روزولت و آغاز دوره سرمایه‌داری

عکس: تئودور روزولت

ایالات متحده که به تازگی در فیلیپین استقرار یافته و در‌هاوایی از موقعیت مستحکمی برخوردار بود، امید زیادی داشت که با چین مناسبات تجاری بر قرار کند. ژاپن و کشور‌های گوناگون اروپایی حوزه‌های نفوذ زیادی در آن جا به دست آورده بودند، از جمله، پایگاه‌هایی برای نیروی دریایی، اراضی استیجاری، حقوق تجاری انحصاری و امتیاز سرمایه‌گذاری در احداث راه‌آهن و حق بهره‌برداری از معادن.در سیاست خارجی آمریکا، آرمان گرایی، در کنار میل به رقابت با قدرت‌های امپریالیستی اروپا در شرق دور، وجود داشت. به این ترتیب، دولت آمریکا، بر برابری امتیازات بازرگانی میان همه کشور‌ها، به عنوان یک اصل، تاکید داشت. در سپتامبر سال ۱۸۹۹، جان هِی، وزیر امور خارجه، از«سیاست درهای باز» برای همه کشور‌ها در چین حمایت کرد یعنی، برابری امکانات تجاری (شامل تعرفه‌های گمرکی، عوارض بنادر و نرخ برابر راه‌آهن) در نواحی تحت کنترل اروپاییان. سیاست در‌های باز، به‌رغم مولفه آرمان گرای آن، در اصل مانوری دیپلماتیک بود، در جست‌وجوی همان امتیازات استعمارگرانه که می‌خواست فقط دچار بدنامی آن نگردد. موفقیت آن ناچیز بود.

با شورش باکسر‌ها در سال ۱۹۰۰، چین علیه خارجی‌ها موضع‌گیری کرد. در ماه ژوئن، شورشیان با تصرف پکن، به مقر هیات‌های نمایندگی خارجی حمله کردند. هِی، به سرعت به قدرت‌های اروپایی و ژاپن اعلام کرد که ایالات متحده با هر نوع مداخله آنها در قلمرو چین یا حقوق دولتی آن به شدت مخالف است و دوباره سیاست در‌های باز را عنوان نمود. وقتی شورش فرونشانده شد، هِی، از چین در پرداخت غرامات حمایت کرد. در ابتدا، به خاطر حسن نیت آمریکا، بریتانیا، آلمان و قدرت‌های کوچک‌تر استعماری سیاست در‌های باز و استقلال چین را تایید کردند. اما عملا، آنها به مستحکم کردن مواضع خود در کشور می‌اندیشیدند. چند سال بعد، پرزیدنت تئودور روزولت، جنگ سال ۱۹۰۵-۱۹۰۴میان روس‌ها و ژاپنی‌ها را که به بن‌بست رسیده بوده از بسیاری لحاظ نبردی برای کسب نفوذ در ایالت شمال چین، منچوری، خواند. روزولت امیدوار بود که با پایان جنگ، زمینه مساعدی برای سرمایه‌گذاری آمریکاییان ایجاد شود، اما دشمنان قبلی و دیگر کشور‌های امپریالیستی آمریکا را از دور بیرون کردند. این جا، مثل بقیه جا‌ها، ایالات متحده مایل نبود نیروی نظامی را در جهت خدمت به اقتصاد امپریالیستی مستقر کند. رییس‌جمهور لااقل می‌توانست خود را به دریافت جایزه نوبل برای صلح (۱۹۰۶) دلخوش کند. با وجود منافعی برای ژاپن، در طول دهه‌های آغازین قرن بیستم، روابط آمریکا با این کشور متناوبا با مشکلاتی روبه‌رو بود.

