشرف که توسط سران افغان از زندان محمود آزاد شده بود، دستور قتل محمود را صادر کرد و خود را شاه خواند. حکومت اشرف عملا به شهرهای مرکزی ایران مثل اصفهان و شیراز محدود بود. او حتی پشتیبانی مردم قندهار را با خود نداشت. در سال ۱۷۲۶م / ۱۱۰۵ ش تهماسب مدعی تاج و تخت سلطنت صفویه، به نیروهای یک ماجراجوی نظامی به نام نادر از قبیله افشار خراسان ملحق شد. طی دو سال بعد، این تازه وارد [نادر] به صورت رهبر نظامی و سیاسی جنبش ضدافغان بر صحنه ایران ظاهر گردید. او از تهماسب نیز به عنوان یک مظهر و نماد ضروری و سودمند که مردم ایران را زیر پرچم او گرد میآورد، استفاده کرد.
قوای اشرف افغان در آخرین نبرد در نزدیکی شیراز [زرقان] در دسامبر ۱۷۲۹ (آذر- دی ۱۱۰۸) توسط نیروهای نادر تارومار شد و اشرف که در حین فرار بود یک هفته بعد به قتل رسید. فتنه افغان بدین ترتیب پایان یافت. تهماسب فرمانروای اسمی ایران شد و نادر سپهسالار او حکمران عملی کشور گردید.
ایران در حکومت نادرشاه
نادر، سردار نظامی که در سال ۱۷۳۶ م / ۱۱۱۵ ش خود را شاه خواند و تا زمان کشته شدن یعنی سال ۱۷۴۷م / ۱۱۲۶ ش بر ایران فرمانروایی کرد، کسی بود که حاکمیت ملی را به ایران بازگردانید. در سال ۱۷۲۹ م / ۱۱۰۸ ش افغانها را از ایران بیرون راند و در دهه ۱۷۳۰م / ۱۱۱۰ ش عثمانی و روسیه را به ترک خاک ایران مجبور کرد. از سال ۱۷۳۶ م / ۱۱۱۵ ش به مناطقی خارج از مرزهای آن روز ایران - امپراتوری مغولی هندوستان، ازبکهای آسیای میانه و خلیجفارس- حمله برد. او در این جنگها منابع مالی و انسانی کشور را تحلیل برد تا ارتش عظیم خود را سامان بخشد. در سال ۱۷۳۲ م / ۱۱۱۱ ش شاه تهماسب دوم شاه نالایق را از سلطنت کنار گذاشت و پسر او را که کودکی بیش نبود به نام شاه عباس سوم شاه ایران اعلام کرد (هر دو در ۱۷۴۰ م / ۱۱۱۹ ش به فرمان نادر کشته شدند)، نادر در ۱۷۳۶ م / ۱۱۱۵ ش تعهدات مربوط به خدمت به دودمان صفوی را نادیده گرفت و خود را شاه ایران خواند.بعد از سال ۱۷۲۹ م / ۱۱۰۸ ش ساختارهای سیاسی صفویه قدیم تجدید حیات یافت و سران ایلات افشار، بیات، زنگنه و شاملو به مناصب مهمی در دیوانسالاری دست یافتند. نادر درصدد برآمد اقتدار خویش را بر ایالتها مستحکم سازد، به همین منظور بستگان و سرداران لایق خود را به عنوان حکام ایالتها برگزید و مدام نظرات خود را عوض میکرد. نادر برای اینکه امپراتوری خود را از امپراتوری صفویه متمایز سازد بیشتر خود را سرداری از نوع تیمور لنگ میدانست و برای نفوذ به خارج از مرزهای ایران در آسیای میانه، افغانستان و هندوستان به جنگ متوسل میشد. از نظر سیاسی، چنین مشی توسعهطلبانهای، دیوانسالاری را نهاد محوری حکومت نمیداند، بلکه ارتش را شالوده قدرت امپراتوری قرار میدهد. این سیاست تجاوزگرانه نظامی برای کشور بهای سنگینی داشت و در تهیدستتر کردن هر چه بیشتر مردم ایران نقش مهمی ایفا کرد.
