نسخه‌های دکتر شاخت آلمانی برای ایران

در این شماره از خاطرات سرهنگ ستاد غلامرضا منصور رحمانی، شرحی از گفت‌و‌گوی وی با دکتر شاخت وزیر نامدار اقتصاد آلمان و معمار اقتصاد این کشور پس از جنگ و توصیه‌های او را برای کسب‌و‌کار ایرانیان می‌خوانید.

تیمسار منصور رحمانی در خاطرات خود اشاره می‌کند که به دکتر شاخت گفته است دیدگاه‌هایش با اقتصاددانان کلاسیک تفاوت دارد...

گفتم: اگر منظور شما کار ساختمانی است، باید بگویم چنین فعالیتی در اساسنامه بانک پیش‌بینی نشده است.

گفت: چرا به استخراج معادن که در اساسنامه بانک پیش‌بینی شده عمل نمی‌کنید؟ وانگهی اساسنامه‌ها را همیشه می‌توان تغییر داد که با اوضاع و احوال روز تطبیق کنند.

گفتم: چطور است که توجه شما معطوف به امور ساختمانی است؟

گفت: برای اینکه ساختمان کلید فعالیت اقتصادی و کلید صنعتی کردن ایران است. آن وقت اشاره کرد به گزارش مفصلی که می‌گفت در اتاق بازرگانی هامبورگ، درباره ایران دریافت کرده و چنین ادامه داد: مقدمتا باید بگویم که در نظر من رشته اقتصاد برخلاف عقیده بسیاری از اقتصادیون، «علم» نیست «هنر» است. در تعیین مشی اقتصاد ملی، معادله و فرمولی وجود ندارد که اشخاص مختلف بتوانند با جانشین کردن حروف یا اعداد، مثل فرمول‌های جبری به جواب یکسان و غیرقابل بحثی برسند. هر شاگرد مکتب اقتصاد در مورد کشور معین و در مقابل مساله معین، بنابر رویه، دید و طرز استدلال شخصی، به راه‌حلی می‌رسد که احتمالا مباین و حتی متضاد با راه‌حلی است که دیگری به آن ممکن است رسیده باشد.

پس اقتصاد تبعیت از «فکر شخصی» می‌کند که «هنر» است، نه فرمول ریاضی و فیزیک که «علم» شمرده می‌شود.

این نکته نباید راهبر به این نتیجه باشد که اقتصاددان مجاز به محافظه‌کاری یا بازی با کلمات و صحبت دوپهلو است. برعکس صراحت و اعتقاد، پایه و اساس کار اقتصاددان است. پیروی از یک نظریه اقتصادی با حیات نسل موجود و چگونگی زیست نسل‌های بعدی یک ملت تماس دارد و موضوع به این عظمت بالاتر از آن است که به اغماض و محافظه‌کاری و چانه‌ بازاری برگزار گردد. حال برویم سرمطلب اصلی: بانک شما در اتخاذ خط‌مشی خود ناگزیر باید از مسیر جریان کلی اقتصادی کشور متابعت کند و به این جهت ناچار باید مقدمتا نظر کلی به آن داشت.

مطابق گزارش بالا، کشور ایران از لحاظ اقتصادی یک نمونه کشور عقب افتاده است که خوشبختانه استعداد پیشرفت دارد از ۲۰میلیون جمعیت ایران، قریب ۸۰درصد به امور کشاورزی اشتغال دارند. (در کشورهای پیشرفته این نسبت بین ۵درصد الی ۱۰درصد است. درآمریکا ۸درصد مردم در کار کشاورزی هستند که خواربار ۹۲درصد بقیه را تهیه می‌کنند و مقدار قابل توجهی هم مازاد دارند). متجاوز از ۷۵درصد مردم ایران بی‌سوادند، زمین در ایران زیر کشت مواد غذایی نشاسته‌ای است (گندم، جو، برنج،‌بقولات) نه پروتئینی (علوفه گاو و گوسفند) زیرا علوفه گاو و گوسفند احتیاج به سطح زیر کشت ۵ تا ۶برابر بیش از مواد نشاسته‌ای دارد و برای کشاورزی صرفه ندارد. این خود نشانه است که کشاورزی ایران هنوز از مرحله انباشتن معده خود فارغ نشده که به «بهتر‌خوری» بیندیشد. چنین مردمی ناچار، نمی‌توانند پس‌انداز هم داشته باشند و بدون پس‌انداز قادر نیستند از وضع «کردی- خوردی» خارج شوند. مگر اینکه کمک خارجی (بانک) به آنها برسد. دهات ایران بیش از حدی که برای تولید کنونی ضروری است، جمعیت دارد، بنابراین از جمعیت دهات برای منظور صنعتی کردن کشور می‌توان تعدادی را به شهرها آورد، بدون اینکه به تولید دهات لطمه وارد شود. او نظریه خودش را درباره صنعتی شدن ایران چنین بیان کرد.

