پارک ساعی، شاه و اصلاحات ارضی

حاج میرزا محمدرضا شریعت‌زاده گیلانی که بعدها معروف به حاج آقا رضا رفیع قائم مقام‌الملک‌ شد در ۱۲۶۳ در رشت متولد شد و در ۱۲۸۳ به روسیه رفت و زبان روسی آموخت و تا ۱۲۹۳ کار مهمی انجام نمی‌داد. او پس از کودتای ۱۲۹۹ دستگیر شد و پس از اینکه رضاخان به شاهی رسید با او همکاری کرد و از طرف او با روحانیون ضد رضا شاه گفت‌وگو می‌کرد. وی در دوره شاه سابق نیز ضمن اینکه مقام بالایی نداشت؛ اما دستی از دور بر سیاست دراز می‌کرد.

در بخشی از خاطرات وی که توسط مسعود رفیع تحریر شده و توسط نشر آبی منتشر شده است، مساله اصلاحات ارضی مورد توجه قرار گرفته است که می‌تواند اطلاعات مربوط به این پدیده را افزون کند.

اصلاحات ارضی که یکی از توصیه‌های کندی رییس‌جمهور آمریکا برای تثبیت سلطنت در ایران بود، فقط به خاطر حفظ قدرت پهلوی دوم به کار گرفته شد. این روال معمولی در آمریکا هست که علما و دانشمندان تئوری‌هایی عرضه می‌دارند و برای مشکلات جهان راه حل ارائه می‌دهند و حاکمان سیاسی آمریکا به کشورهای دیگر نسخه راه‌حل دیکته می‌کنند. در دهه ۱۹۶۰ تز اقتصادی - سیاسی والتر روستو (Walter. Rosto) مطرح و موردپسند محافل سیاسی روز بود.

این نظریه اقتصادی و اجتماعی بر این اصول استوار بود که با اصلاحات و افزایش بهره‌وری در سیستم کشاورزی و مالکیت زمین‌های زیر کشت نسبت اشتغال در بخش‌های کشاورزی و صنعتی معکوس می‌شود و در نتیجه مهاجرت کارگران کشاورزی به شهرها نیروی انسانی لازم برای تحرک و افزایش تولید صنعتی فراهم می‌گردد و روند کار و تولید دگرگون گردیده و مشوق و نیروی محرکه لازم برای یک جهش صنعتی فراهم می‌آید و به این ترتیب نیروی انسانی مازاد در بخش کشاورزی جذب بخش صنعت شده و سطح درآمد سرانه مردم بالا رفته و خطر کمونیسم خنثی می‌گردد.

