مبارزه با قرارداد ۱۹۱۹-۱
عکس:میرزاحسنخان وثوقالدوله رییس الوزرا
وثوقالدوله به این دلیل که قرارداد ۱۹۱۹ را با انگلیسیها منعقد کرد، در تاریخ ایران و به ویژه نزد سیاسیون بدنام شد.
محمدعلی همایون کاتوزیان
عکس:میرزاحسنخان وثوقالدوله رییس الوزرا
وثوقالدوله به این دلیل که قرارداد ۱۹۱۹ را با انگلیسیها منعقد کرد، در تاریخ ایران و به ویژه نزد سیاسیون بدنام شد. محمدعلی همایون کاتوزیان، نویسنده نامدار ایرانی نیز بخشی از کتاب دولت و جامعه در ایران خود را به این موضوع اختصاص داده و ضمن برشمردن پیامدهای منفی این قرارداد، مبارزه با این قرارداد را تشریح میکند. در کتاب او مبارزان علیه قرارداد ۱۹۱۹ به دو دسته داخلی و خارجی تقسیم میشوند که در این شماره شرح مبارزات داخلی را میخوانید.
شکست قرارداد ۱۹۱۹/۱۲۹۸ همچون کمابیش همه رویدادهای تاریخی دیگر چند دلیل مهم داشت. مبارزه شدید با آن طبعا مهمترین سبب شکست آن بود، اما این نیز به عوامل چندی برمیگشت که مهمترینشان نحوه عمل کاکس و کرزن در رهبری مذاکرات بود: پنهانکاری شدید و جلوگیری از شرکت هیات نمایندگی ایران در کنفرانس پاریس و در گفتوگوهای مربوط به قرارداد که هیاتهای نمایندگی فرانسه و آمریکا را به خشم آورد، رگ غیرت ایرانیان میهنپرست به حرکت درآمد و در قدرتهای بزرگ دیگر این سوءظن به وجود آمد که ایران استقلال خود را از دست داده و از این پس تحت سلطه مشترک عمال ایرانی انگلیس و مستشاران انگلیسی خواهد بود.
حتی اگر واکنش خارجی به آن سختی و گستردگی که در عمل نشان داد نمیبود، قدری - و شاید مقدار زیادی- مخالفت با قرارداد را خود «مثلث حاکم» نیز پیشبینی کرده بودند، اما واکنش منفی یکپارچه آمریکا و فرانسه و روسیه بلشویک در اذهان حتی معتدلترین ایرانیان- به جز گروه کوچک سیاستمداران و روزنامهنگاران طرفدار «مثلث»- جای تردید باقی نمیگذاشت که زمامدارانشان کشور را به امپراتوری انگلیس فروختهاند.
مبارزه داخلی
ناسیونالیسم نوظهور ایران هنوز به تنهایی چنان نیرویی نداشت که اهل سیاست را از هر قشر و طبقه به چنین جوش و خروشی برانگیزد. آنها دیگر ترسی از روسیه نداشتند و دو انقلاب پیاپیاش را به فال نیک گرفته و نفس راحتی کشیده بودند. خبر سقوط حکومت تزاری و ابراز دوستی و حسن نیت بلشویکها مردم ایران را به وجد آورده بود. فرانسه را هم دوستی بیچشمداشت میدانستند که از گذشته با ایران پیوندهای فرهنگی داشت و آمریکا به چشم آنها قدرتی تقریبا از خود گذشته بود، یاور درماندگان و شکستخوردگان و در سرودهای از ایرج میرزا «حافظ صلح جهان».
از دیدگاه آنان نقش مقابل را انگلیس ایفا میکرد بهعنوان ارباب منطقه که درصدد اخذ قیومت بینالنهرین بود، سرزمینی عمدتا شیعی که مقدسترین عتبات عالیه و حوزههای علمیه شیعیان و جمعیت کثیری از ایرانیان را در شهرها و آبادیهای خود جای داده بود و اندکی بعد کانون طغیانی ضدانگلیسی میشد که علمای شیعه در ایران نیز از آن حمایت میکردند. (به دلایلی که درکشان دشوار نیست، قیومت فرانسه بر سوریه چنین واکنشی در میان ایرانیان برنیانگیخت).