ج- راه موفقیت ایران در تحصیل ارز، صنعتی کردن آن است

گفت: لابد این تقسیم‌بندی را شنیده‌اید که می‌گویند پاره‌ای از کشورها استعداد صنعتی و پاره‌ای دیگر استعداد کشاورزی شدن را دارند و معمولا ملل عقب مانده را در طبقه دوم می‌گذارند، این تقسیم‌بندی به نظر من گمراه کنند و غلط است و یا لااقل در مورد کشور ایران بی‌مورد است.

توجه داشته باشید که بیان من نباید سوءتعبیر شود. من نمی‌گویم کشوری چون ایران، یا آلمان باید از کشاورزی چشم بپوشند. برعکس هر ملتی باید سعی کند از لحاظ تولید فرآورده‌های کشاورزی، خود کفا باشد و ایران هم از این قاعده مستثنی نیست. ولی وقتی به مساله تولید به منظور صدور به خارجه و تحصیل ارز می‌اندیشیم، فورا متوجه می‌شویم فقط صنعتی شدن ایران به مقیاس وسیع است که ممکن است ایران را در بازار رقابت بین‌المللی در تراز بالا نگاه دارد، نه کشاورزی شدن آن.

از دیده حقیقت‌یابی، فلات ایران فاقد آب باران و آب رودخانه‌ است. البته فاقد تصور است که آب کارون را به وسیله لوله‌کشی‌های طولانی و تلمبه‌های قوی به دره زاینده رود جاری کنند و یا با استفاده از ماشین‌هایی که املاح آب دریا را از آب جدا می‌کند، از آب دریا برای کشاورزی استفاده کنند، ولی واضح است با آبیاری به این طریق، واحد تولید محصول کشاورزی ایران بسیار گران تمام خواهد شد و ایران هرگز نخواهد توانست بهای فرآورده‌های کشاروزی خود را در بازار بین‌المللی در سطح بهای کشورهایی که از آب باران و یا آب جاری رودخانه استفاده می‌کند، قرار دهد (مثل پاکستان، هندوستان، ایالات متحده آمریکا، چین، شوروی و غیره).

پس جغرافیای ایران اجاره نمی‌دهد از تلاش کشاورزی ساختن آن کشور برای تحصیل ارز خارجی نتیجه رضایت بخش گرفته شود.

ایران برعکس، در مسیر صنعتی شدن وضع مساعدی دارد. مثلا در ایران گاز و نفت به مقدار معتنابهی موجود است و کشورهای بسیاری محتاج به الکتریسته ارزان یا مصنوعات پهلویی نفتی هستند (پاکستان، هندوستان، افغاستان، ترکیه و غیره) ایران می‌تواند با استفاده از توربین‌های قوی،‌نیروی الکتریکی بسازد و صادر کند یا که بهای تولید آنها برعکس فرآورده‌های کشاورزی به علت وجود مواد اولیه فراوان در داخله کشور، ارزان و در بازار بین‌المللی رقابت آمیز است. پس به دلیل جغرافیای طبیعی ایران از نظر بازرگانی خارجی استعداد طبیعی شدن را دارد نه کشاورزی.

