ماجرای زندانی کردن ابتهاج توسط امینی

ابوالحسن ابتهاج

علی امینی به عنوان نخست‌وزیر در چند مساله مهم از جمله اصلاحات ارضی، قرارداد نفت با کنسرسیوم، دستگیری برخی از روسای وزارتخانه‌ها و سازمان‌های بزرگ نقش داشت. امینی در نقل خاطرات خود و پسرش ایرج امینی در کتاب بر بال بحران، معتقدند در همه موارد یاد شده خوب عمل کرده‌اند. منتقدان تاریخی امینی اما حتی درباره دستگیری فردی مثل ابتهاج نیز او را عامل آمریکا می‌پندارد. بخش دیگری از نقد کتاب خاطرات امینی که توسط دفتر مطالعات تاریخ ایران منتشر شده است را می‌خوانید. پرداخت چنین مبالغ هنگفتی به دولت انگلیس تحت عنوان عدم‌النفع (یعنی سودی که در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت کسب نشده است) در حالی مصوب می‌شود که آقای علی امینی علاوه بر اطلاع از غارت نفت ایران توسط انگلیس از دزدی نفت نیز مطلع بود و در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت کشف شد که انگلیسی‌‌ها طی سال‌های طولانی، نفت ایران را می‌دزدیدند و همان مبلغ ناچیز را به عنوان سهم ایران پرداخت نمی‌کرده‌اند. دکتر مصدق در این زمینه در خاطرات خود می‌نویسد: «مقدار مهمی نفت به‌وسیله لوله از زیر آب به‌خارج می‌رفت که از آن کسی اطلاع نداشت و نامه آقای دریادار شاهین که عینا نقل می‌شود دلیل صحت این معناست. - جناب آقای امیر علایی نماینده فوق‌العاده دولت و استاندار استان ششم، محترما ‌به استحضار می‌رساند در اجرای تحقیقاتی که استعلام فرموده‌اند اینک گزارش شده است که طبق اطلاعات و تحقیقات معموله دو لوله یکی برای نفت سفید یا بنزین و دیگری نفت سیاه از کنار جاده آبادان و خرمشهر عبور و در مجاور مزرعه نمونه موسوم به «مدیری فارم» از شط‌العرب به‌خاک عراق می‌رود- دریادار شاهین» (خاطرات و تالمات مصدق، به کوشش ایرج افشار، انتشارات علمی، سال ۱۳۶۵، ص۲۶۹) متاسفانه بعد از سرکوب نهضت ملی شدن صنعت نفت، با وجود این‌که اسناد و مدارک بسیار متقن در مورد سرقت نفت ایران از طریق لوله های مخفی در دست بود و افرادی چون آقای امینی از وجود این اسناد کاملا مطلع بودند نه تنها در مقام دفاع از حقوق غارت شده ملت برنیامدند، بلکه مبالغ هنگفتی- به جرم اینکه ملت ایران درصدد برآمده بود سرنوشت نفت خود را در دست بگیرد- به بیگانه اعطا کردند.اگر دکتر مصدق خدمتگزار واقعی است، چرا در کنار کودتاگران علیه دولت قانونی وی اقدام می‌شود و همه دستاوردهای نهضت ملی شدن نفت با اقدام خیانت‌بار تحمیل کنسرسیوم بر ملت ایران بر باد می‌رود؟ بنابراین کیست که نداند صرف‌نظر از ضعف‌های آقای دکتر مصدق، نخست‌وزیر این نهضت و آقای علی امینی در دو نقطه کاملا مقابل هم قرار داشتند؛ لذا امضا‌کننده قراردادکنسرسیوم که یک میلیون دلار به وی رشوه داده‌اند، نمی‌تواند برای استفاده از پرستیژ دکتر مصدق به‌گونه‌ای سخن ‌گوید که گویا مدافع استقلال کشور است. این تناقض بزرگ در عمل و نظر با انتشار ده‌ها اثر تبلیغی نیز قابل رفع و رجوع نیست.

داستان ابتهاج

در نهایت آقای ایرج امینی اعتراف مقامات آمریکایی را نیز مبنی بر دخالت داشتن آنان در انتصاب پدرش نقل می‌کند: «یاتسویج قبل از فوتش طی مصاحبه‌ای به نقش خود و سفیر آمریکا در انتصاب دکتر امینی اعتراف کرد.

