تاریخچه و ریشههای اتحاد در اروپا-۳
طرح مارشال قدم اول اتحاد را ممکن کرد
آمریکاییهای فاتح در جنگ دوم جهانی با اروپایی ویران شده مواجه شدند که آمادگی برای خروج از دنیای آزاد را داشت.
جرج مارشال
آمریکاییهای فاتح در جنگ دوم جهانی با اروپایی ویران شده مواجه شدند که آمادگی برای خروج از دنیای آزاد را داشت. طرح مارشال که جزئیات آن در سال ۱۹۴۷ با عنوان «برنامه بهبود اروپا» تهیه شده بود، به کمک اروپاییها آمد تا ضمن تجهیز منابع برای برخی نیازهای اولیه، گامهای نخست برای فدراسیون اروپا را ممکن کند. در طرح مارشال آمده بود که با هیچ کشوری قرار داد دو جانبه کمک منعقد نمیشود... شرح تاسیس سازمان همکاری اقتصادی اروپا از کتاب «جامعه اقتصادی اروپا» به وسیله وزارت بازرگانی منتشر شده است.
ایالات متحده آمریکا قویترین قدرت اقتصادی و نظامی جهان بود که بعد از جنگ جهانی دوم وارد صحنه جهانی گردید. در سال ۱۹۴۷، به دلیل فشار از سوی کشورهای اروپای غربی آن هم به دلیل ترس این کشورها از اتحاد شوروی و سیاستهای توسعهطلبانه کمونیستی آن، ایالات متحده نقش مهمی در تحولات اروپا ایفا نمود که تاثیر بسزایی بر همکاری نزدیکتر و یکپارچگی کشورهای اروپایی گذاشت.
در مارس ۱۹۴۷، «هاری ترومن»- رییسجمهور وقت ایالات متحده- نظرات خود را که به «دکترین ترومن» معروف گردید، ارائه داد. بر طبق این دکترین، ایالات متحده در تلاش آن بود که به کمک کشورهای اروپای غربی یک بلوک ایدئولوژیک در مقابل اتحاد شوروی و علیه کمونیسم به وجود آورده و مانع از گسترش و نفوذ آن گردد. معهذا وخامت اوضاع اقتصادی کشورهای اروپای غربی و از بین رفتن بسیاری از زیرساختهای اقتصادی این کشورها عملا حکم میکرد که ابتدا میباید به اوضاع نابسامان اقتصادی این کشورها سروسامانی داده شود تا بتوان به اهداف مورد نظر دست یافت. به همین منظور، «جرج مارشال»- وزیر امور خارجه وقت آمریکا- در پی مطالعاتی که در مورد اوضاع اروپای پس از جنگ به عمل آورد، خاطرنشان ساخت که طی ۳ الی ۴ سال، آمریکا باید کمکهای غذایی و دیگر ملزومات اساسی را در اختیار کشورهای اروپایی قرار دهد تا این کشورها بتوانند از خسارات ناشی از جنگ تا حدودی بهبود یافته و روی پای خود بایستند. ضمنا به دلیل آنکه نیازهای این کشورها فراتر از قدرت پرداخت آنها است نمیباید انتظار چشمداشت مادی در این مورد داشت، مگر آنکه خواهان وخامت اوضاع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشورهای مذکور به درجهای غیرقابل تصور بود.