عسرت فراگیر این دوره و علت اساسی آن در یادداشتهای نماینده کمپانی هند شرقی در گمبرون- در فاصله ۲۱ ژوئیه تا یکم اوت ۱۷۴۳ (۳۰ تیر تا ۱۰ مرداد ۱۱۲۲) بدین شرح آمده است: «در این صفحات چیزی جز فلاکت، ستم و سرکوب به چشم نمیخورد. مردم باید روزانه مالیات بدهند یعنی قبل از اینکه زمان گردآوری این مالیات به پایان رسد مالیات دیگری وضع شده است» فشار بیش از حد مالیاتها بر طبقه بازرگانان، به تخریب تجارت منطقهای و محلی اقتصاد داخلی ایران انجامید و اثرات آن بر دادوستد صادراتی - وارداتی نیز بسیار جدی بود. هر چند گهگاه نادر به رای خود و به منظور پایین آوردن قیمت اجناس در امور بازار مداخله میکرد (مثلا در اصفهان، سال ۱۷۴۷ م / ۱۱۲۶ ش) اما شواهد فراوانی از وجود تورم فراگیر در دوره مزبور حکایت دارد. در قلمرو تولید، یک رشته «صنایع» مشخص و فعالیتهای ساختمانسازی توسط دولت سازماندهی شد، اما این نیز مقدمتا در مسیر هدفهای نظامی بود و به جای آنکه بر کار مزدبگیری مبتنی باشد، بر بیگاری و کار اجباری متکی بود، بنابراین نفعی برای مردم محل نداشت. مشهد پایتخت نادرشاه، به صورت شهر فعال تجاری درآمد که جمعیت آن در این هنگام به ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار نفر میرسید. شواهد مبنی بر فعال شدن بازرگانی در سایر نقاط کشور نومیدکنندهاند. ماموران گردآوری مالیات مداوم میگفتند «پول، پول ... شاه پول میخواهد کاری به عادلانه یا غیرعادلانهاش ندارد، فقط بگویید که چه مبلغ از چه کسی طلبکارید ما و خودتان را راحت کنید.» کمپانی هند شرقی گزارش داد که نادر در آخرین سالهای زندگی به جنون مفرطی دچار شد و روزانه ۴۰ تا ۵۰ آدم را میکشت تا پول تهیه کند. بقیه مناطق کشور هم از بلایای طبیعی مثل قحطی، خشکسالی و طاعون تا بلایای دولتی مثل جنگ و مالیات در رنج و عذاب بود. مسافری که در سال ۱۷۵۰ م / ۱۱۲۹ ش از هندوستان از طریق ایران به بصره میرفته مینویسد: «براثر ستم و چپاول نادر ... چهره تمامی کشور عوض شده چون حتی از هر ده خانه یکی آباد نیست همگی متروکه ماندهاند. البته این در صورتی است که بخواهیم همه ایران را با توجه به وضعیت گمبرون مورد قضاوت قرار دهیم.» با توجه به دادههای موجود میتوان گفت گمبرون (بندرعباس) در واقع شاخصه وضعیت اغلب نقاط کشور در دوره نادر بوده است.
دهقانان زیر بار ستم مضاعف بودند، هم محصولاتشان را میبردند و هم مورد بیگاری قرار میگرفتند. معمولا یک چهارم تا نیمی از محصول را به دولت یا مالک زمین میدادند و چه بسیار اتفاق میافتاد که محصول صرف تغذیه انبوه لشکریانی میشد که عازم جنگ بودند. تعداد زیادی از دهقانان را به خدمت نظام میبردند و بقیه نیز در طرحهای ساختمانی و نظامی دولت بیگاری میکردند. وضعیت بخش اقتصادی قبایل، تصویری در هم ریختهتر را ارائه میکند. لمبتون در مورد سده هجدهم (۱۰۷۹ تا ۱۱۷۹ ش) در کل «افزایش تعداد و نفوذ گروههای قبیلهای» را به زیان جمعیت یکجانشین دانسته است. البته باید دونوع متفاوت گروههای قبیلهای را در نظر داشت. آنان که در سپاه نادر خدمت میکردند و مجموعه ناهمگن قومی و دینی از ترکمانان، افغانها، ازبکها، بلوچها، کردها و بختیاریها را تشکیل میدادند، از نظر جایگاه سیاسی و اقتصادی به خاطر وضعیت نظامی و سهم بردن از غنایم جنگی موقعیت مطلوبی داشتند، اما اینان نیز از ۱۷۴۱ م / ۱۱۲۰ ش به بعد موقعیت ممتاز خود را از دست دادند و بعد از مرگ نادر در ۱۷۴۷ م / ۱۱۲۶ ش و انحلال ارتش او به عنوان نظامی از صحنه کنار رفتند. سران سپاه نادر تشویق میشدند که سودای تملک املاک پهناور را در سرنپرورانند، آنها این نکته را مراعات میکردند، اما باز هم وضعیت آنان با توجه به ظهور و سقوط شخص نادرشاه، بسیار شکننده و متزلزل بود. گروه دوم قبایلی که عمدتا غیرشرقی (غیرخراسانی) بودند- قبایل ایرانی و ایلات کوهستانی، بسیاری از ترکمانان قزلباش طرفدار صفویه - در دوره حکمرانی نادرشاه دچار مضیقه شدند. نادر آنها را به مهاجرت و اسکان در سرزمینهای جدید وادار میکرد. قبیلههای دیگر در محل خود راحت بودند، اما جنگهای مداوم مانع از آن میشدند که کسی بتواند در درازمدت آسودهخاطر بماند. شاید بتوان گفت سهم کلی قبیلهها ثروت ملی افزایش یافته بود، اما این ثروت به طور یکسان میان همه قبیلهها تقسیم نشده بود و در درون یک قبیله نیز سهم روسا و افراد عادی شبانکاره مساوی نبود. آیا این افزایش دارایی قبایل، نشانه انحطاط کلی اقتصاد ایران بود؟ این را با توجه به نبود دادههای دقیق در مورد وضعیت قبیلهها نمیتوان به آسانی پاسخ داد. فرجام کار برخلاف نظر لمبتون، «احیای مجدد» قدرت قبیلهای نبود، بلکه بسیاری از نیروهای قبیلهای رقیب، تکهپاره شدند و زمینه برای کشمکشهای مداوم قبیلهها به منظور کسب تفوق در سراسر کشور و نفوذ محلی و منطقهای هموار شد، روندی که با مرگ نادرشاه اوج تازهای به خود گرفت.
ارسال نظر