برآمدن دنیایی دوقطبی و بحران «قدرتهای متوسط»-۳
وضعیت صنعتی قدرتهای بزرگ از ۱۸۸۰ تا ۱۹۳۸
چه بسا کشورهایی با میزان تولید صنعتی واقعا یکسان، از نظر نفوذ و قدرت جهانی، کاملا با یکدیگر فرق داشته باشند. علت این امر هم ممکن است عواملی باشد مانند: انسجام درونی جامعه موردبحث، توانایی آن در بسیج منابع ملی برای مقاصد دولتی، محدودیت. این فصل به ما اجازه نمیدهد تا بررسی گستردهای را که کورلی بارنت چند سال پیش در مورد بریتانیا شروع کرد، در مورد تمام قدرتهای بزرگ به عمل بیاوریم، ولی کوشیدهایم تا آنچه به دنبال خواهد آمد حتیالمقدور نزدیک به چارچوب گستردهتری باشد که بارنت برای بررسی خود انتخاب کرده بود. در این چارچوب، بارنت استدلال میکرد که قدرت هر ملت - دولت به هیچ وجه فقط در نیروهای مسلح آن خلاصه نمیشود، عوامل دیگری هم شرط است و از جمله: منابع اقتصادی و تکنولوژی، مهارت، دورننگری، قدرت تصمیم در سیاست خارجی و کارآیی سازمانهای اجتماعی و سیاسی، اما از همه اینها مهمتر خود ملت است، خود مردم مهارتهایشان، انرژی و بلندپروازیهایشان، انضباط و ابتکارهایشان، معتقداتشان، اسطورهها و پندارهایشان، سپس میرسیم به این نکته که عوامل فوق چگونه با یکدیگر پیوند مییابند. افزودهبر اینها، قدرت ملی را نه فقط در نفس
خود، نه فقط به طور مطلق، بلکه در ارتباط با تعهدات و وظایف خارجی کشور و همچنین نسبت به قدرت دولتهای دیگر، باید موردتوجه قرار دارد.
برای پیبردن به تنوع کارآیی استراتژیکی جامع قدرتهای مختلف شاید بهتر آن باشد که ابتدا نگاهی به سه قدرت نسبتا نورسیده در 1871-1870به وحدت ملی دست یافتند. سومی در حال خروج از انزوایی بود که خودش، پس از انقلاب میجی در 1868، بر خود تحمیل کرده بود. در این هر سه کشور نوعی غلیان و هیجان درونی برای رقابت با قدرتهای مستقر وجود دارد. طی دهههای 1880 و 1890 هر یک از آنها به ایجاد ناوگانی جدید و مجهز برای تکمیل ارتش خود مبادرت ورزید. هر یک از آنها در محاسبات دیپلماتیک آن دوران، مهره مهمی محسوب میشد و حداکثر تا 1902، هر یک از آنها به صورت متحد یکی از قدرتهای بزرگ قدیمیتر درآمده بود. با تمام این اوصاف، مشابهتهای چشمگیر این سه قدرت، تفاوتهای بنیادین آنها را از نظر نیرو و توان واقعی، پنهان نمیداشت.
ایتالیا
در نخستین نگاه، از راه رسیدن ملت وحدتیافته ایتالیا، دگرگونی عمدهای در موازنههای اروپایی محسوب میشد. به جای خوشهای از دولتهای کوچک و رقیب که بیشوکم تحتحاکمیت بیگانگان به سر میبردند و پیوسته در معرض تهدید دستاندازیهای قدرتهای بزرگ قرار داشتند، اینک واحد ملی یکپارچهای مرکب از سی میلیون نفر جمعیت پدید آمده بود که به سرعت رشد مییافت و در 1914 تقریبا به کل جمعیت فرانسه رسیده بود. ارتش و نیروهای دریایی این کشور نوپا، در دوره مورد بحث، هنوز چندان بزرگ نبود؛ ولی همانطور که از جدولهای 19 و 20 برمیآید، وضع و حالی احترامانگیز داشتند.
در زمینه دیپلماسی، چنانکه پیشتر هم گفتیم، برآمدن ایتالیا مسلما بر وضع دو قدرت بزرگ همسایهاش، فرانسه و اتریش - هنگری، تاثیر میگذاشت و پیوستن آن به «اتحاد مثلث» در ۱۸۸۲، در همان حال که به رقابت ایتالیا- اتریش آشکارا «پایان داد»، این واقعیت را هم به تایید رساند که فرانسه منزوی، اینک در دو جبهه با دشمنان خود طرف است. بدین ترتیب، در ظرف یک دهه پس از وحدت ایتالیا، این کشور عملا به صورت عضو کامل منظومه قدرتهای بزرگ اروپایی درآمد و رم همانند دیگر پایتختهای بزرگ اروپایی (لندن، پاریس، برلین، سنپطرزبورگ، وین و قسطنطنیه) مقر سفارتهای کبرای کشورهای جهان شد.