بدینسان نهتنها ناسیونالیستهای متجدد بلکه علما و روحانیان، دموکراتها و مشروطهخواهان و بخشی از افسران ژاندارمری و قزاق نیز در این گمان شریک بودند که ایران تحتالحمایه بریتانیا شده است. در ابراز مخالفت با قرارداد، عشقی- شاعر ناسیونالیست- با حاج آقا جمال اصفهانی، مجتهد محافظهکاری که معمولا در سیاست دخالت نمیکرد، همزبان بود. حسین صبا، صاحب و سردبیر روزنامه ستاره ایران که بعدها طرفدار پروپا قرص رضا خان شد و چند روزنامهنگار دیگر را به قزوین تبعید کردند. پنج شخصیت سیاسی از جمله حاج معین بوشهری و ممتازالدوله (رییس اسبق مجلس و برادر ممتازالسلطنه وزیر مختار ایران در پاریس) به کاشان تبعید شدند. دولتآبادی، مشروطهخواه محترم و میانهرو، به کاکس گفت که با نفس قرارداد مخالف است ولو اینکه با مواد متن آن چندان مخالفتی ندارد.
مخبرالسلطنه (هدایت) مشروطهخواه میانهرو دیگر نیز که در بخش اعظم بیست سال گذشتهاش مقامهای وزارت و والیگری داشت با قرارداد مخالف بود. سه سیاستمدار مورد احترام و اعتماد مردم، مستوفی الممالک و برادران مشیرالدوله و موتمنالملک، با قرارداد مبارزه نکردند ولی موافق آن هم نبودند. این دو برادر، با رجال دیگری مانند عینالدوله و معینالتجار، اندکی بعد از آنکه قرارداد امضا شد با وثوق ملاقات کردند و گفتند در نیت خیر او تردید ندارند، اما قرارداد به سود کشور نیست و نباید بدون مشورت کافی منعقد میشد. طبق گزارش، پاسخهای وثوق به ایرادهای آنان مشیر و موتمن و عینالدوله را متقاعد کرد اما دیگران را نه. یک هفته بعد کاکس نامهای به وثوق خطاب کرد (تا به قول خودش فرصتطلبان مردم را از راه به در نکنند) که مکررا بر حسن نیت انگلستان تاکید داشت:
هدفهای اصلی این قرارداد ... عبارتند از : استقلال کامل داخلی و خارجی دولت ایران؛ تهیه وسایل تقویت دولت ایران برای حفظ نظم داخلی و رفع مخاطرات مرزی و نهایتا تمهید وسایل ترقی و توسعه کشور. قصد دولت بریتانیا از این قرارداد به هیچ وجه تحدید استقلال و اقتدار ایران نبوده است. بر عکس، آرزوی آنها است که این پادشاهی باستانی که دیری با خطر و تفرقه روبهرو بوده، بتواند، استقلال خود را حفظ کند و (با توجه به موقعیت جغرافیایی مهم ایران) منافع متقابل دو دولت بیش از پیش مراعات و حراست گردد.
نامه را به فارسی ترجمه کردند و در مطبوعات به چاپ رساندند، اما کاری از پیش نبرد. بسیاری از مخالفان حتی پیش از اعلان قرارداد به دولت وثوق بیاعتماد بودند، ولی پس از اعلان آن حتی مدرس هم که برای روی کار آوردن وثوق کوشش بسیار کرده بود بنای مخالفت را با آن گذاشت. اهمیت نکته فقط در این نبود؛ از این جهت نیز اهمیت داشت که مدرس سیاستمداری باهوش و منطقی بود و در گروههای سیاسی، به جز دموکراتهای تندرو، نفوذ زیادی داشت. یکی از یاران او امام جمعه خویی (پدر جمال امامی، سیاستمدار معروف سالهای ۱۹۴۰/۱۳۲۰ به بعد) بود که او هم در تهران قدرت و محبوبیت زیادی داشت. مخالفت اینان با قرارداد را ظاهرا کاکس به قدری مهم تشخیص داد که دربارهاش به لندن گزارش کرد.
شخصیتهایی که به مبارزه با قرارداد برخاستند، فهرست بلندی را تشکیل میدهند.