مورگان و تامین بودجه برا ی سرمایه‌داری

اعتلای صنعت آمریکا، به مقتضیاتی بیش از صاحبان صنعت نیاز داشت. لازمه صنعتی قدرتمند، مبالغ هنگفتی سرمایه بود؛ رشد شتابنده اقتصاد، به سرمایه‌گذاران خارجی نیاز داشت. جان‌پیرپوینت مورگان مهم‌ترین کارشناس امور مالی آمریکا، واجد این هر دو مقتضیات بود.

در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، مورگان صاحب بزرگترین شرکت سرمایه‌گذاری کشور بود. او کارگزار اوراق بهادار برای اقشار ثروتمندان کشور و خارج از کشور بود. از آن جا که خارجیان نیاز به ضمانتی داشتند که از ثبات ارزی سرمایه‌گذاری‌هایشان اطمینان حاصل کنند، برای مورگان بسیار اهمیت داشت که ‌دلار به ارزش رسمی آن به طلا هر چه نزدیک‌تر باشد. در فقدان یک بانک مرکزی رسمی، او عملا سرپرست این کار شده بود.از آغاز دهه ۱۸۸۰ تا اوایل قرن بیست، مورگان و شرکا، مسوول اوراق بهاداری بودند که تعهد مالی خیلی از شرکت‌های ادغام شده را به عهده داشتند و علاوه بر آن خود، تعدادی از آنها را ایجاد کردند. مهم‌ترین این شرکت‌ها، شرکت فولاد آمریکا بود، متشکل از شرکت فولاد کارنیگی با چندین کمپانی دیگر.سرمایه‌داران، اوراق قرضه آن را به مبلغی تا آن زمان بی سابقه، یعنی ۴/۱میلیارد‌دلار خریده بودند.مورگان، شرکت‌های ادغام شده دیگری نیز ایجاد کرد و سود کلانی از آنها نصیبش شد. او که نقش بانکدار عمده را برای خطوط آهن متعددی داشت، رقابت میان آنها را کاهش داد. تلاش‌های او در زمینه سازمان دهی به وضعیت صنعتی آمریکا ثبات بخشیده و به جنگ قیمت‌ها، به ضرر کشاورزان و تولیدکنندگان کوچک که او را ظالمی بیش نمی‌دانستند، پایان داد. در سال ۱۹۰۱، هنگامی که او شرکت نوترن سکیوریتیز را برای کنترل تعدادی خط آهن عمده تاسیس کرد، پرزیدنت تئودور روزولت، قانون ضداتحادیه شرمن را تصویب کرد و این وحدت را در هم شکست.

مورگان که مانند یک بانک مرکزی غیررسمی وارد عمل شده بود، هنگام رکود اقتصادی اوایل دهه ۱۸۹۰، از ارزش‌دلار، با عرضه اسناد قرضه به بازار که پشتوانه طلای خزانه را جبران می‌کرد، حمایت نمود. در همان زمان، شرکت او متعهد تضمینی کوتاه‌مدت برای ذخایر طلای کشور شد. در سال ۱۹۰۷، پیشقدم در تشکیل موسسه مالی نیویورک گردید تا از این طریق از یک سلسله ورشکستگی‌های خانمان سوز جلوگیری نماید. طی همین جریان، شرکت خودش صاحب یک کمپانی بزرگ و مستقل فولاد شد که آن را با فولاد آمریکا یکی کرد. پرزیدنت روزولت، شخصا دست به تایید اقدامی زد که مانع از وقوع یک بحران جدی اقتصادی شود.تا آن موقع، قدرت مورگان به قدری زیاد شده بود که غالب آمریکاییان، ذاتا از او متنفر و نسبت به او بی اطمینان بودند. اصلاح طلبان، البته با قدری غلو، او را رییس یک «اتحادیه پولی» توصیف می‌کردند که آمریکا را در کنترل خود داشت. در زمان مرگش، به سال ۱۹۱۳، کشور در مراحل پایانی ایجاد یک بانک مرکزی، نظام ذخیره فدرال بود که می‌توانست قسمت اعظم مسوولیتی را که او در زمان حیاتش به طور غیررسمی بر عهده گرفته بود، به دوش بکشد.