جمعیت ایران در دوره قاجار

سربازان روسی در ایران

پیتر آوری، نویسنده کتاب «تاریخ معاصر ایران» در بخشی از مقاله خود در این کتاب به وضعیت دوران تزلزل ناصر‌الدین‌شاه اشاره می‌کند، ضمن بررسی تحولات ارتش ایران از دوران آغامحمدخان تا شاهان بعدی، نگاهی به تحولات جمعیتی ایران نیز دارد. او می‌نویسد که فقدان آمارهای دقیق، برآورد جمعیت را دشوار کرده است... به موازات توسعه تجارت، نیاز دولت به پول بیشتر شد. در معاهده ترکمانچای پرداخت غرامات جنگ به روسیه پیش‌بینی شده بود. به‌علاوه، دولت انگلستان پرداخت کمک مالی به ایران را در روابط جدید با این کشور گنجانیده بود. نیروهای نظامی ایران تا این زمان از افراد گارد سلطنتی و افراد متمرکز در پادگان‌ها تشکیل می‌شد. بنا به گفته ناظری چون کینر (Kinner)، در اوایل قاجاریه، در هنگام جنگ افراد قشون را با سرعت از میان قبایل و افراد ابواب جمعی اشراف و اعیان برای خدمت به دولت فراهم می‌کردند. هر دو گروه از نفرات یادشده تجهیزات خود را به همراه داشتند، در حالی که این افراد در خدمت دائمی دولت بودند، دولت به احشام آنان علیق و به خود افراد برنج و کره و به افراد نیروی غیرقبیله‌ای لباس می‌داد. منتقل شدن پرداخت دستمزد کشاورزان سرباز، از مالک به دولت، تفاوت چندانی را به وجود نمی‌آورد و در زمینی که ساکنان آن به گفته کینر همگی مسلح بودند، دولت نیازی به تامین اسلحه نداشت. این شیوه تدارکات دیدن قوا از این مزیت برخوردار بود که سربازان را با سرعت تدارک می‌دیدند؛ لکن اگر رهبر و فرمانده [نظامی] نمی‌توانست بین آنان اتحادی پدید آورد، به سرعت متلاشی می‌شدند. کارسازی این روش زمانی بود که فتوحاتی صورت می‌گرفت و امکانات چپاول زیاد بود. پس از اینکه آغامحمدخان توانست بر سراسر کشور مسلط شود و قفقازیه را به تصرف خود درآورد، توقفی در عملیات نظامی پدید آمد: فتحعلیشاه اهل جنگ و رزم نبود و در پی شکست از روسیه، همان‌گونه که دیدیم، شاهزاده عباس میرزا دریافت که ایران نیاز به اسلحه جدید و ارتش نوینی دارد که به شیوه اروپایی تعلیم یابد. شاید، آرزوی بزرگ عباس میرزا این بود که ارتشی به وجود آورد که خود را مدیون دولت دانسته و از لحاظ ساز و برگ و مواجب متکی به دولت باشد. غیرقابل اطمینان بودن قشون و خطراتی که از پراکندگی افراد آن به لحاظ تجمع آنان و دست زدن به عملیات راهزنی وجود داشت، سیاست عباس‌میرزا را به خوبی توجیه می‌کند. این سیاست، برحسب اتفاق، شاید به تضعیف قدرت نظامی ایران انجامید چون که ارتش کوچک و جدید ایران که براساس ضوابط اروپایی کار می‌کرد و به تازگی تعلیم دیده بود، از قدرت قابلیت نظامی بی‌بهره بود؛ در حالی که واحدهای قشون آغامحمدخان در بسیاری از فتوحات خویش از این قابلیت برخوردار بودند. به‌علاوه در مواقعی که سازماندهی ارتش خوب نبود و مواجب به موقع نمی‌رسید، این ارتش با سرعت به یک دسته نامرتب و بی‌نظم تبدیل می‌گردید. با این وجود، به لحاظ موضوع مورد بحث در این فصل، نکته مهم این است که اصلاحات نظامی [عباس‌میرزا] سبب شد که دولت برای خریداری سلاح و داشتن یک ارتش ثابت نیاز بیشتری به پول پیدا کند.

علاوه‌بر محصولات کشاورزی و فرآورده‌های کوچک متفرقه که در اقلام صادرات آمد و گفته شد که کشاورزان به اندازه زمین‌داران، در نظام جدید بهره‌برداری از زمین، منتفع نمی‌شدند؛ مقداری کالای صنعتی نیز صادر شد که نشانگر درجه رشد صنعتی شدن شهرها بود. ارزیابی میزان جمعیت ایران در اوایل سده نوزدهم [اوایل قاجاریه] کار دشواری است چون ارقام معتبری موجود نمی‌باشد. [سرجان] مالکم حتی بر غیرممکن بودن یک حدس و گمان از میزان جمعیت تاکید می‌کند و تخمین پینکرتون [Pinkerton] جغرافیدان را مورد قبول قرار می‌دهد که جمعیت ایران را در سال ۱۸۰۰ به ۶.۰۰۰.۰۰۰ نفر برآورد کرده است. رقم شاردن [Chardin] درباره جمعیت ایران در قرن هفده میلادی به ۴۰ میلیون نفر می‌رسد، ‌لکن این رقم احتمالا مبالغه‌آمیز به نظر می‌آید؛ با توجه به اینکه تلفات جمعیت ایران پس از شکست صفویه از افاغنه در دو دهه اول سده هجده میلادی، بدون تردید بسیار زیاد بوده است، رقم ۶.۰۰۰.۰۰۰ نفر جمعیت ایران در سال ۱۸۰۱-۱۸۰۰ از اشتباه کمتری برخوردار است. البته بایستی به خاطر داشت که علاوه‌بر یورش‌های افاغنه به ایران و جنگ‌های بزرگ نادرشاه، تعداد زیادی از ایرانیان به هند مهاجرت کردند، به‌ویژه برخی از شعرا و دانشمندان و دست‌اندرکاران کشور برای برخورداری از شرایط بهتر و سهل‌تر راهی هند شدند و بدون شک در این مهاجرت خدم و حشم خود را نیز بردند.

تخمین‌های جمعیت در آغاز عصر قاجاریه، نشان می‌دهد که شهر اصفهان با جمعیت تقریبی ۲۰۰.۰۰۰ نفر و رشد جمعیت که به گفته سرجان مالکم «ثمره اداره موثر این شهر بود که جمعیت را از مناطق دورافتاده به آنجا کشانید.» اصفهان نسبتا از نفوس زیادی برخوردار بود. علاوه‌بر اصفهان که در آن زمان بزرگ‌ترین شهر ایران به شمار می‌رفت، سایر مراکزی مانند یزد، مشهد، کرمانشاه، کاشان، تبریز و قزوین با داشتن جمعیتی بین بیست تا بیست و پنج هزار نفر، از زمینه کافی توسعه بنیانی به عنوان هسته‌های رشد صنعتی برخوردار بودند، مثلا کاشان از سوی کینر به عنوان شکوفاترین شهر توصیف شده و این شهر به خاطر پارچه‌هایش شهرت داشت.