از منع استعمال دخانیات تا شکستن قلیان‌ها

پس از اطلاع عامه مردم از در اختیار گذاشتن انحصار تنباکو به فردی انگلیسی، مردم با حمایت روحانیون دست به قیام زدند و این قیام حتی به کاخ‌شاه نیز کشیده شد. چنانچه زنان ساکن حرمسرای شاه مبادرت به شکستن قلیان‌ها کردند. ادوارد‌براون در کتاب «انقلاب مشروطیت ایران» به بخش دیگری از نحوه انحصار و قیام تنباکو در ایران پرداخته است که در شماره امروز منتشر می‌شود.

در قیام‌های اواخر تابستان، تبریز نقش اصلی را عهده‌دار بود. اعلان‌های شرکت تنباکو پاره شده و اعلامیه‌های انقلابی جایگزین آنها گشتند. امیرنظام که نمی‌توانست با تدابیر پیشنهادی ولیعهد موافقت کند، استعفا داد و امین حضور جانشین وی گردید. مردم تبریز با ارسال تلگرافی برای شاه، علیه فروش حقوق خود به بیگانگان و کفار اعتراض کرده و عزم خود را در دفاع قهریه از آن حقوق اعلام داشتند. مشورت‌هایی بین امین‌السلطان و وزیر مختار بریتانیا، سر اچ.دروموند ولف (Sir H. Drummond Wolff) - از یک سو و مشیرالدوله و وزیر مختار روس از سوی دیگر و همچنین فی‌مابین این دو وزیر و شاه صورت گرفت. ظاهرا شاه از دولت روس دعوت کرده بود که جهت اعاده نظم در تبریز میانجیگری کند، اما حکومت روس به درستی و از سر عقل، تلاش خود را به ابطال این قرارداد معطوف ساخت. سپس شاه تلاش کرد به دستاویز تشویق پیشنهادات مطروحه شرکت، مبنی‌بر الزام استخدام ایرانیان به عوض بیگانگان در تبریز و تمامی ایالت آذربایجان، مدتی را به دفع‌الوقت بگذارند، اما اهالی تبریز که حال کاملا به هیجان آمده بودند به هیچ چیز جز لغو امتیاز، که عملیات آن از اواخر سپتامبر در آذربایجان متوقف گشته بود، رضا نداشتند. این امر طبعا موجب ترغیب سایر بلاد ایران، خاصه اصفهان و شیراز گردید که به تبریز تاسی جویند. نهضت مردمی علیه امتیاز با اقدام حاجی‌میرزا حسن شیرازی مجتهد [مقیم] سامره که طی نامه‌ای بلندبالا به ناصرالدین شاه مغایرت اعطای این امتیاز به بیگانگان را با قرآن و روح اسلام به اثبات رسانید، تقویت گردید. در اواخر اکتبر، سیدی به نام «عالمگیر»، اهل کلاردشت، به وعظ در باب انقلاب آغاز کرد و به کوتاه‌زمانی صدها تن پی پسر یافت. در ۲ نوامبر، ساعدالدوله به معیت پانصد سوار به سرکوبی وی اعزام گشت. طی قریب دو هفته سید مغلوب و نزدیک به دویست تن از پیروانش کشته شدند. سید عالمگیر را دست بسته و شدیدا تحت‌الحفظ به همراه نوای شادمانه یک دسته موزیکانچی نظامی به تهران آوردند. ساعدالدوله، عامل دستگیری وی، به سبب این عمل قهرمانانه منصب سرتیپی یافت.

