نقد کتاب «خاطرات علی امینی»-بخش پایانی
امینی برای آمریکا بهتراز شاه بود
نوشته حاضر که در چند شماره تقدیم خوانندگان ارجمند شد از سایت بنیاد مطالعات ایران یکی از نهادهای مستقر در ایران برای بررسی تاریخ این مرز و بوم است. تهیهکنندگان این نوشته ضمن نقد کتاب خاطرات امینی و کتاب منتشر شده ایرج امینی درباره این نخستوزیر پرهیاهو، تلاش کردهاند، علی امینی را نخست وزیر و یک رجل سیاسی که به ایالات متحده آمریکا دلبسته و وابسته بود، نشان دهند. نویسندگان برای اثبات مدعای خویش از نوشته و گفتههای افرادی مثل کاظم ودیعی جامعه شناس دوران شاه هم کمک گرفته و در پایان نتیجه گرفتهاند اگر امینی در ایران حکومت میکرد فایدهاش برای آمریکا حتی بیشتر از شاه بود.
هیات دولت زاهدی هنگام تسلیم قرارداد نفت با کنسرسیوم به مجلس شورای ملی توسط علی امینی
نوشته حاضر که در چند شماره تقدیم خوانندگان ارجمند شد از سایت بنیاد مطالعات ایران یکی از نهادهای مستقر در ایران برای بررسی تاریخ این مرز و بوم است. تهیهکنندگان این نوشته ضمن نقد کتاب خاطرات امینی و کتاب منتشر شده ایرج امینی درباره این نخستوزیر پرهیاهو، تلاش کردهاند، علی امینی را نخست وزیر و یک رجل سیاسی که به ایالات متحده آمریکا دلبسته و وابسته بود، نشان دهند. نویسندگان برای اثبات مدعای خویش از نوشته و گفتههای افرادی مثل کاظم ودیعی جامعه شناس دوران شاه هم کمک گرفته و در پایان نتیجه گرفتهاند اگر امینی در ایران حکومت میکرد فایدهاش برای آمریکا حتی بیشتر از شاه بود. آقای علی امینی برای تطهیر چهره آمریکا بهگونهای سخن میگوید که گویا این کشور بعد از جنگ جهانی دوم روند سلطهگری خود را بر جهان پی نمیگیرد و به ویژه بعد از کودتا در ایران و سرنگون ساختن دولت دکتر محمد مصدق به دنبال چپاول این مرز و بوم نبوده است. ایشان قدرتی را که مجری منویاتش بوده همچون مشاور امین ملت ایران معرفی میکند که مصلحت ایرانیان را پی میگرفته است؛ البته این نگاه عوام فریبانه منحصر به معرفی آمریکاییها نیست، بلکه آقای علی امینی وقتی میخواهد خانواده ملاک بزرگ و دارای ثروت بسیار خود را هم به جوانان مردمی و درد و رنج ملت چشیده معرفی کند به همین شیوه تمسک میجوید: «بنده خدمتتان ذکر کردم. در خود آمریکا با محصل امتحان کردم. در سال اول ورود، در [ایالت] «مینه سوتا» [minnesota] کنگره محصلین بود... رفتم پشت تریبون ... گفتم آقا، ما در مدرسهای که میرفتیم- من و برادرم- آن پسر نوکر ما یک پنج شاهی یا ده شاهی در روز پول جیبی داشت که [با] این نخود و کشمش میخرید. ما آن را نداشتیم. موقع زنگ تفریح تو باغ که راه میرفتیم، نگاه میکردیم آب از دهنمان راه میافتاد. [نامفهوم] هم نداشتیم. جوراب وصله شده، عرض کنم. همه اینها، اینها هی یواش یواش گوش کردند.»(صص۳-۱۸۲) اگر بپذیریم آقای امینی فقیرتر از نوکرشان بوده است، قطعا باید پذیرفت که کودتاگران هیچگونه «سوءنیت» نداشتهاند!
آقای امینی با این عوام فریبیها حتی نمیتواند در روایت دوست خود آقای دکتر کاظم ودیعی نیز تغییری ایجاد کند: «ولی دموکراتهای آمریکایی... رسما افراد مورد اعتماد خود را پیشنهاد کردند و شاه ناچار به قبولی نخستوزیری امینی شد و امینی فئودال، آقازاده که به قول دکتر اقبال جز با کالسکه به مدرسه نرفته و درد مردم را نمیداند، شد مبشر قدرت جدید روشنفکری و دموکراتمنشی و مبارزه با فساد.» (شاهد زمان، دکتر کاظم ودیعی، نشر دایره مینا، پاریس، سال ۲۰۰۷م، جلد۱، ص۳۹۲).
تصور همه فریبکاران آن است که به سهولت میتوانند چهره واقعی خود را پنهان نمایند، اما به گواه تاریخ همه کسانی که مصالح ملت خویش را به پای بیگانگان نثار کردند، سرنوشت تلخی داشتند.
