طبقه سرمایه‌دار درصدر اسلام

مترجم: جعفر خیرخواهان

در آثار افلاطون، تحقیرکردن فعالیت اقتصادی دیده می‌شود که با توصیف وی از ترتیبات مالکیت برای هر طبقه جامعه تقویت گردیده است. از نظر وی، فقط پایین‌ترین طبقات اجتماعی- کشاورزان و هنروران- اجازه داشتند تا برای کسب سود و انباشت دارایی کار کنند؛ پول درآوردن بر این مبنا، حسادت حاکمان را بیش از اعمال قدرت دوراندیشانه توسط حاکمان که دشمنی هنروران و کشاورزی را برمی‌انگیزد برنخواهد انگیخت. و آن‌طور که مک‌نولتی در مقاله «یادداشتی بر تقسیم کار از دید افلاطون و آدام‌اسمیت» (۱۹۷۵) بیان می‌دارد از نظر افلاطون، اشتیاق به انجام مبادله، یک ویژگی انسانی همگانی نیست، بلکه یک فعالیت تخصصی است. این نگاه در کتاب «جمهوری» افلاطون و در بحث بین سقراط و آدیمانتوس واضح است. افلاطون مالکیت خصوصی را حداقل برای طبقات بالادستی جامعه رد می‌کند؛ چون که باعث خودخواهی می‌شود. هر چند ارسطو از مالکیت خصوصی دفاع کرد، او مبادله را رد کرده و هیچ درک و فهم افلاطونی از تقسیم کار نداشت.

اندیشمندان مسلمان در قرون وسطی، نگاه مثبت‌تری به ثروت و فعالیت‌های سودآور داشتند. این تا حدی به ریشه‌های سوداگری و تجارت در دین اسلام باز می‌شود. قابل ذکر است که قرآن (کلام مستقیم خدا به پیامبر) و حدیث (شامل گفتار و کردار پیامبر) نگاه منفی به آنچه قرآن ربا می‌نامد، دارد (ربا، بهره پول است یا آن طور که عده‌ای استدلال می‌کنند فقط نزول‌خواری شدید.) اما این دو منبع معتبر قانون اسلامی، ثروت و سود حاصله از فعالیت تولیدی و مبادله را بسیار مثبت ملاحظه می‌کند.

در قرآن و حدیث، تولید و تجارت به عنوان اعمالی شرافتمندانه تلقی می‌شود (برخلاف کلیسای مسیحیت قرون وسطی که اصرار می‌ورزید هیچ مسیحی نباید بازرگان باشد). طبق نوشته سامی زبیدا در مقاله «فعالیت‌های اقتصادی و سیاسی در اسلام» (۱۹۷۲) «محیط زمان محمد و پیروان وی محیط کسب و کار و تجارت بود. محمد (ص) قبل از فراخواندن مردم به دین اسلام، با شریک زندگی خویش مبادرت به تجارت در سطحی وسیع می‌کرد. محمد یک تاجر نسبتا کوچک بود؛ اما به عنوان نماینده سایر تجار با سوریه نیز کار می‌کرد. مسلمانان صدراسلام در مکه و مدینه به تجارت ادامه دادند.»