د- برای توسعه صنعتی باید از بازار داخلی شروع کرد

بازار داخلی است که صنعت ایران را برای بازار بین‌المللی «سوغانی» می‌کند و بازار داخلی برای اجناس مصرفی تولیدی موقعی نضج می‌گیرد که مردم دارای «خانه» باشند. وقتی زن و مرد جوان از خود دارای خانه کوچکی شوند، تشویق به تهیه محصولات مصرفی برای بهبود وضع خانه و زیست خود می‌شوند. پس، خانه‌سازی کلیدی است برای ایجاد بازار محصولات مصرفی تولید شده در داخله و یکی از بزرگ‌ترین منافع آن این است که مصرف‌کنندگان داخلی، تولیدکنندگان داخلی را در بهبود دادن خواص جنس ارشاد می‌کنند و در واقع به آنها «تربیت» می‌دهند که جنس خود را برای صدور به بازار بین‌المللی آماده کنند و خانه‌سازی هم در ایران کاملا میسر است، چرا که تقریبا تمام مصالح آن در داخله ایران قابل تهیه است و کارگر هم چنانکه قبلا اشاره کردیم، فراوان.

گفتم: تیرآهن را چه می‌گویید؟

گفت: شما برای خانه‌سازی احتیاجی به تیرآهن ندارید. صدی نود خانه‌هایی که بعد از جنگ جهانی دوم در آلمان و آمریکا ساخته می‌شود، با چوب است. نه با تیرآهن. چوب، چیزی است که در ایران زیاد دارید. تکنولوژی در حال پیشرفت سریع است. خانه‌ای که برای یک نسل می‌سازند، شاید ابدا برای نسل بعد قابل استفاده نباشد. پس تیرآهن برای خانه‌سازی یعنی چه؟

گفتم: تمام حرف‌های شما را قبول دارم، ولی بدون اینکه وارد جزئیات بشوم، فقط تصور میزان اعتبار لازم برای این کار در حدی است که تمام موجودی بانک جوابگوی حوائج یک شهر کوچک هم نمی‌تواند باشد، به خصوص اگر دهات ایران را هم شامل کنیم.

گفت: باز تکرار می‌کنم من در حیطه کلی فکر می‌کنم. دهات ایران خارج از بحث ما است، چون در آنها شعب بانکی وجود ندارد. برای اینکه بهتر بتوانم منظورم را روشن کنم ناچار به ذکر مثالی می‌پردازم. فرض کنیم بانک شما تنها بانکی است که در شهر شیراز شعب خود را دایر کرده و صاحبان حرفه و مشاغل مختلف در آن حساب دارند و شما تصمیم گرفته‌اید خانه‌سازی را به مقیاس وسیع در آن شهر به مرحله عمل بگذارید و در وهله اول از ۱۰۰۰ دستگاه خانه، هر یک به مبلغ ۴۰۰.۰۰۰ ریال شروع می‌کنید. باید قبلا بگویم که قبل از هر چیز یک سیستم اداری موثر، صحیح‌العمل و سریع باید ایجاد کند.

رقم کل اعتبار در این مورد ۴۰۰.۰۰۰.۰۰۰ ریال است که در نظر اول چشمگیر است، زیرا در بدو امر این‌طور می‌نماید فردای روزی که این اعتبار واگذار شد، اعتبارگیرندگان به بانک مراجعه می‌کنند و تمام این مبلغ را از بانک خارج می‌کنند. تصور این وضع البته دهشت‌آور است، اما در عالم حقیقت مطلب به کلی با این تصور مباینت دارد.

اولا- اعتبار لازم نیست، فورا مورد استفاده قرار داده شود. پس از اینکه اعتبار کلی واگذار شد، پرداخت آن باید به دفعات و به تناسب پیشرفت کار انجام گیرد.

ثانیا- قسمتی از اعتبار ممکن است به صورت جنس باشد.

ثالثا- به فرض اینکه تمام اعتبار «نقدی» و «فورا» قابل استفاده باشد. باید دید صاحبان کار، با آن اعتبار چه می‌کنند؟ آیا غیر از این است که از آن اعتبار به صورت چک مبالغی در وجه کنتراتچی‌ها می‌پردازند که آن هم به نوبت خود چک‌هایی برای فروشندگان خدمات از قبیل معماران، نجاران، سیم‌کش‌ها و غیره پرداخت می‌کنند.

آن چک‌ها چه می‌شود؟ عملا تمام آن چک‌ها باز به همان بانک برمی‌گردد و در حساب‌های موسسات و اشخاص عمل می‌شود. مبالغی هم که به صورت دستمزد نقدی پرداخت شده برای حواله فردی تحویل فروشگاه‌های خواروبار و لباس و غیره خواهد شد که باز ناچار به بانک برمی‌گردد.