س:نقش آمریکا را در تصمیم شاه به انتصاب امینی چگونه تشریح می‌کنید؟

ج: فکر می‌کنم به وضوح به ایشان تفهیم شد... س: فکر می‌کنم تا حدی به دلیل نقشی بود که در مذاکرات با کنسرسیوم در ۱۹۵۳ ایفا کرد؟

ج: فکر می‌کنم همین طور باشد.» (همان، ص۲۸۳) این مقام آمریکایی به صراحت عنوان می‌دارد که دلیل نامزد شدن امینی برای نخست‌وزیری، خدماتی شایان توجه بوده است که وی در قالب قرارداد کنسرسیوم به بیگانگان عرضه داشت، اما ‌در آثار منتشره برای تطهیر امضا‌کننده این قرارداد خفت‌بار که تمامی حاصل نهضت ملی شدن نفت را برباد داد به‌گونه‌ای سخن گفته می‌شود که گویا دکتر امینی به دلیل آزاداندیشی، پایبندی به حقوق اساسی ملت و دمکرات بودن، با فشار آمریکایی‌ها به این جایگاه دست یافت. دکتر سنجابی - آخرین دبیرکل جبهه ملی- در این زمینه می‌گوید: «دکتر علی امینی عوض اینکه واقعا به فکر پیشبرد دموکراسی در این مملکت بیفتد منتهی فکری که در سرش ابدا اصلا نبود فکر دموکراسی بود و ما که در اول نظر خوبی با دکتر امینی داشتیم، با آقای دکتر امینی در افتادیم بهش می‌گفتیم اگر شما واقعا نظر اصلاحات دارید، حالا که بر سر کار آمدید و مجلس را بستید چرا انتخابات نمی‌کنید. دکتر امینی هم انتخابات نمی‌کرد و تنها کاری که کرد برای حفظ و بقای خودش با شاه ساخت علیه ما، این بود که ماها را گرفت و انداخت زندان. هفت ماه تمام از دوره ایشان، ما تمام در زندان بودیم» (تحریر تاریخ شفاهی، ص۱۴۱)

همان‌گونه که مخالفت سران جبهه ملی با دولت مورد نظر آمریکا موجب بازداشت آنان شد، مخالفت ابوالحسن ابتهاج با سیاست‌های واشنگتن نیز در دوران امینی دستگیری وی را به دنبال داشت: «امینی تلفن کرد و گفت امروز صبح شرفیاب بودم و صحبت تو بود و در نظر است تعدادی از بانک‌هایی که وضعشان خراب است درهم ادغام شوند و تو را در راس آنها قرار دهند. گفتم خیلی تعجب می‌کنم، چون شنیده‌ام دولت تو مشغول پرونده‌سازی علیه من است. امینی با خنده گفت: «این حرفها چیه، چرا هذیان میگی؟ چنین صحبتی در بین نیست، ولی تو خودت هم شاه را تحریک می‌کنی» قبل از تلفن امینی مدیر مجله فردوسی به من اطلاع داد که چند روز قبل عده‌ای از مدیران روزنامه‌ها مهمان نخست‌وزیر بودند و سر میز غذا امینی می‌گوید اگر لازم باشد من دوست خودم ابوالحسن ابتهاج را هم توقیف خواهم کرد. یکی دو روز بعد از تلفن امینی، پنج‌شنبه ۱۸ آبان ۱۳۴۰ احضاریه‌ای از دیوان کیفر به دست من رسید که خواسته بود ظرف پنج روز خودم را به دیوان کیفر معرفی نمایم» (خاطرات ابوالحسن ابتهاج، بکوشش علیرضا عروضی، پاکاپرینت، ۱۹۹۱ م.، جلد۲، صص۴۹۱-۴۸۸)