«جرج مارشال» جزئیات مربوط به چگونگی اعطای این کمکها را در ماه ژوئن ۱۹۴۷ با عنوان «برنامه بهبود اروپا» اعلام داشت که به «طرح مارشال» نیز معروف گردید. گرچه گفته میشد که اهداف این طرح صرفا انساندوستانه بوده و متوجه کشور یا دکترین خاصی نیست و علیه گرسنگی، فقر، هرج و مرج و ناامیدی جهتگیری شده است، لکن اتحاد شوروی و همپیمانانش از مقصود اصلی این طرح اطلاع حاصل نمودند و در مقابل آن جهتگیری کردند. در واقع ارائه «طرح مارشال» بیش از آنکه انگیزهای اقتصادی را در بر داشته باشد از انگیزهای سیاسی نشات میگرفت و لذا باعث افزایش تنش میان ابرقدرتها و شکاف بین کشورهای اروپای شرقی با اروپای غربی گردید. به همین دلیل نیز از بین کشورهای اروپایی تنها ۱۶ کشور موافقت نمودند تا در قالب «کمیته همکاریهای اقتصادی اروپا»- که در سال ۱۹۴۷ ایجاد گردید- مبادرت به بررسی پیشنهادات «مارشال» نموده و در این رابطه گزارشی تهیه نمایند. در سال بعد نیز که نخستین کمکهای مالی طرح به سوی اروپا سرازیر گردید، کاملا مشخص بود که اهداف مورد نظر، اقدامات اقتصادی آن هم در راستای اهداف سیاسی «ترومن» در اروپای غربی جهت مقابله با اتحاد شوروی و کمونیسم است. با تمامی این احوال، کمکهای ارائه شده در قالب «طرح مارشال» تاثیر مهمی بر امکان حصول یکپارچگی اروپا بر جای گذاشت، چرا که همزمان با اعطای این کمکها، آمریکا مایل بود که اروپا به سوی ایجاد یک فدراسیون گام بردارد. همچنین به منظور بهرهبرداری هرچه بیشتر از این کمکها، از انعقاد قراردادهای دوجانبه جداگانه طرفداری نمیشد. بلکه هماهنگی فعالیتهای اقتصادی و برنامهریزی جهت حداکثر استفاده از این طرح مورد تشویق قرار میگرفت. آمریکا اصرار داشت که جهت اجرای این طرح میباید «سازمان همکاریهای اقتصادی اروپا» (OEEC) ایجاد شده و بهعنوان یک سازمان دائم مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
ایجاد این سازمان و بهرهگیری از آن هم جزو سلسله اقداماتی به شمار میآید که انجام آنها کشورهای اروپایی را یک گام دیگر به سمت یکپارچگی و اتحاد به جلو راند.
«سازمان همکاریهای اقتصادی اروپا» (OEEC)
«سازمان همکاریهای اقتصادی اروپا» در آوریل ۱۹۴۸ کار خود را آغاز کرد و دستور کار فوری و اولیه خود را «برنامه بهبود اروپا» اعلام داشت که منظور از آن همانا یافتن شیوهای برای تخصیص کمکهای مالی آمریکا به دریافتکنندگان آن بود. معهذا OEEC تمایل چندانی به انجام این کار نداشت؛ چرا که سهمیه دریافتی بعضی از کشورها کمتر از دیگران میگردید. با این وجود، آمریکا اصرار داشت که اروپای غربی خود میباید این تخصیص را صورت دهد و به این دلیل، اعضای OEEC موافقت نمودند که این امر براساس میزان کسری پرداختها و موازنه تجاری کشورهای عضو صورت پذیرد.
البته در رابطه با ایجاد یک اتحادیه گمرکی نیز مطالعاتی انجام گرفت ولی با این وجود، OEEC صرفا یک ارگان بین دولتی باقی ماند. لکن به دلیل ماهیت وظایف آن و مسوولیتهایی که بعدها به عهده گرفت، ناچار به ایجاد نهادهای تشکیلاتی دائم بود.
ارگان اصلی و هدایتکننده OEEC نیز «شورای وزیران» نام گرفت که متشکل از یک نماینده از هریک از کشورهای عضو بود. تعیین خطمشی کلی و نیز انجام امور اجرایی با این ارگان بود.
تصمیمات این ارگان، لازمالاجرا قلمداد میشد که این امر به دلیل ماهیت فراملی آن نبود، بلکه به خاطر همکاری تمامی اعضا در ترسیم چارچوب راهحلها و موافقت با اجرای آنها بود. ضمنا با افزایش گسترده وظایف OEEC، آژانسهای چندی برای انجام بخشی از مسوولیتهای آن ایجاد گردید. گرچه سازمان مذکور نتوانست «برنامه بهبود اروپا» را بهگونهای مطلوب و جامع به انجام رساند لکن در زمینه آزادسازی تجارت و نیز مساله پرداختها، به موفقیتی فراتر از حد مورد انتظار دست یافت.
