ایران، سرزمین‌های از دست رفته را می‌خواست

عکس:مشیرالدوله رییس وزرای احمدشاه پس‌از وثوق‌الدوله

نصرت‌‌الدوله فیروز فرمانفرما، وزیر امور خارجه دولت وثوق‌الدوله در حالی وارد مذاکره با لندن شده بود که تلاش می‌کرد از طریق قرارداد ۱۹۱۹، اراضی از دست رفته ایران را که پیش‌تر توسط روسیه تزاری اشغال شده بود، این بار در دوره بلشویک‌ها بازپس گیرد. ولی این امر با مخالفت انگلستان و آمریکا مواجه شد و سرانجام نیز پس از سقوط دولت وثوق‌الدوله، سیدضیاء قرارداد ایران و شوروی را در دولت کودتا امضا کرد.دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان در کتاب «دولت و جامعه در ایران» به بررسی تلاش‌های فیروز در این خصوص می‌پردازد که در این شماره منتشر می‌شود. مشیرالدوله که در ژوئیه ۱۹۲۰ / تیر ۱۲۹۹ جانشین وثوق شد با همه رنجش کرزن فکر گفت‌وگوی مستقیم با مسکو برای جلوگیری از هجوم بلشویک‌ها به انزلی و اشغال کشور را دنبال کرد، ولی تازه در فوریه ۱۹۲۱ اسفند ۱۲۹۹ که مدت‌ها از سقوط دولت او گذشته بود و چند روزی از کودتا می‌گذشت سیدضیا قرارداد ایران و شوروی را امضا کرد. به این ترتیب سود آن عاید رضاخان شد: بلشویک‌های شوروی از گیلان عقب نشستند (و عقب‌نشینی آنها منجر به از هم پاشی و شکست جنگلی‌ها و بلشویک‌های ایران شد) و شوروی‌ها با دولت ایران و تدریجا شخص رضاخان روابط دوستانه برقرار کردند. مشکل دولت وثوق تنها این نبود که وابستگی فراوان به حمایت مالی و نظامی انگلیس داشت. دولت او- برخلاف جانشین‌اش دولت مشیرالدوله - از آنجا که هم در داخل و هم در خارج از ایران منزوی شده بود دیگر طاقت آن را نداشت که خشم کرزن نیز بر آن افزوده گردد. کرزن مانع از این نمی‌شد - و نمی‌توانست مانع شود - که آنها روسیه شوروی را به رسمیت بشناسند، ولی کافی بود به آنها بگویند که باید آن را «با مسوولیت خودشان» انجام بدهند.

در این میان وثوق و فیروز به هر خاشاکی چنگ انداختند تا موقعیت داخلی و خارجی خود را بهبود بخشند. اگر می‌توانستند از طریق کنفرانس صلح پاریس مقداری از سرزمین‌های باخته ایران به امپراتوری‌های روس و عثمانی را پس بگیرند، وجهه آنها در کشور بالا می‌رفت یا چنانچه می‌توانستند آمریکایی‌ها را تشویق به سرمایه‌گذاری در ایران کنند، هم آن مقصود را برآورده می‌کرد و هم به دنیا نشان می‌داد که ایران تحت‌الحمایه انگلیس نیست. اگر روابط نزدیکی با جمهوری نوپای آذربایجان (که هنوز به دست بلشویک‌ها نیفتاده بود) برقرار می‌کردند، از خطر بلشویک‌ها در ساحل غربی دریای خزر کاسته می‌شد. اگر می‌توانستند شاه را در اروپا وادارند که به استاروسلسکی بگوید تسلیم شود، وضع بهتر می‌شد وگرنه بهتر بود سعی کنند شاه را در اروپا نگه دارند تا دولت در داخل قوی‌تر شود. همه این راه‌ها را رفتند و از هیچ‌کدام به مقصد نرسیدند.

