جریان صنعتی شدن ایران در سالهای ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۰ - بخش ۳
تصویری از صنایع تاسیس شدهایران و تعداد کارکنان
تخمین روسی (نظامی) دیگر نیروی کار ایران را ۵۲۵۰۰۰ تن میداند که این تخمین نیز کم است، زیرا که هنوز از ۲/۱میلیون نیروی فعال مرد و کارگران بسیار زن که شمار آنها دانسته نیست بسیار کمتر میباشد. این تخمین نظامی نیز درباره شماره نیروی کار مشغول در صنعت نفت و نیز صنعت قالیبافی که تنها ۶۰۰۰۰ تن آنها را میتوان شهری دانست راه اغراق پیموده است.
بدبختانه ما فاقد اطلاعات کافی هستیم و نمیتوانیم تصویر کاملی از نیروی کارگر شهری به دست دهیم، به مثل اندازه صنعتها و پیشههای سنتی یکباره ناشناخته است و شاید تا سال 1940 به نزدیک 250.000 تن میرسیده است.
شماره بیکاران یا کسانی که به کار سودمند اشتغال داشتهاند نیز یکباره ناشناخته است. براساس اطلاعاتی که ارائه شد بهترین تخمین واره فعالیتهای برگزیده صنعتی شهری در جدول شماره ۹ الف به دست داده شده است.
با وجود این، اختلافاتی که درباره بخشهای گوناگون صنعتی یا حتی هر کارخانه وجود دارد از این بابت است که آگاهیهایی که تاکنون به دست آمده کامل نیست. عامل تغییرپذیر دیگر تاریخ مطالعه است، به عنوان مثال کارخانه سمنتسازی تهران در سال 1936 تنها 360 کارگر داشت، اما پس از توسعه آن در سال 1939 شماره کارگرانش به 1000 افزایش یافت. مثالهای همانندی نیز میتوان برای کارخانههای دیگر به دست داد. سرانجام بنا به اینکه انسان اساس تخمین خود را بر فصل اوج یا فصل حضیض تقاضای کار استوار سازد، اندازه نیروی کار به سبب وجود صنایع کشاورزی فراوان در ایران، یکباره متفاوت میشود. صنعت نفت متمرکزترین شکل صنعت را از لحاظ جغرافیایی و مالکیت در ایران تشکیل داد. این صنعت از لحاظ کار صنعتی بر ولایت خوزستان سیطره داشت و از لحاظ درآمد در نواحی دیگر نیز بر بودجه ملی اثر مهمی داشت، زیرا تنها صنعتی بود که برای ایرانیان در زمینه صنایع تکنولوژی و مدیریت، آموزش فراهم ساخت. این تجربه به کارکنان شرکت نفت (AIOC) محدود شد، زیرا که بسیاری از کارکنان ایرانی صنعت نفت ترجیح میدادند که در نقطهای دیگر از ایران در شرایط اقلیمی بیخطرتر کار کنند و از
تجربهها و آموزشهای خود استفاده کنند.
صنعت پارچهبافی یکی از شاخههای کهن صنعت بود. نخستین کارخانه پارچهبافی از نوع اروپایی آن در دهه ۱۹۵۰در ایران بنیان یافت. هر چند تا آن زمان پارچهبافیها به ایفای نقشی مهم در اقتصاد ایران ادامه میدادند، این شاخه از صنعت هنوز در سیطره شیوه تولید روستایی بود. حتی رشد تماشایی کارخانههای جدید در دهه ۱۹۳۰ نتوانست این وضع را تغییر دهد. میان سالهای ۱۹۳۱ و ۱۹۳۸ هم دولت و سرمایههای خصوصی در ایران نزدیک ۲۹کارخانه پارچهبافی بزرگ تاسیس کردند. شهر پارچهبافی ایران، اصفهان هشت کارخانه (با ۵۳۷۲کارگر) داشت و پس از آن به ترتیب یزد دو کارخانه (با ۱۰۷۴کارگر) و کرمان (۶۹۶کارگر) و شاهی(قائمشهر فعلی) (۳۳۹۶کارگر) هر کدام یک کارخانه پارچهبافی داشتند. صنایع مربوط به بافندگی مانند صنعت کشباف، پشمشویی، پنبهپاککنی نیز از لحاظ ظرفیت تولید و نیروی کار گسترش فراوان یافتند. در دهه ۱۹۳۰ روی هم ۳۳ کارخانه کشباف کوچکتر که ۱۵۸۴ کارگر داشت تاسیس شد. در همین دوران ۱۲کارخانه پشمشویی کوچک که ۲۲۵ کارگر داشت بنیان یافت. صنعت پنبهپاککنی که پیشتر در آغاز سده بیستم رواج یافته بود بیشتر در خراسان تولیدکننده اصلی پنبه، متمرکز شد. تا سال
۱۹۳۱ در ایران ۲۶ کارخانه با نیروی کار که میانگین آن در هر کارخانه کمتر از ۲۵کارگر نبود تاسیس شده بود. تا سال ۱۹۴۰ شماره کارخانههای پنبهپاککنی تا ۷۶ کارخانه با نزدیک ۱۵۰۰کارگر افزایش یافت.
