خاطرات -نظام بانکی در خاطرات محمد یگانه- ۴
شاه گفت به هژبر یزدانی سهم بدهید
من رفتم این دفعه در وزارت اقتصاد و دارایی هستم یک مرتبه نگاه میکنیم میبینیم که همان آقای هژبر یزدانی دست انداخته و کنترل ایجاد کرده در حدود هفت هشت تا بانک که منجمله بزرگترین بانک خصوصی است بانک صادرات و واردات که assetی دارد در حدود سیصد و پنجاه میلیارد تومان و بعد در عین حال ایشان وام دارد ... به سیستم بانکی پنج هزار و ششصد میلیون تومان یعنی پنج میلیارد و ششصد میلیون تومان معادل هشتصد میلیون دلار یا هفتصد و پنجاه میلیون دلار ایشان وام دارد به سیستم بانکی کشور و مرتب از این سیستم بانکی پولها را میکشد بیرون و خب، این پولهایی که میرود به ایشان از طرف دیگر آنهایی که فعالیتهای کوچکی دارند به آنها نمیرسید دیگر این اعتبارات، توزیع اعتبارات بایستی به همه بین همه پخش بشود از طرف بانکها. ولی به این ترتیب با ایجاد نفوذ ایشان توانسته بودند این پولها را بکشند، البته در اینجا هم همان افرادی که قبلا عرض کردم نفوذهایی که ایشان داشتند از آن طریق توانسته بودند این پولها را بکشند از سیستم بانکی بیرون. خوب، این داشت برای ما یک نگرانی بزرگی به وجود میآورد، خیلی خوب، این حالا آمده این پولها را گرفته و بزرگترین وامگیرنده در ایران است این پولها به کجا رفته؟ اگر این فردا متوقف بشود عکسالعملش در اقتصاد کشور چه خواهد شد؟ این بانکها تعداد زیادشان هم متوقف خواهند شد. اینها که متوقف بشوند بقیه اقتصاد کشور را به هم خواهند زد، اصلا اطمینان به سیستم بانکی از بین خواهد رفت یا بایستی تمام این ضررهای این شخص را دولت جبران بکند. من افرادی را گذاشتم از بانک مرکزی و غیره رفتند مطالعاتش را کردند و دیدند این شخص فقط در مقابل نصف این مبلغ دارایی دارد تازه به قیمتهایی که خودش داده است، بقیه کجا رفته معلوم نیست. بزرگترین مساله ما عبارت از این بود که بتوانیم بانکها را از کنترل این شخص بکشیم بیرون. ایشان مقدار زیادی از سهام بانکها را خریده بود ما آمدیم گرفتیم که این سهامی که خریدید از خودشان قرض کردید و خریدید و کنترل ایجاد کردید اینها را بیاور به آنها پس بده یعنی سهام بانک را بفروش وامت را در آن بانک به آن بده. تقریبا به این ترتیب توانستیم دو هزار میلیون تومانش را پس بدهیم، منجمله وامهایی که گرفته بود مقداری البته از بانک صادرات گرفته بود در حدود سه هزار و پانصد میلیون تومان و سهام آن بانک را داشت در حدود هزار و دویست میلیون تومان. از هزار و دویست میلیون تومان از سهام بانک را پس داد از بابت سهامش که معهذا در حدود دو هزار و سیصد میلیون تومان به آن بانک باز مقروض بود.
و به این ترتیب ایشان هنوز یعنی سههزار و پانصدمیلیون تومان یعنی در حدود پانصدمیلیون دلار به سیستم بانکی مقروض ماندند در مقابل ایشان assetاش خیلی خیلی در حدود شاید صد و یعنی یکمیلیارد و نیم تومان هم شاید نمیشد.