آقای ابتهاج در فرازی پیش از آن مشخص می‌سازد که آقای امینی به منظور خوش خدمتی به چه کسانی اقدام به دستگیری وی می‌کند: «رادفورد (رییس سابق ستاد ارتش آمریکا) گفت اگر روزی جنگی بین قدرت‌های بزرگ پیش بیاید قبل از اینکه ایران از وقوع جنگ اطلاع پیدا کند جنگ تمام شده است، زیرا در چنین جنگی فقط از سلاح‌های اتمی استفاده خواهد شد و دیگر فرستادن افراد از این جبهه به آن جبهه مطرح نخواهد بود؛ به این جهت کشورهایی مانند ایران ترکیه و پاکستان احتیاجی به ارتش‌های بزرگ ندارند. این اولین باری بود که من چنین مطلبی را از جانب یکی از ارشدترین مقامات آمریکا می‌شنیدم... آنگاه با شدت از نظر رییس مستشاران نظامی آمریکا در ایران انتقاد کردم و گفتم هر سال هنگامی که بودجه ارتش ایران برای سال بعد منتشر می‌شود و من با افزایش هزینه مخالفت می‌کنم و نظر خود را به شاه ابراز می‌دارم شاه جواب می‌دهد مقامات نظامی آمریکا در ایران حتی این افزایش را هم کافی نمی‌دانند. با عصبانیت گفتم محض رضای خدا ترتیبی بدهید که این گونه تناقض‌گویی بین مقامات مختلف آمریکا روی ندهد. اظهارات من به حدی با شدت و حرارت بیان می‌شد که خداداد فرمانفرماییان بلافاصله به همسرم آذر تلفن کرد و گفت کار فلانی تمام است.» (همان، صص۵-۴۴۴)

آقای امینی برای جلوگیری از روشن شدن واقعیت‌ها در تناقضی آشکار نه تنها ارتباط خود را با دستگیری آقای ابوالحسن ابتهاج تکذیب می‌کند، بلکه مدعی است هرچه کرده نتوانسته جلو دستگیری وی را بگیرد: «لاجوردی: آن وقت جریان توقیف آقای ابتهاج چه بود؟ امینی: نه خوب، بالاخره. لاجوردی: در زمان شما چنین کاری شده بود. امینی: نه، خوب بالاخره مستنطق بود. تمام پرونده‌ها مال سازمان برنامه را آوردند و این اعلام جرم هم در زمان شریف‌امامی [و رییس سازمان برنامه او احمد آرامش انجام شده بود] و این دنباله آن بود. آن وقت البته یک تحریکاتی هم می‌شد که من هر چه سعی کردم که مستنطق ابتهاج را توقیف نکند، نشد.» (ص۲۱۸)

شریف‌امامی نیز در این زمینه در مصاحبه تاریخ شفاهی هاروارد علت بازداشت ابتهاج را بی‌باکی او عنوان می‌کند، یعنی همان انتقاد شدید از آمریکایی‌ها: «ح ل: حالا که به این موضوع رسیدیم، علت بازداشت آقای ابتهاج در زمان حکومت امینی چه بود؟ ج ش: ابتهاج را امینی گرفت با اینکه امینی و ابتهاج با هم خیلی دوست بودند، من نمی‌دانم که چرا امینی این کار را کرد. البته می‌دانید امینی بی‌باک بود و به در و دیوار می‌زد». (خاطرات شریف‌امامی، طرح تاریخ شفاهی هاروارد، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۸۰، ص۱۹۷).

اینکه چرا آقای امینی تلاش می‌کند مسوولیت بازداشت سایر مقامات همچون کیا و ... را به عهده بگیرد، اما در این مورد می‌گوید من نمی‌توانستم در مسائل قضایی دخالت کنم، بحث جالبی است: «لاجوردی: چگونه شاه را راضی کردید که سپهبد کیا و بختیار و اینها [توقیف شوند]؟ امینی: به ایشان گفتم آقا چاره‌ای نیست. من باید این‌ها را بگیرم بختیار را گفت، فلانکس، حساب خواهرم پهلوی بختیار می‌باشد. گفتم خیلی خوب این را پس باید یک کاری بکنیم...» (ص۱۲۲) اما در مورد ابتهاج به‌گونه‌ای سخن می‌گوید که گویا دستگاه قضای مستقلی در دوران پهلوی وجود داشته و جناب نخست‌وزیر هرچه تلاش کرده نتوانسته بازپرس یعنی همان مستنطق را از بازداشت ابتهاج منع کند: «من هرچه سعی کردم که مستنطق ابتهاج را توقیف نکند، نشد.» (ص۲۱۸).

خواننده در مواجهه با این تناقضات به‌خوبی متوجه این واقعیت می‌شود که هم دستگیری و قربانی کردن مفسدین وابسته درجه چندم در چارچوب رهنمودهای خود آمریکایی‌ها قرار دارد، هم دستگیری معترضانی چون ابتهاج و سران جبهه ملی که با وجود همراهی با واشنگتن از برخی سیاست‌های آن انتقاد می‌کردند. آقای امینی برای پنهان کردن این واقعیت که تا چه حد مجری سیاست‌های بیگانگان بوده است، دچار تناقض‌گویی‌های فاحش می‌شود.