خاطرات -نظام بانکی در خاطرات محمد یگانه- ۷
برادران رضایی از زبان رییس کل بانک مرکزی
بالاخره حکومت شریف امامی هم رفت کنار و تا اینکه ایشان از زندان بیرون آمدند و آن طوری که من شنیدم، اینها اعتباری گرفته بودند از یکی از این بانکهای آمریکایی به مبلغ چهل و پنج میلیون دلار برای بانک ایرانیان. اگر اشتباه نکنم این بانک هم بانک First National City نیویورک بود و از این سیمیلیون دلار استفاده کرده بودند، ... برای کارهایی که در ایران داشتند و پانزده میلیون دلارش مانده بود و گویا در آن روزهای نزدیک به انقلاب بوده دستور انتقال بقیه پانزدهمیلیون دلار را میدهند به حساب مخصوص. این را از یکی از همکاران سابق خودم شنیدم که در حال حاضر در یکی از بانکهای انگلستان کار میکند و مقام مهمی هم دارد و تماس دارد با این بانکها، ایشان حکایت میکرد که وارد جریان بود، بله و از این پانزدهمیلیون دلار، دهمیلیون دلارش را میریزند به حساب آقای هژبر یزدانی بقیهاش هم دو سه میلیون دلارش را به سلمانپور. یعنی سلمان پور برداشت میکند از این حساب و دومیلیون دلارش را هم بین سایر افراد پخش میشود و ایشان موقعی که میآیند از ایران بیرون، یعنی بعد از انقلاب همان موقع انقلاب که ایشان از زندان میآید بیرون و بعد از ایران خارج میشود و این پول در اختیارش بوده که با این پول میرود کاستاریکا.
پیشنهاد هژبر یزدانی به شاه در پاناما و حتی این راه هم شنیدم که رفته بوده پیش شاه شکایت بکند که در دوره شما بعد از خدماتی که به شما کردیم آخرش ما را به زندان انداختند، ولی معهذا ما آمدیم به شما خدمت بکنیم و دهمیلیون دلار هم داریم که از این دو میلیون دلارش برای ما کافی است بقیه در اختیار شما هر کاری میخواهید بکنید. ایشان هم ...
س- وقتی که شاه از ایران خارج شده بود؟
ج- ایشان در پاناما بوده.
س- در پاناما.
ج- بعد شاه میگوید: احتیاج ندارم من، بروید خودتان هر کاری میخواهید بکنید. این بله، جریان آقای هژبر یزدانی بود تا آنجایی که من شخصا در جریان بودم و اطلاعاتی داشتم.
ماجرای برادران رضایی
س- بله. شما در بخش اول مصاحبه به موضوع گرفتاری با رضاییها اشاره کردید، ممکن است از حضورتان تقاضا کنم که این موضوع را یک مقداری بشکافید و توضیح بفرمایید؟
والله، راجع به رضاییها این را قبلا بایستی بگویم که آن روزهای اولی که من وارد وزارت اقتصاد شده بودم، نظر بسیار مثبتی نسبت به این برادران وجود داشت برای اینکه اینها افرادی بودند زحمتکش و رفته بودند خیلی فعالیت کرده بودند در توسعه معادن و در عین حال محصولات این معادن هم به خارج صادر میشد و گرفتاریهایی پیش آمد در بازارهای خارج نسبت به این محصولات، وزارت اقتصاد به اینها کمک کرد و وقتی که قیمتها رفت بالا، خودشان آمدند حتی گفتند که ما دیگر از شما subsidy نمیخواهیم، کمک نمیخواهیم برای اینکه ما میتوانیم روی پای خودمان بایستیم. و الا کارخانجاتشان در آن دوره بحرانی تعطیل میشد و هزاران کارگر بیکار میشدند. این یک همچین نظری نسبت به این برادران وجود داشت و اینها هم مقدار زیادی یعنی فعالیتهای زیادی داشتند در رشتههای معدنی و اینها و بعد افتادند دنبال ایجاد کارخانجات فلزی که این دو تا یا سه تا برادر بودند، محمود و علی و قاسم رضایی. قاسم در دولت کار میکرد و علی رفت دنبال صنایع و محمود رفت دنبال معادن و ایشان باز با جدیت تمام رفته بودند میخواستند یک کارخانه نوردی ایجاد بکنند و در مقابل ایشان یک واحد دیگری هم ایجاد میشد که بعضی از این صاحبان نفوذ نسبت به آن علاقه زیادی داشتند آن به راه بیفتد و آنها هم خیلی زودتر شروع کرده بودند، ولی کارشان جلو نمیرفت و آقای شریف امامی هم خیلی علاقه به آن طرح داشتند. من هم ناظر دولت بودم در بانک توسعه صنعتی و معدنی که رییس هیاتمدیرهاش آقای شریف امامی بودند و مدیرعاملش هم آقای خردجو. وقتی که تقاضای علی رضایی مطرح شد، ثابت و دیگران و خود شریفامامی نظر مساعد نداشتند. من با نهایت شدت از این طرح دفاع کردم که وزارت اقتصاد پروانهاش را داده و feasibilit اش در اینجا موجود است.
دلیلی وجود ندارد که ما این تقاضا را به عقب بیندازیم، برای چه؟ برای اینکه آن نمیرود جلو، این حرف صحیحی نیست، ما جلوی توسعه صنایع را داریم میگیریم. من هم شخصا هیچ تماسی نداشتم و این مساله هم وظیفه من بود، انجام شده بود و به این ترتیب ما کمکهای خودمان را میکردیم به این دستگاهها، به این افراد که دنبال ایجاد صنایع بروند در آن زمینه بود و حتی هیچ گزارشی هم نه به وزیر خودم در این باره میدادم یا دادم و نه با کسی اصلا مطرح کردم. ولی یک روز خود علی رضایی آمد پیش من و خیلی اظهار تشکر [کرد] و از او پرسیدم برای چه؟ یادم رفت این مساله. گفت: «آقا راجع به...». گفتم: «وظیفه ما بوده اگر به تو پروانه دادیم مطرح هم میشود مورد تایید ماست بدانید که مورد تایید ماست.» ایشان به این ترتیب شروع کرده بود درست و فعال و اینها. ولی مثل سایر یا تعداد زیادی از این افراد اینها وقتی که به مراحلی رسیدند میخواهند بلندپروازی بکنند یا از مسیر خارج میشوند. ایشان وقتی که رفتند دنبال این کار بعد یواش یواش حرفهایی شروع کرد بیرون آمدن که بله ایشان که صاحب اصلی این کارخانه هستند در خرید این کارخانه شرکتی به وجود آوردند و در آنجا کمیسیونهایی برای خودشان میگیرند. این را رفتیم از جاهایی سعی کردیم رسیدگی بکنیم دیدیم که بیمبنا هم نیست. یواشیواش شروع شد، معلوم شد که ایشان هم، حالا این در بخش دولتی مربوط نمیشد در بخش خصوصی میشود، بخش خصوصیها به سر همدیگر دارند کلاه میگذارند. بعد آمدیم به تدریج، آره ایشان میخواهند فعالیتهای بیشتری ایجاد بکنند خب به جای خود مطلوب، ولی از راههای ناصحیح رفتن.
ارسال نظر