در اواخر مارس / اوایل فروردین ۱۲۹۹ احمدشاه به لرد داربی، سفیر انگلیس در پاریس، از دولت وثوق که مدعی شده بود فقط به خاطر دولت انگلیس برکنارش نکرده است، شکایت کرد که با نامهربانی و مانع‌تراشی از بازگشت‌اش به ایران جلوگیری می‌کند. او از دولت ایران ۴۰۰۰۰۰ فرانک برای مخارج سفر می‌خواست و ضمنا می‌خواست دولت انگلیس ترتیب بازگشت او را به وطن فراهم آورد. وثوق معتقد بود که برگشت زودهنگام او مشکلات را دوچندان می‌کند و پیش‌بینی می‌کرد و درست هم درآمد که او دیگر نخواهد توانست به کارش ادامه دهد. وانگهی شاه ۱۲۰۰۰۰ تومان از دولت برای سفرش و ۵۰۰۰۰۰۰ فرانک هم بعد از آن گرفته بود و باز هم پول می‌خواست. فیروز سعی کرد شاه را متقاعد کند که «بعد از فصل گرما» برگردد، اما شاه فکر می‌کرد این نقشه انگلیسی‌ها «برای خلاص‌شدن از دست او» است و یک در میان یا می‌گفت از سلطنت کناره‌گیری خواهد کرد یا از فرانسوی‌ها و آمریکایی‌ها خواهد خواست که او را به وطنش برگردانند. فیروز و داربی به این نتیجه رسیدند که بهتر است خواسته‌های او را برآورده کنند. شاه به آنها می‌گفت که از وثوق حمایت خواهد کرد و «به قرارداد ایران و انگلیس پایبند خواهد ماند». در این میان وثوق بدون نتیجه به شاه تلگراف زده و از او خواسته بود به استاروسلسکی فرمان بدهد که با دولت همکاری کند. حال از طریق کاکس از کرزن می‌خواست که به شاه بگوید اگر جلوی کارشکنی‌های رییس قزاقخانه را نگیرد، انگلیسی‌ها دیگر ماهانه‌اش را نمی‌پردازند و امکان بازگشت‌اش را فراهم نمی‌آورند. کاکس اضافه کرد: اگر نپذیرفت، ما حق داریم که تا برنگشته آن کار لازم را انجام بدهیم. اگر پذیرفت، باز هم می‌توانیم آن را انجام دهیم، اما با دردسر کمتری.

کرزن به داربی نوشت که سعی خود را بکند، ولی هرچه داربی و فیروز اصرار کردند شاه راه نداد و گفت فقط حاضر است تلگرافی برای وثوق بفرستد و در آن به طور کلی از دولت اعلام حمایت کند، اما باز هم استاروسلسکی نباید از مضمون تلگراف بویی ببرد. دو هفته بعد که شاه در راه بازگشت به قاهره رسیده بود، هرمن نورمن (در ۷ مه / ۱۸ اردیبهشت) از طریق فیلد مارشال آلنبی به کرزن اطلاع داد که شاه به او «قول قطعی» داده که وقتی به پایتخت ایران رسید به دولت وثوق اعلام وفاداری کند و از همکاری در قضیه قزاق‌ها دریغ نکند، اما شاه در هیچ یک از این دو مورد بر سر قولش نماند، ولی کرزن پیش از دریافت تلگراف آلنبی به کاکس تلگراف زده بود که حالا که شاه دست از لجبازی برنمی‌دارد، ظاهرا ضرری ندارد که به توصیه بند ماقبل آخر تلگراف شماره ۲۱۹ شما (مورخ ۲۱ آوریل) عمل شود.

