برآمدن دنیایی دوقطبی و بحران-11

۶۰درصد کشتی‌های تجاری دنیا در اختیار انگلیس

کاستی گرفتن قدرت تولیدی بریتانیا و کاهش قابلیت رقابتش در اواخر قرن نوزدهم، یکی از پرکشش‌ترین موضوع‌های تحقیق و بررسی در تاریخ اقتصادی بوده است. در این زمینه مباحث پیچیده‌ای مطرح می‌گردد، که اهم آنها عبارت است از تفاوت‌های موجود بین نسل‌ها، سجایای ملی، آداب و رسوم اجتماعی، نظام آموزشی و همچنین بعضی دلایل مشخص‌تر اقتصادی همچون سرمایه‌گذاری نازل، کارخانه‌های کهنه شده، روابط کارگری نامناسب، ضعف مدیریت فروش و مانند اینها. اما، برای پژوهشگر استراتژی جامع که به تصویر نسبی توجه دارد، این توضیح و تشریح‌ها کمتر اهمیت می‌یابد تا این واقعیت که کشور در مجموع به‌طور مداوم رو به ضعف و عقب‌افتادگی می‌رود. در ۱۸۸۰، انگلستان هنوز ۹/۲۲درصد کل تولیدات کارخانه‌ای جهان را در اختیار داشت، ولی همین رقم در ۱۹۱۳ به ۶/۱۳درصد تنزل یافت. در ۱۸۸۰، سهم انگلستان از کل تجارت جهانی ۲/۲۳درصد بود. حال آنکه در ۱۹۱۳-۱۹۱۱ این نسبت به ۱/۱۴درصد رسید. از نظر توان صنعتی ایالات متحده آمریکا و آلمان امپراتوری هر دو پیش افتاده بودند. «کارگاه سراسر جهان» اینک در ردیف سوم قرار گرفته بود، نه بدان سبب که رشد نمی‌یافت، بلکه بدان علت که دیگران سریع‌تر رشد می‌یافتند.