این نظریه پیش‌فرض‌هایی داشت که اساسا ایران آن روز فاقد آن بود، قرار بود اصلاحات، مالکیت‌های بزرگ را تبدیل به خرده‌مالک و مالکیت تعاونی کند. در عمل این برنامه به‌خاطر نبود یک سیستم کارآ و مدیریت صادق و خبره محکوم به شکست شد.این اقدام شاه مورد تایید و کف‌زدن‌های توده‌ای‌ها و چپگرایان قرار گرفت. البته همان‌هایی که برای شاه کف زدند، برای سرنگونی او نیز بعدها شادی کردند! احمد نفیسی می‌نویسد: «ارسنجانی که مجری اصلاحات ارضی از طرف شاه بود، صریحا می‌گفت می‌خواهد خراب کند و برنامه آباد کردن ندارد و برای آبادی نیامده است.»نتیجه قهری این عمل انقلابی مثل همه کارهایی که از این طریق صورت می‌گیرد و نه به صورت دموکراتیک، از هم‌گسیختگی اجتماعی و اقتصادی بود که به عدم‌تعادل اقتصاد و آشفتگی بافت جامعه منجر شد و در نتیجه ایران واردکننده عمده مواد کشاورزی گردید و در اثر افزایش درآمد نفت واردات هرچه بیشتر مواد کشاورزی جزو برنامه تشویقی دولت قرار گرفت.هویدا در یکی از جلسات مجلس دوره بیست و سوم می‌گفت، آقایان کشاورزان اگر حرف می‌زنند که نکارند مشکلی برای ما نیست. ما به اندازه کافی پول داریم حتی شیر وارد کنیم. راه کارآمد و دموکراتیک اصلاحات ارضی که همانا استفاده از سیاست مالیات‌گیری برای تعدیل و اشاعه عدالت اقتصادی در کشور است، نمی‌توانست در کشوری با ساختار غیردموکراتیک اجرا شود.ماهیت این اقدام سوای غیرشرعی بودن آن از نوع همان کارهایی بود که یک عمر قائم‌مقام از عنفوان جوانی با آن سر عناد داشت و با آن مبارزه می‌کرد. همان فکر انقلابی و چپ‌گرایانه که در درون انقلاب مشروطیت در گیلان با آن مصاف می‌داد، اینک در زمستان عمر وی را به چالش می‌طلبید.مشرب قائم‌مقام از ابتدا تا آخر عمر همان بود که سعی داشت از طریق مسالمت‌آمیز و با بهره‌گیری از آمرین امور در جامعه، اصلاح امر و تعدیل خشونت کند. این روش در طی پنجاه سال درگیری در مسائل سیاسی ایران اصل لایتغیر زندگانی‌اش بود. همان روشی که در اثر همکاری با روس‌ها قبل از روی کار آمدن رضاخان منجر به تعدیل خشونت و نجات هموطنان از دست نمایندگان ابرقدرت آن دوران یعنی روسیه می‌گردید و همان رویه‌ای که در دوران پهلوی اول تا حد ممکن باعث انسانی‌تر شدن دوران دیکتاتوری‌ رضاشاهی می‌شد و بالاخره همان سیاستی که رابطه روحانیت را با سلطنت تثبیت و صیانت می‌کرد تا به قول خود وی به اغتشاش و درگیری دو قطب قدرت سیاسی و ریخته‌ شدن خون مردم بی‌گناه نینجامد.مخالفت جانانه او با اصلاحات ارضی ریشه در این مشرب و رویه ثابت داشت. مخالفت علنی با محمدرضا شاه در پارک ساعی یادآور واپسین تلاش‌های یک پیر سیاست برای نجات ایران از غرق شدن در خشونت و انقلاب غیرقابل‌اجتناب متعاقب آن بود.

احمد نفیسی و قائم‌مقام

احمد نفیسی دولتمرد درستکار و شجاع دوران محمدرضاشاه در خاطرات خود می‌نویسد: «یکی از کسانی که قدرت مجهول بود و دست کم من تا زمانی که معاون شهرداری شدم نمی‌شناختم، قائم‌مقام الملک رفیع بود که ظاهرا در کودکی محمدرضا شاه از سوی پدرش برای معلمی او برگزیده شده بود. سپس چندی رضاشاه بر او خشم گرفته کارش به زندان کشیده شد. پس از روی کار آمدن محمدرضا شاه رابطه به خوبی پیش برگشت و جزء نزدیکان او قرار گرفت. من نام او را دورادور شنیده بودم که مردی روحانی بوده که مکلا شده و در خانه‌ای باز دارد و کار اصلی‌اش کمک به گرفتاران و نیازمندان است به‌ویژه کسانی که سروکارشان با ادارات دولتی است چون به مناسبت نزدیکی‌اش با شاه مسوولان از او حرف شنوی داشتند. یک روز در دفتر معاونت شهرداری نشسته بودم تلفن زنگ زد آن طرف سیم قائم‌مقام بود با سلامی گرم و صدایی نرم با لهجه گیلکی خوش‌نوا گفت در چهار راه مخبرالدوله گذری آبی هست که چون کسبه و اهل محل با بی‌مبالاتی زباله‌ها را در آن می‌ریزند اغلب پر می‌شود و سرریز می‌کند، هم عبور مردم مشکل می‌شود و هم خرابی به بار می‌آورد و به ملک مردم زیان می‌رساند. به اداره‌کل فنی دستور دادم یک مهندس بفرستند و همان روز مشکل رفع شد. فردا صبح با تلفن از سرعت و حسن عمل ماموران سپاسگزاری و اظهار تمایل به دیدار من کرد.