منظور آنجاست که گفتیم کاکس نوشته بود «ما حق داریم که تا برنگشته آن کار لازم را انجام بدهیم.» اما چه کاری؟ بعید بود که مقصود، کندن شر شاه باشد به نحوی از انحا؛ زیرا کاکس اضافه کرده بود که اگر حاضر به همکاری در قضیه استاروسلسکی شد «هم می‌توانیم آن را انجام دهیم، اما با دردسر کمتری» و اصلا خیلی راحت‌تر می‌بود که شر شاه را همان جا در اروپا بکنند. منظور از «آن کار لازم» ممکن بود هر چیزی باشد، ولی در آن شرایط، محتمل‌تر از همه این بود که به فکر اعمال زور برای کندن شر استاروسلسکی باشند. روشن است که هنوز نقشه‌ای در کار نبوده، چون کاکس به کرزن جواب داد که وثوق موقتا در دسترس نیست، ولی او «نقشه‌ها را در اولین فرصت ممکن با وی در میان» خواهد گذاشت. اما پیدا است که هرچه بود دنبالش را نگرفتند. شاه بعدا در تهران به وثوق گفت که پیش از عزیمتش به سفر به استاروسلسکی گفته بوده که هر فرمانی از او برایش آوردند، حتی اگر از صحت آن مطمئن شد، از آن پیروی نکند.

مساله گسترش ایران تا مرزهای پیشین را فیروز در لندن از پیش از سفر رسمی شاه به طور مفصل با کرزن در میان گذاشته بود. در سفرهای بعدیش به لندن نیز با همان حرارت و سماجت موضوع را پیش کشید. این بار حمایت مکتوب و دخالت شخص وثوق را هم که به صورت تلگراف بلندی به خود او بود، در دست داشت و البته نسخه‌ای از آن را هم به وزارت خارجه انگلیس داد. وثوق نوشته بود که هم نص و هم روح قرارداد - و نیز سخنرانی‌‌های بعدی کرزن درباره آن - منعکس‌کننده «موضعی قوی در خاورمیانه» برای ایران و «بازگشت ایران به عظمت پیشین خود و موقعیت ممتاز حقه‌اش در آسیا» بوده است. اما تاکید کرد که اگر مردم ایران پی ببرند که این هدف‌ها نادیده گرفته شده، دوست و دشمن دست به دست هم خواهند داد و کمترین نتیجه‌اش مرگ قرارداد خواهد بود. اگر روح قرارداد همان باشد که در خلال مذاکرات و در اظهارات علنی کرزن قملداد شده است، می‌تواند ایران را به صورت حلقه زنجیر محکمی بین شرق و غرب درآورد و این امکان را فراهم کند که «با کمک بریتانیای کبیر آبادانی و سازندگی در ایران رونق گیرد.» اما اگر این طور نباشد - و پیش‌بینی‌اش درست از کار درآمد:

ما امکان ایستادگی را در برابر حملات سبعانه مخالفان قرارداد و کسانی که از مخالفت با ایران حمایت می‌کنند نخواهیم داشت، زیرا نمی‌توان انکار کرد که با رفتار حاکی از دودلی و بی‌میلی، نه تنها حقوق و منافع کشور در خطر خواهد افتاد بلکه همه آنچه ما در این مدت مدید با خون دل به انجام رسانده‌ایم تنها موجب لعن و نفرین ابدی برای حضرت والا [یعنی فیروز] و اینجانب خواهد شد.

این عریضه دلگداز را به استدلال منطقی مفصلی در دفاع از بازگشت ایران به مرزهای پیشین خود درآمیخت و پاسخ‌های ناتعهدآور کرزن به فیروز را چنین جواب گفت:

حضرت والا می‌گویید که لرد کرزن به شما اطمینان داده که او و نمایندگان بریتانیا با دعاوی ایران در کنفرانس صلح مخالفت نخواهد کرد، ولی موضع بی‌طرفانه آنها کافی نیست. ضرورت دارد که نمایندگان بریتانیا فعالانه از ما حمایت کنند، خصوصا به دلیل اینکه خواسته‌هایمان کاملا موجه و منصفانه است.