پس از شکست کارخانه قند در کهریزک در پایان سده نوزدهم، حکومت ایران در سال 1930 بر آن شد که این کارخانه را دوباره سامان دهد. نتایج امیدبخش به ساختن نفت کارخانه قند دیگر انجامید که در هنگام برداشت شکر به طور متوسط در هر کارخانه 400کارگر و در هنگامی که فصل برداشت شکر نبود 50کارگر کار میکردند. بنابراین مجموع نیروی کار این بخشهای فرعی به 3200کارگر میرسید.
دیگر صنایع کشاورزی و غذایی مانند دستگاههای برنج پاککنی، آسیابهای آردسازی، صابونسازی، روغن نباتی، کارخانههای کاغذسازی و منگنه و کارخانههای چایسازی نیز در دهه ۱۹۳۰ به وجود آمدند و برای ۵۵۰۰تن شغل پدید آوردند. سیلوهای غله که حکومت برای نگهداشت میزان مناسب خوراک ساخت برای ۱۱۱۲ تن دیگر کار تولید کرد.
صنعت شیمیایی که 2044 کارگر در آن مشغول به کار شدند، پدیده نو بود. در صنایع نظامی هم 1500تن دیگر به کار پرداختند. بنا به نوشته عبدالله یف 11 دباغخانه بزرگ در ایران وجود داشت که 3000تن در آنها کار میکردند. اما در سال 1941 در چهار دباغخانه بزرگ تبریز به تنهایی 5000 کارگر به کار سرگرم بودند. بنابراین میبایست عبداللهیف بر اطلاعات قدیمتری در آن هنگام که این صنعت هنوز مراحل نخستین خود را میپیموده اعتماد کرده باشد. تا سال 1940 در شش کارخانه کبریتسازی 1000 کارگر سرگرم کار بودند. در بخش حملونقل چه با راهآهن و چه با اتومبیل، استخدام به نحوی تماشایی افزایش یافته بود. هیچکدام از این دو وسیله پیش از سال 1914 در ایران وجود نداشت. میان سالهای 1935 و 1940 راهآهن شمار کارگران خود را از 3900 به 14500 افزایش داد. بخش حملونقل با اتومبیل که در پایان دهه 1920 تعداد 1200 راننده و کمک راننده و 8600 اتومبیل در اختیار داشت تا سال 1930 تعداد 20000 کارگر و 15000 اتومبیل داشت.همه این فعالیتهای صنعتی به موتور نیاز داشت که موتورهای دیزل این نیاز را برآورد میکرد. با وجود این نیروی برق نیز نقش روزافزونی به عهده گرفت و در
پایان دهه 1930 تعداد 40 کارخانه برق 600 کارگر را در استخدام داشت. توسعه راهآهن، جادهها و خانهسازی بسیار تماشایی بود. این بخش که پیش از 1914 تنها 3300 کارگر داشت در سال 1939 با 60000 شغل به گونه یکی از بزرگترین استخدامکنندگان کارگران ایرانی درآمد.
