تاریخ تجارت -بلوای نان و قحطی به قلم میرزا عبدالجواد اخوت-۱۸
آنقدر مریض زیاد شد که نانها خریدار نداشت
حبوبات دیگر تماما ترقی کرده. نخود یک من شش قران، دوازده قران شده و همچنین مابقی را همین طور قیاس نمایید. بنده هم که هنوز جنس تدارک نکردهام و خیل هم بد کردهام . یعنی در اوایل خرمن، یعنی چندی بعد از خرمن که قیمت گندم به خرواری بیست و پنج تومان رسید، میخواستم بخرم و میدانستم موقع خریدش حالیه است. ولی در آن وقت از بابت بقیه قیمت خانه مقروض بودم و ادای قرضم را مهمتر از خرید گندم میدانستم. بعد از آنکه بحمدا... آن قرض اداء شد، قیمت گندم به خرواری سی و پنج تومان رسیده بود. باز خواستم قدری بخرم. یکی از خوانین بختیاری یعنی دارابخان، پسر مرحوم سپهدار، مبتلا به سوزاک بود و به بنده رجوع نمود و به زودی خداوند او را شفا داد. مادرش هم مبتلا به رماتیسم بود، آن را هم معالجه نمودم و خیلی معالجات حقیر پسند آنها شد و جد و جهد داشتند، بنده را برای طبیب شخصی خود به طرف چهارمحال حرکت دهند و به حدی هم اصرار داشتند که بنده کمکم راضی شده بودم و خیال میکردم، اگر به طرف چهارمحال حرکت نمایم، احتیاج به خرید گندم ندارم و از آنجاها به قدر کفایت، بلکه هم بیشتر، گندم به اصفهان حمل میکنم. خدای نخواسته، آخر سال دیگر محذور افتم. خداوند خودش ترحم فرماید. مثل سال گذشته را پیش نیاورد، به حق مقربان درگاهش.
خلاصه نه هنوز جنس خریدهام و نه رفتنم به طرف چهارمحال معین است. یعنی قریب یک ماه بود، کمال جد را برای حرکت بنده داشتند. ولی چند روز است قدری سست شدهاند. گویا از عهده حقوق بنده نتوانستهاند برآیند. آنچه را خود آنها راضی شدند بدهند از این قرار بود که در هر ماهی سی تومان وجه نقد بدهند. تمام مخارجات شخصی بنده را هم از خوراک و حمام و سیگار و منزل، موافق میل و دلخواه خودم متحمل باشند. در سال هم دو خروار گندم و سه من روغن و بیست من برنج بدهند و از اهل آن ده یا دهات دیگر هر گاه مریضی رجوع کرد، مربوط به آنها نباشد و از آن مریض، حقالعلاج و حقالعیادت بگیرم. اگر چه بنده صریحا راضی نشدم و ظاهرا قبول نکردم و میگفتم وجه نقدش کم است و در هر ماهی چهل تومان بدهید، ولی باطنا راضی بودم و میل هم برای این مسافرت داشتم، ولی گویا خدا نخواسته بود. والا جهتی دیگر ندارد که آنها به سراغ من نیامدهاند و این مبلغ هم برای آنها اهمیت ندارد و فوق قوه آنها نیست که بگویم از عهده بر نمیآیند و هم مادر و هم پسر هر دو هم علیل مزاج هستند و یک نفر طبیب لازم دارند و خیلی هم متمول و دارنده هستند. خالوی همین داراب خان میگفت تمول این بچه قریب یک کرور تومان است. خلاصه هنوز که اسباب حرکت ما از اصفهان فراهم نشده و یقینا خداوند این طور صلاح ما را میداند و مصلحت در حرکت نمیداند. ما هم راضی هستیم به تقدیر او. بحمدا... در اصفهان هم به قدری که به خوشی گذران نمایم میرسد. اگر بعدها این طور باشد، خیلی راضی هستم.
شیوع آنفلوآنزا
چند روز است یک مرض مسری شبیه زکام شیوع پیدا نموده و به حدی شایع است که میتوان گفت ثلث اهالی گرفتار شدهاند. ولی بحمدا... خطری ندارد و بیش از سه روز هم طول نمیکشد. ولی این سه روز هم خیلی سخت میگذرد. تب و انقلاب و سردرد و استخواندرد و گلودرد و سینهدرد یک مرتبه هجوم آورده و از عصر دویم، کمکم رو به تخفیف میرود و با ختم روز سیم، ختم میشود. اما نمیدانم چگونه است که بنده را مبتلا کرده و چهار روز است میگذرد و این علت به کلی زایل نگردیده، ولی از اول هم چندان شدید نبود.
به تاریخ یوم جمعه یازده شهر محرمالحرام
به واسطه احترام حضرت اباعبدا...الحسین، دیروز تعطیل عمومی بود و محکمه بنده هم تعطیل بود. صبح را منزل عمو روضه بودیم. قبل از ظهر که از روضه فراغت حاصل شد، ساعتی را منزل والده بودم. قریب ظهر منزل آمده، نهار خورده، بعد از نهار، آقا میرزاکاظم، منزل حاجشیخ عباسعلی که از روسای عرفا است، روضه رفتیم. خود حاج شیخعباسعلی منبر میرود و خوب هم حرف میزند. قریب سه ساعت منبر ایشان طول میکشد و در کمال تسلط نطق میکند. هنوز از کسالت حقیر باقی است و به علاوه بچهها هم مبتلا شدهاند. اخویها، مخصوصا اخوی میرزا محمود هم تازه مبتلا شده. در این چند روزه، آنچه امتحان و تجربه نمودهام آن است که در مزاجهای سالم بیش از سهروز طول نمیکشد، بلکه در بعضیها زودتر از سه روز هم رفع میشود. ولی در مزاجهای غیرسالم و کسانی که اخلاط فاسده در مزاج آنها غلبه داشته باشد، طول میکشد و گاهی هم ترکیبات بدی پیدا میکند، از قبیل ذاتالجنب و قی و اسهال صفراوی و رمد و بثورات جلدی و امثال ذالک. ولی خوشبختانه هنوز دیده نشده، کسی را تلف کرده باشد.از قراری که میگویند، این مرض در تمام شهرهای ایران ظهور نموده و در بعضی نقاط در کمال سختی بوده، و در بعضی نقاط دیگر به سهولت رفع شده.مخصوصا یکی از روزنامههای مرکزی را دیدم، نوشته بود تعطیل عمومی از این مرض تولید شد که تمام مدارس و مجامع و وزارت خانهها به واسطه نداشتن اجزا و اعضا بایر ماند. حتی دکترها و اطبا مریض شدند و عده کمی طبیب باقی بود، آن هم بقدری مریض داشت که از شدت معاینه و زیادتی کار مریض میشد. باز نوشته بود دکاکین نانوایی که همه وقت شلوغ بود و نان یافت نمیشد، این چند روزه به واسطه آن که عموم مردم مریض بودند و نان خور نبود، جمعیت دکانهای نانوایی کم و نان در کمال وفور بود. ولی در عوض آن جمعیت در مطبها و دواخانهها اجتماع کرده بودند و برای گرفتن یک نسخه باید دو ساعت درب دواخانه معطل شد.سبب این مرض را هم در آن روزنامه نوشته بود که در یوم عید غدیر، بادی کثیف و عفن وزید که تا دو ساعت امتداد داشت و اول شب، بعد از آن بادها، یک کمی باران بارید و آخر شب هوا قدری سرد شد و از فردا صبحش مردم فوج فوج مریض شده و در بستر افتادند.
ارسال نظر