تاریخ آمریکا -آمریکای نخستین-۲۰
سرخپوستان جذب قانون آمریکا شدند
در سال ۱۸۷۶، بعد از چندین بار رویارویی، کلنل جورج کاستر که رهبری گروهی کوچک از سواره نظام را به عهده داشت، با نیروهای برتر سو و متحدان آنها، نزدیک رود بیگ هورن، درگیر شد. کاستر و افرادش به کلی تار و مار شدند. با این حال ناآرامیهای سرخپوستان، به سرعت سرکوب گردید. بعدا، در سال ۱۸۹۰، یک مراسم رقص ارواح در مناطق محافظت شده سو، در ووندد نی، واقع در داکوتای جنوبی، منجر به شورش و آخرین رویارویی گردید که در نتیجه آن حدود ۳۰۰ تن مرد، زن، و کودک سو، جان خود را از دست دادند. خیلی قبل از این، وضع زندگی سرخپوستان دشت، زیر و رو شده بود، از جمله دلایل این امر، افزایش جمعیت سفید پوستان، رسیدن خط آهن به آن منطقه، و کشتار بوفالوها بود که در دهه بعد از سال ۱۸۷۰ به خاطر شکارهای بیرویه مهاجران نسلشان تقریبا منقرض گشت.
جنگ با آپاچیها در جنوب غرب، تا زمان دستگیری جرونیمو به سال ۱۸۸۶ که آخرین رییس مهم قبیله بود، به طول کشید.
سیاست دولت، از زمان به روی کار آمدن مونرو، این بود که سرخپوستان آمریکا را به فراسوی مرز سفید پوستان انتقال دهند، اما مناطق محافظت شده، روز به روز کوچکتر و پرجمعیتتر میگشت. معدودی از آمریکاییان زبان به انتقاد از رفتار دولت با سرخپوستان آمریکا گشوده بودند. به عنوان مثال، هلنهانت جکسون، یکی از اهالی شرق که در غرب زندگی میکرد،«یک قرن بیشرمی» (۱۸۸۱) را تالیف کرد که وضعیت آنها را به تصویر میکشید و وجدان ملت را تکان میداد. غالب اصلاحطلبان بر این عقیده بودند که سرخپوستان باید جذب فرهنگ غالب شوند. حکومت فدرال، حتی دست به تاسیس مدرسهای در کارلایل، واقع در پنسیلوانیا زد، تا ارزشهای سفیدپوستان را بر نسل جوان سرخپوستان تحمیل نماید.
(در این مدرسه بود که جیم تورپ، بهترین ورزشکاری که آمریکا داشته، در اوایل قرن بیستم به شهرت رسید.)
در سال ۱۸۸۷، قانون سهمیه عمومی، داوز که به رییسجمهور مجوز تقسیم اراضی قبیله را داده و به موجب آن به هر سرپرست خانوار۶۵ هکتار زمین تعلق میگرفت، سیاست آمریکا در رابطه با سرخپوستان را صد و هشتاد درجه چرخاند. این زمینهای سهمیه بندی شده، برای مدت ۲۵سال به امانت در اختیار دولت باقی میماند و بعد از سپری شدن این مهلت، فرد، رسما آن را تصاحب کرده و موفق به کسب تابعیت آمریکا میگشت. آن دسته از اراضی که به این شکل توزیع نمیشد، به هر حال، برای فروش به مهاجران ارائه میگشت. این سیاست، هر چند با نیت خیر بود، از آن جا که مجوز غارت اراضی سرخپوستان را صادر کرده بود، عواقب ناگواری در پی داشت. به علاوه، با زیر ضربه قرار دادن نظام اشتراکی قبایل، باعث فروپاشی بیش از پیش فرهنگ سنتی آنان میگشت. در سال ۱۹۳۴، سیاست ایالات متحده، توسط قانون ضمانت سرخپوستان که به موجب آن زندگی قبیلهای و اشتراکی در مناطق تحت حفاظت مورد حمایت قرار میگرفت، دوباره دستخوش دگرگونی شد.
امپراتوری دوگانه
دهههای پایانی قرن نوزدهم، دوران با عظمت توسعه ایالات متحده بود. تاریخ آمریکا، به دلیل پیکار علیه امپراتوریهای اروپایی و رشد خاص دموکراتیک آن، مسیری متفاوت نسبت به رقبای اروپایی خود در پیش گرفت.
توسعه طلبی آمریکا در اواخر قرن نوزدهم، دلایل متفاوت داشت. از نقطه نظر بینالمللی، از آن جا که قدرتهای اروپایی در تقسیم آفریقا مسابقه گذاشته بودند و به همراه ژاپن، اصرار به نفوذ در آسیا و تجارت آن را داشتند، این دوره را میتوان اوج امپریالیسم شمرد. خیلی از آمریکاییان، من جمله تئودور روزولت، هنری کبوت لاج و الیو روت، بر این عقیده بودند که آمریکا هم برای حفظ منافع خود باید از طریق سرمایهگذاری، در حوزه اقتصادی نفوذ یابد. بعد از اعمال نفوذ و فعالیت نیروی دریایی که حامی این نقطه نظر بود، دستور صادر شد که ناوگان دریایی و شبکهای از بنادر خارج از کشور، جهت امنیت اقتصادی و سیاسی کشور، تقویت شود. یعنی به طور کلی، دکترین«سرنوشت بدیهی» که در آغاز توجیهی بود برای توسعه آمریکا در قاره، اکنون بار دیگر احیا شده بود برای تاکید بر این امر که ایالات متحده، حق و وظیفه دارد تمدن و نفوذ خود را در نیمکره غربی و منطقه کارائیب و همین طور طرف دیگر اقیانوس آرام، بسط و گسترش دهد.
در همین زمان، نظرات ضد امپریالیستی از سوی گروههای ائتلافی دموکراتهای شمال و جمهوریخواهان اصلاح طلب، با سر و صدا به گوش میرسید. در نتیجه، حصول به یک امپراتوری آمریکایی کاری تدریجی و ضد و نقیض بود. دولتهایی که افکار استعماری داشتند، غالبا به تجارت و امور اقتصادی بیشتر توجه داشتند تا کنترل سیاسی.
اولین کار مخاطره آمیز ایالات متحده، در خارج از مرزهای خود، اقدام به خریداری آلاسکا از روسیه، در سال ۱۸۶۷ بود، یعنی منطقهای کم جمعیت که ساکنان آن را اسکیموها و دیگر بومیان تشکیل میداد. اکثر آمریکاییان نسبت به این اقدام که از سوی ویلیام سیوارد، وزیر امور خارجه، صورت گرفته بود، بیتفاوت یا عصبانی بودند و در انتقادهای خود، آلاسکا را«جنون سیوارد» یا«یخدان سیوارد» مینامیدند، اما ۳۰ سال بعد، وقتی در رودخانه کلوندایک آلاسکا طلا کشف شد، هزاران آمریکایی به شمال هجوم آوردند و بسیاری از آنها در آلاسکا ماندند. هنگامی که آلاسکا در سال ۱۹۵۹، چهل و نهمین ایالت آمریکا شد، به لحاظ وسعت جغرافیایی از تگزاس پیشی جست.
ارسال نظر