در واقع غیر از مبلغی که برای دستمزد روزانه به صورت نقد پرداخت می‌شود که آن هم از طریق فروشگاه‌ها به بانک مسترد خواهد شد، اقلام عمده پرداخت‌ها برای ساختمان فقط به صورت نقل و انتقال چک، انجام می‌گیرد که عمل روی آنها ارقام را در دفاتر بانک جابه‌جا می‌کند، بدون اینکه پولی را از بانک به خارج منتقل سازد.

در عمل بانک با واگذاری اعتبار، بدون اینکه پول عمده‌ای از صندوق بانک خارج کرده باشد، فقط با جابه‌جا کردن اقلام در دفاتر بانک، فعالیت و جوش و خروش اقتصادی را در شهر شیراز برپا می‌کند که نتیجه آن به کار انداختن حرفه‌های مختلف و بالارفتن ساختمان‌ها است و این معجزه بانکداری است. همه از صاحب کار گرفته تا کنتراتچی و مهندس و تکنسین و کارگر و انواع فروشگاه‌ها خود را از نظر مالی نیرومند می‌بینند، بدون اینکه در واقع پولی در بین باشد و جالب است که نتیجه کار مثبت است. یعنی عملا و حقیقتا ساختمان‌ها بالا می‌روند، مصالح‌فروش‌ها فرآورده‌های خود را به فروش می‌رسانند و بهای آن را دریافت می‌کنند، صاحبان حرفه مثل مهندسان، معماران، بناها، نقاشان، درودگران، لوله‌کشان، الکتریک‌کاران، سیم‌کشان، سیمان‌کاران و انواع و اقسام حرفه‌های دیگر وابسته مثل سنگ‌فروشان، تیرفروشان، سیمان‌فروشان و غیره، عملا و حقیقتا سرویس خود را می‌فروشند و بهای آن را دریافت می‌کنند و همه دست و بال خودشان را باز می‌بینند، بدون اینکه عملا از بانک پولی خارج شده باشد. حال اگر بانک شما منحصر نبود، ولی شعب زیاد داشت ممکن است نسبت برگشت چک‌ها یک دهم یا یک بیستم کمتر باشد که باز مهم نیست.

گفتم: از نظر منطق، با شما هم‌عقیده هستم، ولی آیا در عمل واقعا مطلب به همین صورت جریان می‌یابد؟

گفت: جواب شما آسان است، زیرا می‌گویم به شبکه بزرگراه‌های آلمان نگاه کنید که روی همین اصول به وجود آمدند. ولی قبل از اینکه این نظریه به عمل گذارده شود، خودتان فکر می‌کنید، برای قانع کردن دستگاه اداری آلمان، من دچار چه دردسری بودم.

گفتم: برای واگذاری اعتبار آیا حدی قائل هستید؟

گفت: اگر دستگاه اداری سلامت، موثر و قابل اعتماد داشته باشید و شعب بانک را لااقل به ده‌برابر مقدار فعلی برسانید من به هیچ حدی قائل نیستم، ولی شما باید خوب توجه داشته باشید که من صحبت از تامین پول می‌کنم، نه از امور اداری و فنی. اگر شما سازمان اداری و فنی لایق به وجود نیاورید، مطلب به هرج‌و‌مرج و فضاحت پایان می‌یابد. ضمنا بانک‌های مرکزی معمولا برای اعطای اعتبار، حدی قائل می‌شوند که بین ده الی بیست درصد مبلغ کل حساب جاری است. آن مطلبی است بین شما و بانک مرکزی خودتان، ولی باید کاملا به خاطر داشته باشید که موفقیت شما منوط به این است که تعداد حساب جاری شما در ایران و همچنین حجم دارایی شما از مجموعه تمام بانک‌ها در ایران زیادتر باشد. یعنی اگر تعداد کل حساب‌های جاری تمام بانک‌ها در ایران ۵۰۰.۰۰۰ قلم باشد، شما باید ۱+۲۵۰.۰۰۰ قلم آن را به خود جذب کنید که برای رسیدن به آن فقط دو راه دارید: ازدیاد شعب بانک به تعداد لااقل ده‌برابر و ارزان‌کردن متاع خودتان یعنی پول از طریق ارزان کردن کارمزد و سرعت در تمام اعمال بانکی مشتریان که عملا به ارزان کردن بهای پول منجر می‌شود.