اما ظواهر پرشکوه این قدرت بزرگ ضعفهای عمدهای را در پشت خود پنهان میداشت که از همه مهمتر، عقبماندگی اقتصادی ایتالیا، بهخصوص در جنوب روستایی آن کشور بود. سطح بالای بیسوادی در این کشور - 6/37درصد کل جمعیت و خیلی بیشتر از این در جنوب - در هیچ یک از کشورهای غرب یا شمال اروپا دیده نمیشد و به طور کلی بازتابی بود از وضع و حال عقبافتاده کشاورزی ایتالیا - نظام خرده مالکی، خاک فقیر، سرمایهگذاری ناچیز، کشت زمین در ازای سهمی از محصول و حملونقل نامناسب. کل تولید و ثروت ملی سرانه ایتالیا در حد جامعههای دهقانی اسپانیا و اروپای شرقی بود و به پای ارقام مشابه در هلند یا وستفالی نمیرسید. ایتالیا زغالسنگ نداشت. بنابراین، بهرغم روی آوردن به نیروگاههای آبی، هر ساله معادل 88درصد از انرژی مصرفی خود، زغالسنگ از بریتانیا وارد میکرد و این امر طبعا تاثیر نامطلوبی بر موازنه پرداختهای خارجی میگذاشت که این نیز خود نوعی ضعف استراتژیکی هراسآور به شمار میآمد. در چنین اوضاع و احوالی، افزایش سریع جمعیت ایتالیا، بدون توسعه همزمان صنایع جدید در آن کشور، نوعی موهبت آشفته محسوب میشد، زیرا رشد صنعتی سرانه آن کشور را نسبت
به دیگر قدرتهای غربی کند میکرد و چنانچه صدها هزار ایتالیایی (معمولا پرتحرک و پرتوان) هر ساله به آن سوی اقیانوس اطلس مهاجرت نمیکردند، مقایسه این کشور با دیگر قدرتهای اروپایی شکل نامساعدتری مییافت. مجموع این عوامل ایتالیا را به گفته کمپ، «دیر رسیدهای بد اقبال» میگرداند.
این گفته به آن معنا نیست که هیچ گونه نوسازی و توسعه صنعتی در کار نبود. به واقع، درست درباره همین دوره است که بسیاری از تاریخنگاران به «انقلاب صنعتی عصر جولیتیانی» و به «دگرگونی قاطع در زندگی اقتصادی کشور ما» اشاره کردهاند. دستکم در شمال کشور تحولی چشمگیر در جهت صنایع سنگین پدید آمده بود؛ آهن و فولاد، کشتیسازی، اتومبیلسازی و همچنین صنایع نساجی.
از دیدگاه گرشرنگون، سالهای 1896-1908 شاهد «جهش بزرگ» ایتالیا در راه صنعتی شدن بود. به واقع، رشد صنعتی ایتالیا سریعتر از هر جای دیگر اروپا بود. جمعیت روستایی به سرعت رو به شهرها گذاشت، نظام بانکی برای اعطای اعتبارات صنعتی تجدید سازمان یافت و درآمد ملی واقعی به سرعت بالا رفت. کشاورزی پیمون نیز گامهای مشابهی به پیش برداشت.
با تمام اینها، هنگامی که پای مقایسه پیش آید، پیشرفتهای ایتالیا رنگ میبازد. ایتالیا صنعت ذوبآهن و فولادسازی را بنیاد نهاد، ولی در ۱۹۱۳ تولیدش از یک هشتم تولید بریتانیا، یک هفدهم تولید آلمان و فقط دو پنجم تولید بلژیک فراتر نمیرفت. رشد صنعتی ایتالیا سریع بود، ولی این رشد از سطحی چنان فرو افتاده و پایین شروع شده بود که نتایج واقعی آن مطلقا جلبنظر نمیکرد. در آغاز جنگ جهانی اول، ایتالیا از نظر قدرت صنعتی هنوز به یک چهارم قدرت صنعتی انگلستان در ۱۹۰۰ هم نمیرسید و سهم آن کشور در تولیدات کارخانهای جهان حتی ۵/۲درصد در سال ۱۹۰۰ به ۴/۲درصد در ۱۹۱۳ کاهش یافت. با آنکه ایتالیا به طور حاشیهای در فهرست قدرتهای بزرگ وارد شد، باید توجه داشت که - صرفنظر از ژاپن - توان صنعتی هر کدام دیگر از این قدرتها دو یا سه برابر ایتالیا بود. بعضی از آنها (بریتانیا و آلمان) شش برابر و یکی از آنها (ایالاتمتحد آمریکا) بیش از سیزده برابر ایتالیا توان صنعتی داشت.
شاید بخشی از مسائل ایتالیا به یاری همبستگی و تعصب ملی بیشتر قابلحل یا جبرانشدنی میبود، ولی چنین عواملی وجود نداشت.
وفاداریهایی که در هیات سیاسی ایتالیا دیده میشد، بیشتر خانوادگی، محلی یا شاید منطقهای بود، نه ملی. شکاف مزمن بین شمال و جنوب بر اثر صنعتی شدن نسبی شمال شدت بیشتری یافت و فقدان هر گونه تماس مهم و گسترده بین جامعه روستایی بخش اعظم شبهجزیره با دنیای خارج، نه فقط بر اثر خصومت متقابل دولت و کلیسای کاتولیک تعدیل نیافت بلکه شدت و عمق بیشتری هم پیدا کرد، چون کلیسای کاتولیک به پیروان خود دستور میداد که از هر گونه همکاری با دولت خودداری ورزند. آرمانهای «تجدید سازمان» که آن همه مورد ستایش لیبرالهای داخلی و خارجی قرار گرفته بود، تاثیر چندان عمیقی در جامعه ایتالیا به جای نگذاشت. سربازگیری برای نیروهای مسلح مشکل بود و جایگزینی واحدهای نظامی بر پایه اصول استراتژیکی (نه بر اساس زدوبندهای سیاسی منطقهای) واقعا ناممکن بود. رابطه متقابل نظامیان و غیرنظامیان در سطوح بالا توام با سوءتفاهم و عدماعتماد بود.
ارسال نظر