با وجود این صنایع کوچک و به ویژه صنعت قالیبافی همچنان به گونه بزرگترین منبع کار باقی ماند. به نظر میرسد که با رشد صنعت، اهمیت این بخش در برخی از شهرها که کارگرانش مزد زیادتر را ترجیح میدادهاند، کاهش یافته باشد،. اما در نواحی روستایی تا زمانهای اخیر صنعت قالیبافی به ایفای نقش مهم خود ادامه داده است. تصور میشد که در هر کارگاه قالی چهار تن کار میکردهاند. رقم ۱۸۰۰۰۰ تن که تخمین نظامی روسی ارائه داده هنوز خیلی پایین است به خاصه اگر طراحان نقشه فرش، استادکاران و سایر کارکنان فرعی را به حساب بیاوریم، تخمینی که آمریکاییان زدهاند، شماره کارکنان مشغول در صنعت قالیبافی را در سال ۱۹۴۰، دویستوپنجاه هزار تن میداند.نظر به اینکه بیش از ۵۰درصد واردات ایران از شکر، پارچه، چای و سمنت تشکیل میشد نه شگفت اگر فشار رشد صنعتی کشور در زمینه این کالاها بوده است. مشکل میتوان گفت که چرا با اینکه حکومت توجه خود را بر صنعت شکر متمرکز ساخته بود، سرمایههای خصوصی بیشتر به صنعت پارچهبافی رغبت نشان میدادهاند. ممکن است علت این بوده باشد که حکومت پیشتر از سال ۱۸۹۱ یک کارخانه قند در اختیار داشته و حال آنکه سرمایهگذاران
خصوصی پیشتر در پارچهبافی تجربه اندوخته بودهاند.
در هر حال حکومت نقش مهمی در گسترش صنعت ایفا کرد و در سال 1941، 9/20درصد از بودجه کل خود را به صنعت اختصاص داد. این امر با افزایش شرکت دولت روی هم در اقتصاد، چنانکه در جدول 12 نشان داده شد سازگاری داشت.دولت نیز تا سال 1941 کمابیش در یکسوم همه سرمایهگذاریها که در صنعت انجام شده بود و در آن زمان به نزدیک 260میلیون دلار میرسید شرکت داشت. بیش از نیمی از این مبلغ را سرمایههای خصوصی سرمایهگذاری کرده بودند.
شماره شرکتهای ثبت شده از ۹۳ در سال ۱۹۳۱ به ۱۷۳۵ در سال ۱۹۴۰ افزایش یافته است و شماره متشابه شرکتهای صنعتی در سال ۱۹۳۱، ۳۸ و در سال ۱۹۴۰، ۴۶۰ عدد است. با اینکه شماره شرکتهای صنعتی تهران بیش از ایالتها بود (۲۵۱ در برابر ۲۰۹) سطح سرمایهگذاری هر شرکت در ایالتها بالاتر بود. روشن است که صنایع سبک در ایران رایج بوده و در ایالتها به سبب نیازی که به نزدیک بودن به منابع مواد خام احساس میشده صنایع کشاورزی رونق داشته است. صنایع وابسته به بازار بیشتر در تهران و توابع آن متمرکز بوده است.با اینکه صنایع سبک رواج داشت حکومت میخواست که در ارتباط با ساختن راهآهن سراسری ایران صنایع سنگین را نیز رونق دهد.
آهنآلات
پیشتر در سال ۱۹۲۷ نقشهای برای طرح تاسیس کورههای ذوب در شمال برای تولید محل ریلیها ریخته شده بود، اینها به سبب اقدام مجلس برای آغاز ساختمان راهآهن میان خورموسی و خرمشهر انجام میشد. ۵/۴میلیون تومان از بودجه راهآهن به این کار اختصاص یافت و یک متخصص آلمانی سرگرم مطالعه عملی این کار شد. آهن مناسب در نزدیک سمنان یافت شد، اما زغال یافت نشد. میبایست این کار از لحاظ نیاز به زغال به معدن زغال شمشک وابسته باشد که نزدیک صدمایل فاصله داشت.میبایست خط آهن ویژهای میان معدن و محل کار ساخته شود، این نگرانی نیز وجود داشت که ذخایر کلوخه آهن سمنان چنانچه کارخانهها با ظرفیت کامل کار کنند پس از ۱۵ سال به پایان برسد. بنابراین طرح مزبور در پایان سال ۱۹۲۸ به نتیجه نرسید.
ارسال نظر