به نظر ماکسیم رودینسون در کتاب «اسلام و سرمایه‌داری» (۱۹۷۸)، در جامعه اسلامی قرون وسطی، «بخش سرمایه‌داری بی‌تردید از برخی جنبه‌ها کاملا توسعه یافته بود که مشهودترین آن جنبه تجاری بود.» به نوشته ناصر خسرو (۶۰ -۱۰۰۳)، شاعر، نویسنده و جهانگرد ایرانی، در سال ۱۰۵۲، در اصفهان از شهرهای مرکزی ایران، حدود دویست صراف وجود داشت؛ هر چند که ربا در اسلام ممنوع است. بسیاری از تاریخ‌نگاران اقتصادی- از قبیل اودویچ (۱۹۷۰)، لابیب (۱۹۶۹) توما (۱۹۶۵) و گویتین (۱۹۵۷)- این جنبه‌های جامعه اسلامی در قرون وسطی را با شرح و تفصیل بحث کردند. این نویسندگان، تلاش رهبران مسلمانان اولیه را نشان داده‌اند که به تقویت سیاست‌های مالی و پولی، تامین مالی کسری بودجه، استفاده از مالیات‌ستانی برای تشویق تولید، و وجود اعتبار و ابزارهای اعتباری برای مقدمه‌سازی حساب‌ جاری و پس‌انداز، نهادهای بانکداری و رویه‌هایی برای تشکیل شراکت، قراردادهای خاص (commendam contracts) و انحصارات پرداختند و تمامی اینها قبل از قرن نهم میلادی توسعه یافتند. در قرن نهم، این تحولات و پیشرفت‌ها در حقوق اسلامی (یعنی کتب فقهی) حرمت پیدا کرد.

به نظر گویتین در مقاله «فراز و فرود بورژوازی خاورمیانه‌ای در دوران صدر اسلام» (۱۹۵۷)، «یک موضوع ارزشمند برای بررسی ویژه، طبقه تجار و سرمایه‌دار صدر اسلام است. این طبقه به آهستگی طی صد و پنجاه سال ابتدای عصر اسلامی شکل پیدا کرد، در پایان قرن دوم به بلوغ کامل رسید، طی قرن سوم مورد پذیرش اجتماعی واقع شد و در قرن چهارم به عنوان قدرتمندترین عامل اجتماعی- اقتصادی عرض اندام کرد.»

البته طبقه سرمایه‌دار صدراسلام نتوانست قدرت سیاسی کسب کند و نیز نتوانست از سایر قدرت‌های لازم برای اثربخشی برخوردار شود آن گونه که سرانجام در اروپای غربی قرن‌ها بعد ظاهر شد. علت این است که این سرمایه‌داران اولیه «هرگز یک هویت و تشکل سازمان‌یافته از نوع طبقه اقتصادی نشدند، هرگز قدرت سیاسی کسب نکردند هر چند بسیاری از اعضای آنها مناصبی در بالاترین رده‌های اجرایی حکومت را اشغال کردند.» آن طور که گویتین اظهار می‌دارد «اما قبل از این‌که همه این اتفاقات بیفتد، اسلام به عنوان یک دین و تمدن، به صورت کامل شکل پیدا کرده بود و عمدتا این اعضای طبقه سرمایه‌دار بودند که قوانین دینی اسلام که ستون فقرات و اساس اسلام است را بسط و توسعه دادند.»

۴ - نگاه اسلام به اقتصاد و سیاست اقتصادی قبل از قرن نهم میلادی

مسلمانان حتی قبل از قرن نهم میلادی نگاه مثبتی به فعالیت اقتصادی نشان داده و ابراز می‌داشتند، یعنی زمانی که مامون خلیفه عباسی دستور ترجمه آثار یونانی را به عربی داد. در واقع اندیشمندان و فقهای بی‌شماری درباره موضوعات اقتصادی، تقریبا از همان بدو اسلام نوشته بودند. مشهور است که حضرت محمد (ص) گفته است دولت نقش محدودی در فرآیند تولید، در ساختار بازار و در تغییرات قیمت‌ها دارد. به اعتقاد الیاس توما در مقاله «سیاست اقتصادی صدراسلام» (۱۹۶۵)، نقش دولت «محدود به کنتترل عواملی بود که شرایط عادی اقتصاد را مختل می‌ساخت، شرایط عادی اقتصاد شامل رقابت و تعیین قیمت از طریق نیروهای نامریی اراده و خواست خداوندی و تعامل عرضه و تقاضا بود. اما وقتی هم که دخالت دولت در اقتصاد فرض انگاشته می‌شود، لازم است این دخالت معمولا در حداقل ممکن بوده و از طریق نظام بازار عمل کند.»