ملت ایران که هرگز ننگ سلطه بیگانه را بر خود برنمیتابید، در نهایت با قیام سراسری به این تحقیر تاریخی پایان داد و آقای علی امینی نیز در آستانه پیروزی ملت به خارج گریخت و با تشکیل جبهه نجات ایران در فرانسه تلاش کرد سلطه بیگانه را مجددا احیا کند. دوست وی در این زمینه ادامه میدهد: «اما درباره دکتر امینی گرچه بعد از سقوط دولتش در چهارده ماه زمامداری امینی آمریکا ۰۰۰/۳۰۰/۶۷ دلار به دولت او کمک کرده و کمک به شرط نخستوزیری امینی بوده است؛ معهذا من تا بعد از انقلاب اسلامی تا سال ۱۹۸۷ باور نمیکردم که دقیقا بسته به آمریکا است. اگر اسناد مسلم بعد از انقلاب به خصوص اظهارات آمریکاییها در باب تغذیه مالی دولت او در دوره نخستوزیری او و تامین مخارج سازمان جبهه نجات ایران (که در فرانسه بعد از انقلاب اسلامی به وسیله امینی پدید آمد) و بعد اگر نمیدیدم مقام درجه اول امنیتی آمریکا عزل او را از رهبری این سازمان به سبب سوءمدیریت (روزنامه واشنگتن پست، مورخ؟) رسما اعلام میکند و نیز اگر شهادت رقیب سیاسی او را در دوره بعد از انقلاب اسلامی در فرانسه یعنی شهادت آقای شاپور بختیار را درباره مسترتد نمیشنیدم، به خود اجازه تردید در کار او نمیدادم. افسوس که نه تنها دست بیگانه بر ما دراز است اتفاق بسیار هم میافتد که از سر یک نفع آنی و دور نابینی سیاسی و اهمال در تشخیص مصلحت شخص، میدان بر آن دست خبیث میگشاید و این مخصوصا برای کسانی اتفاق میافتد که سیاست را درست برای خود تعریف نکردهاند، یعنی تعریف غلطی از سیاست کرده و بر سر آن غلط عمر نهادهاند. آن سیاست که از مصلحت دور مدت مملکت جدا باشد و حرمت هویت ملی مردم ساکن آن سرزمین در آن منظور نباشد، نوعی ماجراجویی است.» (همان، ص۴۰۲).
آمریکاییها آقای علی امینی را که خدمات شایان توجهی به آنها کرده بود، به صورت بسیار زنندهای از سازمان جبهه نجات ایران بیرون انداختند و آقای منوچهر گنجی را در رأس این سازمان قرار دادند. تلخی این سرنوشت به میزانی است که در هیچ یک از آثار به رشتهتحریر درآمده برای این نخستوزیر پرحاشیه اشارهای به آن نمیشود.
در همین حال آقای ایرج امینی به صراحت در صدد توجیه آمریکاگرایی پدرش برمیآید: «در تقویت این شایعات، آمریکاگرایی دکتر امینی که در جریان قرارداد کنسرسیوم و پیمان سنتو، همچنین در دوره سفارتش در واشنگتن متبلور شده بود، نقش داشت. بیمناسبت نیست که درباره آمریکاگرایی پدرم کمی توضیح دهم... رابطه محمدرضا شاه پهلوی با دولت آمریکا پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و گرایش قوی ایشان به سیاست واشنگتن این عقیده را در میان طبقه سیاسی کشور به وجود آورد که هر اتفاقی در کشور از واشنگتن نشأت میگیرد و شرط موفقیت سیاسی، همگرایی با آمریکا است. این همگرایی الزاما به صورت وابستگی یا پیروی مطلق از منویات آمریکایی نبوده است. متاسفانه به این نکته کمتر توجه میشود و تلقی عمومی این بوده است که انتخاب سیاست اتحاد با آمریکا به عنوان بهترین وسیله جهت تامین منافع ملی برابر با خیانت و نوکری خارجی است.»
(بر بال بحران، ص۲۲۷).
اینکه آمریکاییها بتوانند در همه شئون کشور دخالت کنند و هر قرارداد خفتباری را از طریق افرادی چون امینی بر ملت ایران تحمیل نمایند و شاه و نخستوزیر و سایر مقامات که براساس قانون اساسی نحوه انتخابشان روال مشخصی دارد توسط بیگانه منصوب شود و...، آیا این وابستگی مطلق، «بهترین وسیله جهت تامین منافع ملی» است یا خیانت و نوکری؟ لابد از نظر پسر، آقای علی امینی را باید پرچمدار آزادگی و حافظ منافع ملی به حساب آورد! البته این مساله نباید موجب نادیده گرفته شدن تفاوت افرادی چون قوام و امینی با پهلویها شود. قطعا اگر آمریکا وابستگانی چون آقای امینی را بر پهلویها ترجیح میداد، سلطهاش بر ایران دوام بیشتری مییافت، اما واشنگتن و قبل از آن انگلیس ترجیح میدادند عامل خود را از بیهویتترین افراد برگزینند تا منافع حداکثریشان تامین گردد. به طور قطع افرادی چون آقای علی امینی در راستای منافع بیگانه حرکت میکردند، اما به طور همزمان دارای این فهم و درک بودند که فشار بیش از اندازه بر ملت ایران موجب انفجار خواهد شد؛ لذا به عنوان دلسوز واشنگتن توصیه میکردند که همه درآمدهای نفتی ایران صرف تسلیحات مورد نیاز حفظ آقایی آمریکا در منطقه نشود، بلکه دستکم بخش ناچیزی از آن به تامین حداقلهای این مرز و بوم اختصاص یابد، اما در عمل دیدیم بیگانه، «نوکری» را ترجیح داد که منافع حداکثری آنان را تامین نماید.
ارسال نظر