تاریخ پهلوی
مافیای مواد مخدر در دربار
ارتشبد حسین فردوست از جنجالیترین و مرموزترین چهرههای سیاسی تاریخ معاصر ایران به حساب میآید. او که دوست دوران کودکی محمدرضا پهلوی بود، در پایان فعالیتهای خود، ریاست سازمان بازرسی ویژهای را در اختیار داشت و به همین دلیل با مقامهای سیاسی، اقتصادی و نظامی رژیم گذشته آشنایی کافی پیدا کرد. فردوست، پس از پیروزی انقلاب دستگیر و خاطرات خود را بازگو کرد.
عکس: دکتر جهانشاه صالح وزیر بهداری
ارتشبد حسین فردوست از جنجالیترین و مرموزترین چهرههای سیاسی تاریخ معاصر ایران به حساب میآید. او که دوست دوران کودکی محمدرضا پهلوی بود، در پایان فعالیتهای خود، ریاست سازمان بازرسی ویژهای را در اختیار داشت و به همین دلیل با مقامهای سیاسی، اقتصادی و نظامی رژیم گذشته آشنایی کافی پیدا کرد. فردوست، پس از پیروزی انقلاب دستگیر و خاطرات خود را بازگو کرد. آنچه در چند شماره میخوانید بخشهایی از خاطرات وی در کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» نوشته عبدالله شهبازی است.
در دوران محمدرضا، تبلیغات پرسروصدایی علیه قاچاق مواد مخدر به راه افتاد و عدهای قاچاقچی خردهپا اعدام شدند. این در حالی بود که بارها و بارها افتضاحات اشرف در زمینه قاچاق مواد مخدر پخش میشد و در مطبوعات خارجی انعکاس مییافت. در زمان وزارت بهداری جهانشاه صالح، طرح مبارزه با کشت خشخاش در ایران به اجرا درآمد و حال آنکه این یک طرح آمریکایی به سود ترکیه و افغانستان بود که یکی از منابع سرشار درآمدشان (بهخصوص ترکیه) از فروش تریاک است (چه برای مصارف دارویی و چه برای مصارف تخدیری.) به هر حال، این طرح مشکلی را حل نکرد و اعتیاد رواج شدید داشت. علاوهبر اشرف، به معرفی ۳تن از بزرگترین قاچاقچیان ایرانی مواد مخدر که نقش اصلی در اشاعه اعتیاد داشتند، میپردازم:
بدون تردید دکتر فلیکس آقایان بزرگترین قاچاقچی ایرانی مواد مخدر و یکی از مهمترین قاچاقچیان بینالمللی بوده و هست. پدر فلیکس آقایان در بین ارامنه مرد شماره یک به شمار میرفت و همه ارامنه ایران او را میشناختند و شدیدا از او حساب میبردند. الکساندر آقایان (پدر فلیکس) را بر حسب تقاضای خودش یکی دو بار در منزلش دیدهام. در آن زمان درجه سروانی داشتم. منزل او در خیابان سوم اسفند قرار داشت و یک خانه ۳ طبقه قدیمیساز بود که حدود ۷۰۰متر مساحت و هر طبقه حدود ۳۵۰متر زیربنا داشت. تصور میکنم تعدادی از مغازههای قسمت شمالی خیابان سوم اسفند نیز متعلق به او بود. وی فرد فوقالعاده باهوش و زیرک و اهل سوءاستفاده بود و در بین ارامنه ایران رقیب نداشت. وکیل دعاوی بود و تا زنده بود نماینده ارامنه جنوب در مجلس شورا میشد و موردقبول کامل محمدرضا بود. وقتی که او مرد، فلیکس - پسر بزرگش - به طور مدام نماینده ارامنه جنوب در مجلس میشد تا اینکه به دستور محمدرضا سناتور گردید. فلیکس ۱۰۰ برابر زیرکتر از پدرش بود و اگر پدر برخی ملاحظات را رعایت میکرد، پسر در زندگیاش اصلا کلمه «ملاحظه» را نشنیده و هر کاری که در مخیله انسان بگنجد، انجام میداد.