یکی از آنها عبدالله مستوفی بود که در مخالفت با آن وثوق و دولتش رساله پرطول و تفصیلی نوشت به نام ابطالالباطل که اکنون بیش از صد صفحه از خاطراتش را در بر گرفته است. مستوفی، مشروطهخواه میانهرو و کارمند عالیرتبهای بود با پشتوانه تحصیلی در علوم جدید و قدیم. مدتها به عنوان دیپلمات در لندن و مسکو خدمت کرده و حال رییس ادارهای در وزارت مالیه بود. خطاب به وثوق نوشت: شاید تصور کردهاید که ایران چیز دیگری هم داشته است که شما به انگلیسیها نبخشیده باشید... عبث تشویق نکنید. همین اندازه خدمتی که به انگلیسیها کردهاید، آنها را مالک همه چیز ایرانیان نموده و میتوانید مطمئن باشید که به قول روزنامه مضحکه منطبعه پاریس، مملکت ایران را به پنجاه سانتیم (یک عباسی) به انگلیسیها فروختهاید.
نوشت که رییس الوزراهای قبلی «چون رشوه نمیگرفتند» پولی نداشتند که خرج تبلیغ برای خودشان و شیره مالیدن به سر خلقالله کنند. در جای دیگری از رساله پیدرپی به «پول انگیسیها» اشاره میکند و موارد استفاده از آن را برای جلب حمایت از دولت بر میشمارد. چهارده جمله پیاپی را این طور آغاز میکند که «اگر پول انگلیسیها نبود» وثوق نمیتوانست چنین و چنان کند.
لاجرم پای شعر و شاعری را هم به میان کشیدند و سیل اشعار آتشین و زهرآگین از زبانها و قلمهای شاعران نامدار و گمنام سرازیر شد. رییس الوزرا که خود ذوق شاعری داشت، غزلی منتشر کرد که شاعران دوستخویی از جمله بهار به استقبالش شتافتند. ایرج شعری با لحن محترمانه و شعر دیگری (ظاهرا ناتمام) با انتقاد از وثوق سرود بدون اینکه نامی از او ببرد. عارف غزلی گفت خطاب به وثوق و بسیار توهینآمیز و در شعر دیگری نوشت:
الاهی آن که به ننگ ابد دچار شود
هر آن کسی که خیانت به ملک ساسان کرد
به اردشیر غیور درازدست بگو
که خصم ملک ترا جزو انگلستان کرد
عشقی اشعار بسیار سرود که برخی از آنها طولانی و سراسر فحش و ناسزا است.
زهرآگینترین آنها مصرعی دارد که میگوید: «ای وثوقالدوله، ایران ملک بابایت نبود...» در قصیدهای در مخالفت با قرارداد سرود:
داستان موش و گربه است عهد ما و انگلیس
موش را گربه چوبرگیرد، رها چون میکند؟
شیر هم باشیم گر ما، روبه دهر است او
شیر را روباه، معروف است مجنون میکند
فرخی یزدی سهم فیروز را هم از یاد نبرد:
نصرهالدوله در فنای وطن
در اروپا کند تلاش، ببین...
همچو دلال در فروش وطن
دائمش مشتریتراش، ببین...
تا وطن را به انگلیس دهد
کاسه گرمتر ز آش ببین
و حتی در زندان، دست از مبارزه با قرارداد برنداشت:
با وثوقالدولهای باد صبا گو این پیام
با وطنخواهان ایران بد سلوکی نیک نیست
آن که تقصیری ندارد هیچ جز حب وطن
جای او در هیچ مذهب مجلس تاریک نیست...
آن که استقلال ما را در قرار انشا نمود
مقصدش از آن مواد شوم جز تملیک نیست...
در سال ۱۹۲۶/۱۳۰۵ ش، وثوق اولین فرصت را پس از سقوطش به دست آورد تا در مجلس با مجال کافی از خودش و سیاستش دفاع کند. موقعی بود که مستوفیالممالک، بعد از دوره چند ماهه کفالت نخستوزیری فروغی، نخستین کابینه عهد رضاشاه را به مجلس معرفی میکرد. کابینه جدید، محصول توافقی بین مدرس و شاه بود و مدرس بود که بر عضویت وثوق در آن، ابتدا به عنوان وزیر مالیه و سپس عدلیه، اصرار ورزیده بود. مستوفی وزارت خارجه را به مصدق پیشنهاد کرده بود، اما او نپذیرفته و گفته بود همکاری با شاه در چارچوب قانون اساسی ممکن نیست.