مطلب آخر من مربوط به واگذاری اعتبار برای خرید اجناس مصرفی است. شما باید به موازات واگذاری اعتبار برای ساختن خانه، اعتبار برای خرید اجناس مصرفی به مردم بدهید. شان یک بانک باید بیش از یک موسسه صرافی باشد.

موجودیت بانک‌ها در تمرکز پول امانی مردم است. به شکرانه این ابراز اعتماد عمومی، بانک‌ها هم باید خود را در مسیر خدمت به مردم بگذارند.

روشی که در گذشته مردم برای خرید مایحتاج زندگی خود به کار می‌بردند، استفاده از پس‌انداز بود. این رویه محافظه‌کارانه البته اطمینان‌بخش است، ولی عامه مردم را در طول قابل ملاحظه‌ای از زندگی خود در چارچوب «محرومیت» نگاه می‌دارد و حال آنکه شان انسانی ایجاب می‌کند مردم در تمام طول زندگی خود از موجبات رفاهی که تکنولوژی روز به وجود آورده، بهره‌مند باشند. تهیه وسایل رفاه زندگی مثل اتومبیل، مبل و صندلی، یخچال، فرش و سایر وسایل منزل، به اسلوب قدیم، مستلزم سال‌ها تحمل محرومیت است. بانک‌ها با واگذاری اعتبار خرید وسایل مصرفی به مقیاس وسیع، می‌توانند این محرومیت را از جامعه دور کنند تا خانواده‌های جوان از ابتدای جوانی به زندگانی مرفه برسند و این کار خدمت به نسل کنونی است. بانک شما پس از توسعه مورد بحث باید راسا یا به وسیله یک بانک پهلویی، به انجام آن مبادرت کند.

گفتم: جالب است که نظریات اقتصادی شما صریحا با نظریه اقتصادی کلاسیک معارضه دارد. مع‌هذا به طوری که در عمل دیدیم، شما آن نظریات را در آلمان به موقع اجرا گذاشتید و نتیجه مثبت گرفتید؛ چه چیز شما را وادار به این تغییر جهت کرد؟

گفت: واقع‌بینی. من منکر تاثیر اصولی عرضه و تقاضا در تنظیم وضع بازار نیستم؛ ولی تاثیر مداخل دولت را در اقتصاد که کینز گفت‌وگو کرده نمی‌توان نادیده گرفت، منتهی من علاوه بر دولت که نقطه‌نظر اصلی کینز است، موسسات وسیع ملی را هم وارد معرکه می‌کنم.

حرف‌های دکتر شاخت در من نفوذ کرد. نظریات یک مرد اقتصاددان که افکار ساختمانی به مفهوم وسیع خود را در کشوری مثل آلمان، به مرحله اجرا گذارده و نتیجه مثبتش را همه به چشم می‌دیدند، فرق داشت با بیانات شخص «خیرخواهی» که روی «حسن‌نیت» و احساسات شاعرانه، برای عموم آسایش و خیر آرزو دارد، بدون اینکه قادر به نشان دادن راه عملی برای وصول به هدف باشد.

به اجرا گذاردن چنان طرح عظیم در ایران مستلزم وجود فرد مقتدر مالی بود که اولا، خیرخواه باشد. کارهای کمیسیونری ساده و تنزیل‌های بازرگانی (نقدی و منقول)، هر موسسه صرافی و بانکی را در شرایط عادی و بدون زحمت، ثروتمند می‌ساخت و لازم نبود چنان موسساتی خود را در دردسر فوق‌العاده «غیرمنقول» می‌انداختند، مگر اینکه حسن خیرخواهی عناصر مسوول موجب چنین تغییر جهت می‌شد. ثانیا، مرد عمل باشد، یعنی بتواند ممکنات عملی را به خواست‌های خیرخواهانه وفق دهد. تعداد افراد حسن‌نیت‌دار در جامعه رقم بالایی را تشکیل می‌دهد؛ متاسفانه حسن‌نیت و خیرخواهی این قبیل اشخاص، از مرحله «ذهنی» تجاوز نمی‌کند و اکثرا نمی‌توانند یا نمی‌دانند، چگونه موجبات عملی را با نیات خیرخواهانه وفق دهند.