در آغاز دسامبر ۱۸۹۱، نامه‌ای از سوی مجتهد [مقیم] سامره، حاجی میرزا حسن شیرازی، رسید که مردم را تا لغو امتیاز به تحریم استعمال تنباکو فراخوانده بود. این ضربه ماهرانه و خردمندانه که بی‌هیچ شورش عملی امتیاز انحصار کالای تحریم شده را بی‌ارزش ساخت و همچنین وفاداری و خویشتنداری مردمی که فرمان این رهبر روحانی را گردن نهادند از قدرت توصیف و ستایش آدمی بیرون است. دکتر فوریه می‌نویسد: «ناگاه با یک هماهنگی کامل تمامی تجار تنباکو دکاکین خود را بستند، تمام قلیان‌ها کنار گذارده شد و دیگر هیچ کس، چه در شهر و چه در دربار و حتی حرمسرا، به استعمال دخان مبادرت ننمود. چه نظمی، چه اطاعتی حکمفرماست هنگامی که مساله پایبندی به توصیه یا به عبارت بهتر فرمان، یک روحانی ذی‌نفوذ یا مجتهدی مشهور در میان است!»

وی می‌افزاید: «روحانیون اساتید موقع‌شناسی هستند. چه به‌جا است که حاجی محمدحسن رئیس‌التجار را مسوول بسته شدن دکاکین معرفی و او را به قزوین تبعید کنیم: همه آگاهند که برای برکندن ریشه شر باید به جایی دیگر ضربه زد. به این قرار، امتیاز تنباکو چنان به مخاطره می‌افتد که مشاهده می‌شود مدافعین طبیعی آن - هیات نمایندگی بریتانیا - علاقه‌مندند سر نوشتش را به حال خود رها سازند. من شخصا شنیدم که مدیر این شرکت با نومیدی بسیار از امتیاز سخن می‌گفت. از وزیر مختار بریتانیا نیز نقل است که در مواجهه با این نحوه جدید برخورد ایرانیان که ایشان را فاقد چنین مقاومتی می‌پنداشت، امکان تداوم کار خود را با همان سودمندی سلف خویش میسر نمی‌دیده است.»

در سراسر ماه نوامبر ۱۸۹۱، اوضاع رو به وخامت گذارد. دکتر فوریه می‌نویسد در سوم سپتامبر شاه «خواه به جهت عدم‌تمایل به ترک عادت یا به قصد فرار از کابوس تنباکو بر آن شد که سفری به اطراف تهران رفته و امین‌السلطان را در شهری که اینک طوفانی در آن به غریدن آغاز کرده بود، باقی گذارد. وی حتی به درخواست وزیر مختار روسیه که «اوضاع را بحرانی یافته و بر جان اروپاییان گمان خطر می‌برد»، وقعی ننهاده حاضر به مراجعت نشد. در تبریز هم که شورش موقتا به وعده عدم آغاز کار انحصار فروکش کرده بود، دیگر بار قیامی آغاز گردید که محتمل بود جهت همدردی با تظاهرات عمومی در سراسر کشور باشد. روحانیون سرسخت‌تر شدند و در یک اجلاس که به دعوت امین‌السلطان جهت بحث در میزان غرامت شرکت تنباکو در قبال الغای قرارداد انعقاد یافت یکی از روحانیون خطاب به صدراعظم گفت: آنان که جهت ارضای شاه رشوه دریافت کرده‌اند - و نام ایشان را ذکر کرد -، باید این منافع نامشروع را بازگردانند.«روحانی دیگری در قزوین با مشاهده فردی در حال تدخین، وی را از این عمل بازداشت و آن گاه که فرد مزبور که این درخواست را نادیده گرفت، آن روحانی قلیان او را شکست. صاحب قلیان شکایت به حاکم برده، امر به احضار روحانی رفت،‌ اما روحانی مزبور چنان جماعت را انگیخته بود که حاکم از ترس جان به سوی تهران گریخت. حتی منقول است که حاکم قزوین نجات خود را مرهون زندانی خویش، رییس‌التجار بود که آن زمان چنانکه گذشت به قزوین تبعید شده بود جمعیت حاکم را یکی از دوستان رییس التجار پنداشته و به کالسکه حامل آن دو اجازه عبور دادند.»