از آنجایی که GATT در سالهای اولیه تاسیس خود موجب برقراری ارتباط ارزشمندی با دیگر ارگانها در شرف تاسیس اروپا گردید، خود موجب شد تا افرادی به فکر یافتن شیوههای دیگری جهت دستیابی به یکپارچگی بیشتر اروپا برآیند. بدون شک، بنیانگذاران سازمانهای اروپایی در دهه ۱۹۵۰، درسهای ارزشمندی از عملکرد OEEC فرا گرفتند.
کاستیهای OEEC نیز تنها به نداشتن هیچگونه الزام سیاسی مربوط نمیگردید، بلکه در حیطه اقتصاد نیز با محدودیتها و کمبودهایی روبهرو بود. مثلا وظیفه عمده آن تنها محدود به حذف یا کاهش محدودیتهای سهمیهای در رابطه با تجارت کشورهای اروپایی میگشت.
گرچه این سازمان توانست به کمک تلاشهایی که در قالب «موافقتنامه عمومی تعرفه و تجارت GATT صورت پذیرفت در زمینه آزادسازی تجارت به موفقیتهایی دست یابد و موانع تعرفهای را کاهش دهد، لکن نتوانست مانع تبعیض تجاری شود. سازمان مذکور تلاشهای خود را بیشتر معطوف به رفع مشکلات سادهتر مینمود و در نتیجه، به دلیل لاینحل باقی ماندن مشکلات پیچیدهتر، به تدریج از بازدهی عملکرد آن کاسته شد.
همچنین تلاشهای OEEC بیشتر در جهت حل مشکلات کوتاهمدت بود و لذا مشکلات مربوط به رشد و توسعه اقتصادی، کمتر مورد توجه آن قرار میگرفت. به طور کلی سازمان یاد شده نمیتوانست به خواستههای طرفداران فدرالیسم جواب مثبت دهد. بنابراین بیشترین ارزش کارکرد OEEC معلول ایجاد زمینهای برای آینده بود که این امر به کمک شکوفا ساختن شیوههای جدید اندیشیدن، صورت گرفت. فعالیت سازمان مذکور از سه سال زمان لازم برای اجرای «طرح مارشال» فراتر رفت و تا سال ۱۹۵۹، به پارهای از اهداف در نظر گرفته شده برای آن، جامه عمل پوشاند. وجود OEEC سبب شد تا کشورهای اروپایی دریابند که اقتصاد آنها ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر داشته و شکوفایی یا رکود فعالیت اقتصادی آنها به یکدیگر وابسته میباشد. OEEC کلا ۱۲ سال به فعالیت خود ادامه داد و در نهایت نیز منحل نگردید، بلکه چارچوب آن دچار تغییر شکل شد. به دلیل ایجاد «جامعه اقتصادی اروپا» در سال ۱۹۵۷ و تاثیر آن در ایجاد دودستگی در اروپای غربی، ایالات متحده آمریکا که نگران تبعات آن بود کمک نمود تا در سال ۱۹۶۰، «سازمان همکاریهای اقتصادی اروپا» به «سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه» OECD استحاله پیدا نماید و تمامی نهادهای آن نیز بدون تغییر در سازمان اخیرالذکر ادغام شود. آمریکا و کانادا نیز که به منزله اعضای جنبی OEEC محسوب میشدند، این بار به عضویت کامل OECD درآمدند.
با تغییر مذکور، OEEC نقش خود را به عنوان وسیلهای در جهت دستیابی به یکپارچگی اروپا از دست داد. بهطور کلی، OEEC را میتوان نمونه یک سازمان بین دولتی کلاسیک به حساب آورد. اگرچه فعالیتهای آن جسورانه، امیدوارکننده و توام با حسن نظر بود، لکن نمیتوانست انتظارات طرفداران یکپارچگی اروپا را چندان برآورده سازد.
چنین کسانی خواستار اقداماتی بودند که سبب حذف رقابتهای ملی در صحنه اروپا شود. همچنین هنوز بسیاری از مسائل نیز لاینحل باقی مانده بود. مساله روابط آلمان و فرانسه از آن جمله بود. از سوی دیگر، در آلمان نیز میباید مبادرت به بازسازی صنایع سنگین میشد، لکن با این تضمین که برخلاف گذشته از آنها در جهت تولید ادوات نظامی استفاده نشده و اقدامات ماجراجویانه را سبب نشود.
ارسال نظر