امپریالیست‌های متفکر بریتانیایی از هیچ‌چیز به اندازه این انحطاط اقتصادی نسبی وحشت نداشتند و آن هم صرفا به دلیل تاثیر این امر بر قدرت بریتانیا بود. پروفسور و.ا.س. هیونیز ۶۶ در ۱۹۰۴ می‌گفت: «فرض کنید صنعتی که [بر اثر رقابت خارجی] مورد تهدید قرار گرفته است، همانی باشد که بنیان حقیقی نظام دفاع ملی شما را تشکیل می‌دهد. در این صورت چه خواهید کرد؟ و سپس، خود به این پرسش پاسخ می‌داد: «شما نخواهید توانست بدون صنعت ذوب‌آهن، بدون صنایع بزرگ ماشین‌سازی، سرپا بمانید، چون بدون آنها، در جنگ‌های جدید و امروزین نخواهید توانست ناوگان و ارتش‌های خود را در حد کارآیی مطلوب نگاه دارید.» در قیاس با مسائلی بدین اهمیت، کشمکش‌هایی که بر سر مرزهای مستعمراتی در آفریقای غربی یا بر سر آینده جزایر ساموآ جریان داشت، کاملا مبتذل و بی‌اهمیت جلوه می‌کرد. به همین دلیل بود که امپریالیست‌های بریتانیایی، برای حمایت از صنایع کشور خود، از یک سو احکام و قواعد تجارت آزاد را رها کردند و به سیاست تعرفه‌های حمایتی روی آوردند و از سوی دیگر، برای حصول اطمینان از کمک‌های دفاعی و نیز تامین بازارهای انحصاری خاص خود، روابط نزدیکتری با دومینیون‌های سفید برقرار کردند. جوزف چیمبرلین در تمثیلی هراس‌آور بریتانیا را به غول خسته و فرسوده‌ای تشبیه می‌کرد که در زیر فلک زیاده از حد وسیع سرنوشت خود تلوتلو می‌خورد. لرد اول دریاداری بریتانیا اعلام خطر می‌کرد که انگلستان آنچنان قدرتی نخواهد داشت که بتواند مقام خود را در سطح ایالات متحد آمریکا یا روسیه و احتمالا آلمان، حفظ کند. ما صرفا بر اثر سنگینی وزن آنها به کناری افکنده خواهیم شد.» امپریالیست‌ها بی‌گمان در مورد آینده دوردست درست می‌گفتند، همچنان‌که روزنامه‌نگار متنفذ گاروین، در ۱۹۰۵ به تلخی این پرسش را مطرح کرد: «آیا این امپراتوری که یکصدمین سال پیروزی ترافالگار را جشن می‌گیرد، یکصد سال بعد هم وجود خواهد داشت؟» اما تقریبا همه آنان درباره خطرهای معاصر گزافه‌گویی می‌کردند. تجارت آهن و فولاد و صنعت ماشین‌افزار در بازارهای مختلف جهان گرفتار رقیب‌هایی نیرومند شده بود، ولی مسلما محو و نابود نشده بود. صنعت نساجی در سال‌های پیش از ۱۹۱۴ از رونق صادراتی فوق‌العاده‌ای برخوردار بود که فقط بعدها، به هنگام بازپس‌نگری آن دوران، به حساب هند گذاشته شد. صنعت کشتی‌سازی بریتانیا- که هم برای نیروی دریایی سلطنتی و هم برای ناوگان تجارتی شکوفای آن کشور دارای اهمیتی حیاتی بود- هنوز جایگاه خاص خود را داشت و بیش از ۶۰درصد ظرفیت کشتی‌های تجارتی جهان و ۳۳درصد رزمناوهای آن را در این دهه‌ها به آب انداخت. این امر مایه تسلای آنهایی بود که وابستگی زیاده از حد بریتانیا را به واردات مواد غذایی و مواد خام از زمان جنگ هراس‌آور می‌دانستند. این درست بود، که اگر بریتانیا در جنگی درازمدت و کاملا صنعتی شده بین قدرت‌های بزرگ درگیر می‌شد، درمی‌یافت که بخش اعظم صنایع اسلحه‌سازی‌اش (مثلا، خمپاره‌ها، توپخانه‌ها، نیروی هوایی، بالبرینگ‌ها، تجهیزات نوری و دوربین‌ها، تجهیزات مغناطیسی،‌ مواد رنگی و جز اینها) جوابگوی مسائل روز نیست و در اصل با این فرض به وجود آمده است که گسترش و تجهیزات ارتش بریتانیا باید با توجه به جنگ‌های کوچک مستعمراتی سازمان داده شود و نه برای شرکت در نبردهای عظیم قاره اروپا. ولی در بیشترین بخش این دوران، ارتش بریتانیا دقیقا درگیر جنگ‌هایی از همان قبیل بود. ولی اگر روزگار جنگ «جدید» فرساینده و طولانی سنگرها و مسلسل‌ها، چنانکه دست‌کم برخی از اندیشمندان قبلا در سال‌ ۱۸۹۸ پیش‌بینی می‌کردند، سپری شده بود، انگلستان تنها کشوری نمی‌بود که می‌بایست به اصلاح لوازم و تجهیزات جنگی خود بپردازد. اینکه بریتانیا طی این دوره از توانمندی‌های اقتصادی هم بهره‌مند بود، خود می‌توانست هشداری در برابر تصویر زیاده‌ از حد تیره و آشفته‌ای باشد که از مسائل بریتانیا در آن هنگام ترسیم می‌کردند، با بازپس نگریستن به آن دوران می‌توان مدعی شد که «از سال ۱۸۷۰ تا سال ۱۹۷۰ تاریخ بریتانیا، در قیاس با ملت‌های دیگر، تاریخ افول مداوم و تقریبا ناگسسته اقتصادی، نظامی و سیاسی از اوج رونق و قدرتی بود که انقلاب صنعتی در نیمه قرن نوزدهم برایش فراهم آورده بود.» ولی مبالغه و پیشگویی عجولانه درباره آهنگ این افول و نادیده انگاشتن امکانات فراوان آن کشور، حتی در زمینه‌های غیرصنعتی، نیز به نوبه خود گمراه‌کننده خواهد بود.