هنگامی که کابینه جدید برای گرفتن رای اعتماد به مجلس معرفی میشد، مصدق صرفا به دلیل حضور وثوق و فروغی در آن (فروغی به عنوان وزیر جنگ که از قضا برای ماموریتی به خارج رفته بود) نطق آتشین و در عین حال مستدلی علیه آن ایراد کرد. حمله جانانهای به هر دو وزیر بود به دلایل متفاوت، ولی سهم وثوق و قراردادش تقریبا همه وقت او را گرفت. انتقادهای او از وثوق یکی و دو تا نبود، اما محور آنها را قرارداد ۱۹۱۹ تشکیل میداد. او هم از «پول انگلیسها» یاد کرد - عین مبلغ آن را از منبعی ۱۳۱.۰۰۰ پوند / ۴۰۰.۰۰۰ تومان نقل کرد - و هم از خیانت سخن گفت. از «لمانسینگ وزیر خارجه» دول متحده آمریکای شمالی» و «ابلاغیه سفارت آمریکا» علیه قرارداد نقلقول کرد و از جلب و تبعید مخالفان قرارداد سخن به میان آورد. مستوفی را که محبوبیت بسیاری داشت هشدار داد و گفت که گویا «وضعیات کنونی طوری ایشان را مایوس نموده که به دست وثوقالدوله انتحار مینمایند، زیرا برای اشخاص وطنخواه مملکتکشی خودکشی است». به موجب قوانین عرف و شرع، کار او را مستحق اشد مجازات دانست و فریاد زد:
این نمایندگان! چشم ملت ایران سیاه شد بس که از بعضی رجال خطاکاری و خیانت دید. وای برگزیدگان! همان چشم از انتظار سفید شد از بس محاکمه رجال وطنفروش را ندید. در مملکتی که مسوولیت وزرا نمودی بیبود [است] و در مملکتی که اهلش این درجه فراموشکارند، از خائنین خیانت به همه سرایت مینماید.
مدرس به کمک وثوق شتافت. از اول گفت که از پول انگلیسها «من هیچ اطلاعی ندارم» و «از حیث قرارداد و معاهده و غیره... البته از این حیث خودشان [وثوق] دفاع خواهند کرد.» توضیح داد که به تشکیل دولت وثوق در سال ۱۹۱۸/۱۲۹۷ کمک کرده و این دولت توانسته بود نظم را تا حدودی به کشور برگرداند، ولی در سال ۱۹۱۹/۱۲۹۸ که قرارداد را امضا کرد با او به مخالفت برخاست، زیرا این «قرارداد، یک عقد فضولی [بیمجوز] است» یعنی به تصویب مجلس نرسیده است.
با این حال «خدا شاهد است که من یک لفظ توهینآمیز نسبت به موافقین قرارداد نگفتم، زیرا این یک اختلافنظر سیاسی بود. کدام صلاح و صواب بود خدا میداند، من نمیدانم.» افزود که خودش (مدرس) در سال ۱۹۱۶/۱۲۹۵ با عدهای حکومت موقت کرمانشاه را تشکیل داده و پول هم از آلمانها قبول کردهاند: «گفتیم ما پولها را میستانیم، اما رسید نمیدهیم.» و از آن پول استفاده کردند بدون اینکه به کشور خیانت کنند. قرارداد ۱۹۱۹ اشتباه بوده، ولی حالا دیگر مرده و به تاریخ پیوسته است. اکنون کشور با مساله بزرگ بازسازی روبهرو است و به همکاری همه سیاستمداران ورزیدهاش نیاز دارد: «ما با دست اینها میخواهیم بعد از این مدت خدمتهای بزرگ به مملکت بکنیم.» اگر هر کدام را به بهانهای کنار بگذاریم، چه کسی میماند که کارها را انجام بدهد.
سپس وثوق پشت میز خطابه رفت و نطق مفصل و متین و مستدلی ایراد کرد. ابتدا مقدمهای گفت درباره اوضاع وخیم کشور به هنگامی که او دولتش را تشکیل داده بود: «بنده منطق دیگر داشتم و معتقد بودم که ... از ایراد و اعتراض، اندیشه نباید کرد و به مشکور شدن یا نشدن مساعی، اهمیت نباید داد و از محو شدن وجاهت و حسنشهرت نباید ترسید.نتیجه این منطق این بود که بنده در شدیدترین مواقع قبول مسوولیت کردم... با همه اینها عرض میکنم بنده مدعی عصمت و مصونیت از خطا و زلل نیستم و ... خیلی ممکن است در تشخیصات خود سهو کرده باشم، ولی اطمینان میدهم که هیچ وقت به عمد نخواستهام ضرری به مملکت متوجه کنم، بلکه مقصودم جلوگیری از ضرر است.»
ارسال نظر