فلیکس آقایان در حد عجیبی از مسائل ایران و سیاست بینالمللی و تشکیلات خفیه سیا و اف.بی.آی و مافیا اطلاع داشت، زیرا در ردههای بالای این سازمانها بهترین رفقا را به ضرب پولهای کلان به دست آورده بود و در تشکیلات اجتماعی سری آمریکا در بالاترین رده دست داشت. او کسی نیست که پولش را دور بریزد و اگر یک میلیون دلار به یک سناتور آمریکایی میداد، ۱۰میلیون دلار از وجود او استفاده میبرد. فلیکس عضو بلندپایه مافیای آمریکا است. او در قاچاق مواد مخدر روی دست اشرف زده بود، ولی رد به هیچ فردی نمیداد. برادر کوچکتر فلیکس جزو هیاترییسه توزیع مواد مخدر در آمریکای مرکزی و جنوبی است.
او از فلیکس خیلی جوانتر و خطرناکتر است. او را در میهمانیهایی که فلیکس برای محمدرضا ترتیب میداد در خانه فلیکس دیدهام. این خانه که بسیار مجلل بود در خیابان شمالی سفارت شوروی قرار داشت. همسر فلیکس، نینو دختر اسد بهادر بود که زمانی میخواست طلاق بگیرد، ولی اشرف نگذاشت.
فلیکس یکی از نزدیکترین دوستان محمدرضا بود و در اکثر ساعات فراغت او حضور داشت و به اتفاق محمدرضا و چند تن دیگر (جمشید و مجید اعلم، پروفسور یحیی عدل) هر شب تا یک و دو نیمه شب به ورق بازی میپرداختند. این برنامه روزهای تعطیل هم دنبال میشد. فردی فوقالعاده باهوش و پرحافظه بود. کوتاهقد و طاس و به حد کافی ورزیدگی جسمی داشت. فوقالعاده به خود مسلط بود و از هیچ چیز و هیچ خبری تکان نمیخورد. این تسلط بر اعصاب او اعجابانگیز بود. مرد هرزه و شوهر بدی بود و تنها با زنهای کاباره رفتوآمد داشت و اکثر صاحبان و مستخدمین کابارهها تابع محض او بودند. او بزرگترین سازمان مخفی گانگستری را در ایران اداره میکرد و از کابارههای تهران و آبادان و خرمشهر و غیره حق و حساب میگرفت.
دکتر آقایان بزرگترین سوءاستفاده چی قرن به شمار میرود. او با ارقام بسیار درشت سر و کار داشت و کمتر از ۱۰میلیون تومان برایش جالب نبود. در زمان جنگ با یک سپهبد آمریکایی که فرمانده لجستیکی ارتش آمریکا در ایران بود، کنار آمد و آن سپهبد با همدستی چند گروهبان آمریکایی هرچه در انبار اضافه میآمد با آقایان معامله میکرد. به این طریق، دهها هزار لاستیک اتومبیل، صدها هزار بطری ویسکی و میلیونها قوطی کمپوت و مواد غذایی معامله شد. هم آن سپهبد استفاده فوقالعاده برد و هم آقایان میلیاردها تومان به جیب زد. در زمان جنگ، از خیر شکر هم نگذشت و دهها میلیون تومان قند و شکر را دزدید. در اکثر معاملات کلان دوران محمدرضا، با پوشش وارد میشد و سودهای هنگفت میبرد. مساله معامله شکر با انگلیس را او به تقلب کشاند و شاپورجی را بدنام کرد، زیرا او این معامله را قبلا با فرانسویها ترتیب داده بود. این را خود فلیکس در ملاقات با من در دفتر گفت و نقلقول نیست.
ارسال نظر