دستور قتل هژبر یزدانی
بعد در عین حالی که این رسیدگیها را ما میکردیم حکومت آموزگار عوض شد و حکومت شریف امامی هم آمد و در اینجا هم یک اتفاقاتی هم افتاده بود که ایادی ایشان یا به دستور ایشان یا هر چی، رفته بودند یکی دو نفر کشته بودند.
س- یکی دو نفر چه اشخاصی را آقا؟
ج- گویا...
س- آدمهای...
ج-آدمهایی بودند که اینها...
س- روسای بانکها؟
ج- نه،نه، اینها گویا در یکی از قراء دهات اصفهان و یا جاهای دیگر که دعوا شده بود بین آن افراد از نقطهنظر منافعی که تصادم منافعی که با هژبر داشتند اینها این هم دستور داده بودند که اینها سر به نیست بشوند و اینها. در هر حال یک جریان قتلی هم به وجود آمده بود و میگفتند که مسوولش دستوردهندهاش این است. بعد این موضوع به اضافه موضوع مربوط به اینکه این مقدار پول را گرفته و در مقابلش asset ندارد و ممکن است گرفتاری ایجاد بشود و سوءاستفاده شده از این پولها، من درباره موضوع دوم مسائل مالی البته مسائل کشته شدن به وزارت دادگستری مربوط میشد و در آن موقع هم باهری وجود داشت ایشان بودند. از نقطهنظر مسائل مالی هم من اعلام جرمی مجبور شدم بکنم که این شخص چنین کارهایی کرده تا ما بتوانیم دست بگذاریم روی دارایی این شخص که شروع کرده بودند به حیف و میل کردن. البته قبل از اینکه به اینجا برسیم یک حکایتی هست خیلی مهم این هم بایستی گفته باشم. آن هم عبارت از این بود موقعی که ما سعی کردیم دست ایشان را قطع بکنیم از این بانکها که ایشان با نفوذی روی بانکها مثلا بانک ایران و انگلیس یا ایران و ژاپن یا بانک صادرات یا بانکهای دیگر میرفتند و سهامش را میخریدند تا نفوذ ایجاد کنند و پول بیرون بکشند ما گفتیم ایشان بایستی تمام سهامشان را بفروشند و وامهایی که گرفتند از سیستم بدهند. این هم مورد قبول قرار گرفت؛ ولی به ما گفتند که بالاخره بعد از این اوضاع و احوال ایشان علاقهمند است حداقل در یک بانکی سهمی داشته باشد، بالاخره این یک ...
س- کی به شما گفت آقا؟
ج- این را اگر اشتباه نکنم موقعی که من گزارش میدادم به شاه، شاه گفتند که، وقتی که من گفتم بایستی دست ایشان از کلیه بانکها قطع بشود، ایشان گفتند که: «حالا اینها اصرار میکنند اینها این قدر چند سال است میروند و میآیند حالا ممکن است گذاشت در یک بانکی اینها سهمی داشته باشند.» بعد وقتی که با اینها تماس گرفتیم معلوم شد که اینها حاضرند تمام سهام را پس بدهند فقط میخواهند در بانک ایرانیان سهام داشته باشند و در بانک ایرانیان هم آقای ابتهاج اجازه تاسیس آن بانک را گرفته بودند بعد از اینکه رفته بودند کنار و احترامی که ایشان داشتند و سوابقی که ایشان داشتند به ایشان احترام شده بود و کمک میخواستند بکنند، کمک شده بود و این اجازه را داده بودند و هژبر یزدانی سهام این بانکی که در آن روزها در حدود فرضا تومانی ۱۵ ریال یا بیست ریال بود در حدود تومانی چهار تومان اینها از ابتهاج خرید. بنابراین وقتی که ابتهاج اوضاع و احوال را این طور دید که یک مرتبه دو برابر قیمت بازار این شخص حاضر شده سهامش را بخرد و در داخل هم با زنش گرفتاریهایی داشت در اداره این بانک زنش با هم گرفتاریهایی داشتند و راه نمیرفتند.
ارسال نظر