فیروز پس از تسلیم تلگراف وثوق دعاوی ایران را در غیاب کرزن به طور مفصل با لرد هاردین در وزارت خارجه در میان گذاشت. هاردین خاطرنشان کرد که دعاوی ایران از تغییر و ترمیم اختلافات مرزی فراتر رفته است. او افزوده بود که هدف قرارداد این بوده که «ایران را در درون مرزهایش مستقل و قوی کند» و مانع از «تجاوز قدرت‌های دیگر به سرزمین‌های موجودش» شود. به علاوه‌ در حالی که بریتانیا وسائل کمک به ایران را برای تحمل ادعاها و انضمام اراضی مزبور در اختیار ندارد درست نیست که از شناسایی ادعاهای ایران در کنفرانس پاریس فعالانه حمایت کند. فیروز جواب داد که موضع بریتانیا را درک می‌کند و حاضر به قبول این راه‌حل میانه است که خواست‌های ایران با حمایت فعالانه بریتانیا در کنفرانس به صدور قطعنامه‌ای از این قبیل مطرح شود:

کنفرانس تصدیق می‌کند که ادعاهای ارضی ایران در ماورای خزر کاملا مستدل است، اما چون به حل کل مساله روسیه بستگی دارد فعلا قابل‌رسیدگی نیست.

او تاکید کرد که این قطعنامه موجب تقویت دولت ایران در داخل خواهد شد. هاردین پاسخ داد که موضوع را با کرزن در میان خواهد گذاشت، اما به نتیجه آن چندان خوش‌بین نیست.

کرزن به کاکس نوشت که به نظرش ادعاهای ایرانیان «کاملا نامعقول» است و در مذاکرات مربوط به قرارداد گمان نمی‌کرده که منظور حمایت از اصلاحات مرزی این است که «به اعماق تاریخ نقب بزنیم.» پاسخی رسمی هم برای فیروز نوشت و اظهارات قبلیش را تکرار کرد: ایران خودش می‌تواند کلیه خواست‌هایش را به کنفرانس عرضه کند و او حق ندارد کار آنها را وتو کند؛ اما اگر «صورت معتدل‌تری از امیال ایران» تسلیم کنفرانس شود مورد «حمایت دولت انگلستان» قرار خواهد گرفت.

از مذاکرات و مکاتبات چنین برمی‌آمد که سوء‌تفاهمی در مورد معنی و مفهوم «امیال یا خواست‌های ایران» بین طرفین وجود داشته است. به هر صورت، ملاحظات ناشی از واقعیت‌های سیاسی بود که دو طرف را از هم جدا می‌کرد. کرزن و وزارت خارجه انگلیس بی‌شک انتظار داشتند که فرانسه و خصوصا آمریکا با ادعاهای ارضی ایران به شدت مخالفت کنند چون نظرشان نسبت به قرارداد منفی بود. یک نگرانی دیگر آنها هم باید مربوط به تاثیر منفی ادعاهای ایران در دولت‌های روس سفید و سرخ و در کل روابط آتی دولت‌های غربی با روسیه بوده باشد. نکته آخر - که اهمیتش کمتر از بقیه نبود - با ظرافت در صحبت هاردین با فیروز مطرح شده بود: هم‌اکنون نیز برای وزارت خارجه مشکل بود که وسائل حفظ قرارداد را (از وزارت دارایی، وزارت جنگ، وزارت هند و دولت هند) تامین کنند، چه رسد به اینکه کنفرانس با حمایت آنها ادعاهای ارضی ایران را قبول می‌کرد و آن وقت آنها ناچار به تهیه مستقیم و غیرمستقیم ابزارهای بازپس‌گیری و نگهداری آن اراضی می‌شدند. از سوی دیگر، ایرانی‌ها سخت گرفتار مخالفان داخلی و خارجی‌ای بودند که اعلام می‌کردند قرارداد، ایران را تحت‌الحمایه انگلیس کرده است.

از این رو کافی نبود که کرزن و خودشان اعلام کنند که ایران مستقل و مقتدر است؛ باید صداقت خود را به شکل خیره‌کننده‌ای ثابت می‌کردند. پس راه‌حلی وجود نداشت که هم وثوق و هم کرزن را راضی کند.

عکس:سیدضیاء پس‌از سقوط دولت وثوق‌الدوله قرارداد ایران و شوروی را امضاء کرد