تاریخ جهان -شوراوالیگارشی مالی نیویورک- ۲
۴۵ درصد اعضا سرمایهدار بودند
شاخصهای اجتماعی عضویت در طبقه حاکمه، تااندازهای تصویر مشابهی ارائه میدهند. برآورد در این مورد نیز، یک برآورد حداقل است؛
شاخصهای اجتماعی عضویت در طبقه حاکمه، تااندازهای تصویر مشابهی ارائه میدهند. برآورد در این مورد نیز، یک برآورد حداقل است؛
زیرا معیار مورداستفاده، تنها یکی از آن معیارهایی است که دامهوف در تشخیص هویت جامعهشناسانه این طبقه به کار برده است. یک سوم از اعضای شورا نامشان در سوسیال رجیستر نیویورک (24درصد) یا شهرهای دیگر (9درصد) موجود است. با جمعبندی شاخصهای اجتماعی و ملاکهای اقتصادی ذکر شده قبلی، درمییابیم که حداقل 55درصد از اعضای شورا در این طبقه عضویت دارند.
نگاهی به عضویت اعضای شورا در باشگاههای مختلف با این تصویر کلی هماهنگ و همخوان است. در رابطه با انجمن سنتری، دستیابی به لیست کامل اعضا امکانپذیر بود و با مراجعه به آن مشخص شد که یکچهارم تمامی اعضای شورا، در این باشگاه عضویت دارند. عضویت در سایر باشگاهها با اطلاعات نهچندان کاملی از منابعی همچون اعضای باشگاهها در کتاب مشخصات اشخاص معروف، مشخص شد. از آنجا که بسیاری از باشگاهها لیست اعضا نداشته و نام برخی از اعضای شورا در کتاب مشخصات اشخاص معروف یافت نمیشود، این ارقام نیز تخمینی است. با این وجود، ۱۳درصد از اعضای شورا بهعنوان اعضای باشگاه متروپولیتن (در واشینگتن) و درصد مشابهی بهعنوان باشگاه دانشگاه (در نیویورک) شناسایی شدند. باشگاه کاسموس (در واشینگتن) با ۸درصد و باشگاه لینکز (درنیویورک) با ۵درصد نیز مورد شناسایی قرار گرفتند. این ارقام نمایانگر مشارکت وسیع شورا در این مجامع میباشد، زیرا تنها پنج درصد از اعضای شورا بالغ بر بیش از هفتاد نفر میشوند.
از آنجا که طبقه حاکمه متشکل از خانوادهها و نه افراد است، نگاهی به روابط خانوادگی در میان اعضای شورا به روشنتر شدن موضوع کمک میکند. اگر شورا صرفا سازمانی متشکل از متخصصانی بود که براساس صلاحیت و شایستگیها انتخاب شده بودند، وجود روابط نزدیک خویشاوندی امری تصادفی قلمداد میشد. به هر حال تحقیقات نشان میدهند که پدر، پسر یا برادر 8درصد از اعضای شورا نیز عضو شورا هستند. حداقل 3درصد دیگر اعضا پدرزن، داماد یا برادرزن خود را نیز در عضویت شورا دارند. تا آنجا که امکانپذیر بود با اضافه کردن دیگر افراد فامیل، مشاهده شد که در مجموع 11درصد از اعضای شورا، اقوام دیگری در شورا دارند. از آنجا که این نتایج مبتنی بر اطلاعات ناکافی از روابط خانوادگی هستند، بدون شک آمار واقعی بسیار بیش از این مقدار میباشد. نمیتوان گفت که همگی آنها عضو یک «خانواده بزرگ» هستند، اما گرایشاتی به این سمت وجود دارد. تقریبا اکثر قریب به اتفاق آن عده که بستگانی در شورا دارند، در میان مجموعهای هستند که پیش از این بهعنوان اعضای طبقه سرمایهدار شناسایی شدند.
اما وضعیت ۴۵درصد از اعضای شورا که تا این مرحله به عنوان اعضای «طبقه سرمایهدار» شناسایی نشدهاند، چگونه است؟ آنها بدون استثنا از موقعیت ممتاز برخوردار بوده، برای جذب به این طبقه مناسب هستند و دارای مهارتهای شغلی لازم برای فعالیتهای شورا میباشند. مشاغلی که در شورا وجود دارد در جدول ۱-۳ مشخص شدهاند. بزرگترین تقسیمبندی یعنی ۴۰درصد، اختصاص به مشاغل تجارتی دارد. در صورتی که بخواهیم مدیران اجرایی مطبوعات را که آنها نیز موسسات انتفاعی را میچرخانند، به این رقم بیافزاییم، این بخش ۵۰درصد کل اعضا را در برمیگیرد. از دیگر بخشهای بزرگ، مقامات آکادمیک و دولتی هستند. یک اقلیت اندک (کمتر از یک درصد) بهعنوان رهبران کارگری، با طبقه کارگر در ارتباط میباشند. این اقلیت در سال ۱۹۶۹، شامل چهرههایی چون جی.لاواستون والترروتر و ایرونیگ براون میشدند که از برجستهترین مهرههای «سیا» در امر کمک به رهبران کارگری کشورهای خارجی بودند. تا سال ۱۹۷۳، این بخش از اعضای شورا شامل لین کیرک لند، لئوناردودوکاک، وجری وورف، نیز میشدند.
عضویت افرادی که دارای حرفهها و موقعیتهای مشخص مفیدی هستند، این مساله را مشخص میکند که اتکای شورا به طبقه سرمایهدار الزاما و بهطور طبیعی، به معنای کنار گذاشته شدن افراد بدون ثروت یا دارای موقعیتهای اجتماعی پستتر نیست. بلکه برعکس، اگر آنها حرفهها و مهارتهای لازم را داشته و «از آن افرادی باشند که بتوانند روح حاکم بر شورا را درک کرده و هماهنگ با آن عمل نمایند» میتوان انتظار داشت که از آنها برای مشارکت در بحثهای شورا دعوت به عمل آید و چه بسا بتوانند در تماسهایشان با افراد متمول و برجسته، شانس اکتساب ویژگیهای آنها را برای خود و خانواده خود به دست آورند.
شواهد دقیق در زمینه جذبشدن افراد متفرقه به طبقه سرمایهدار در دسترس نیست، اما شاید چند مثال، مشخصکننده موضوع باشد.
ارسال نظر