تاریخ تجارت -بلوای نان و قحطی به قلم میرزا عبدالجواد اخوت-۱۵
خوردنیها زیاد شد
قند هم باز بحمدا... تنزل کرده و یک من چهار تومان و چهار قران و خوردهای میفروشند. باقلا که چند روز قبل یک من هشت تومان بود، امروز یک من دو قران فروختهاند. کاهو را یک من هفت صد دینار امروز فروختهاند. باز هم دغدغه نان و امراض واگیردار
به تاریخ یوم دوشنبه سلخ شهر شعبان ۱۳۳۶
این دو روزه دو مرتبه نان جو کمیاب شد. نرخ همان چارک نهصد دینار بود، ولی خیلی معطلی داشت تا نیم من نان تحصیل شود. اغلب نانواها هم آتش نکرده، اگر هم آتش میکردند نان گندم میپختند. یعنی همان آرد جو را پاک کرده و سبوسش را خارج کرده، اسم او را نان گندم گذارده و چارک سه قران میفروختند. این دو روزه رعیت هم کمتر شهر میآید و آنهایی هم که میآیند، جو را یک من سیزده یا چهارده قران میفروشند. خلاصه این طورها میشود که خلق ناامید از مخلوق بشوند و یک جهت امیدوار به حضرت احدیت باشند تا کارها اصلاح شود و تا چشم ماها به مخلوق است و امیدوار به حاصل و خرمن هستیم، بدتر میشود.
مردم بالاتفاق میگفتند چون حاصل بسیار بسیار خوب شده و اهل زراعت میگویند چندین سال بود حاصل به این خوبی و بیآفتی نشده و بعضی املاک تخمی پنجاه تخم شده و هم جو خرمن شده و تا چند روز دیگر هم گندم خرمن میشود. از طرفی هم نایب صادق، رییس نانوا خانه، میل دارد خود را محبوب ملت نماید. جدیت دارد که روز به روز نان ارزان شود و دیگر ممکن نیست سخت و تنگ شود. باری همین که مردم این خیالات را کردند و امیدوار به حاصل خوب و رییس خوب شدند، خداوند هم آنها را مایوس و ناامید فرمود. خلاصه باز امر نان سخت شده و این دو روزه مجددا آن شخص که سابق اجرت میگرفت و نان برای ما میخرید، خبرش کردم و چارک صد دینار به او اجرت میدهم که نان برایم بخرد. ولی امید است این سختی دائمی نباشد و به زودی بازنان خوب و فراوان بشود.
این نکته را هم ناگفته نگذارم که سختی امروز، مثل سختی چندی قبل نیست. پیشتر غیرممکن بود من بتوانم نان تحصیل نمایم از دکان نانوایی. ولی امروز اگر یک ساعت اوقات صرف نمایم و درب دکان معطل شوم، ممکن است نیم من نان بخرم. دیگر آن که نان گندم (یعنی اسمش نان گندم است) فراوان است و اگر کسی چارک سه قران بخرد، هیچ معطلی ندارد. میوهجات هم از قبیل توت و خیار و زردآلو و آلوچه سبز کمال وفور را دارد و باقلا و کاهو و فرنی و شیر برنج و مغز بادام و نخودچی و امثال این نوع ماکولات که پیش خیلی کمیاب و نایاب بود، امروز بحمدا... فراوان و قیمتش هم چندان گران نیست.
اخوی جناب آقا یدا... که اسمشان آقا شیخ احمد و سنشان قریب شصت و پنج سال و تقریبا شش سال بود از یزد به اصفهان آمده بودند و در حجره و خانه آقا یدا... منزل داشتند، روز اول عید نوروز مبتلا به مرض حصبه شده، بنده ایشان را معالجه میکردم و با آنکه خیلی حال ایشان سخت بود، بعد از بیست روز بحران کرده و رو به بهبودی گذاشت حال ایشان. قریب پنجاه روز، بلکه دو ماه بود که حجره میرفتند و حالشان بد نبود، تا آنکه در هفته گذشته مبتلا به سل حاد شده و یکی دو روز بنده معالج ایشان بودم.
بعد به اتفاق آقا شیخ علی یزدی، پیش آقا میرزا ابوالقاسم طبیب برای معالجه رفته لبیک گفته و به دیار عقبی شتافتند. بنده ظهر که میخواستم منزل بروم به آقا علی آقا، پسر آقایدا... فوت ایشان را خبر دادم. دو ساعت بعد از ظهر که بود، دیدم فرستادهاند عقب بنده که آقا شیخ احمد فوت شده و شما هم بیایید با آقایدا... همراهی نمایید. خلاصه وقتی بنده رسیدم که جنازه ایشان را از خانه بیرون میآوردند. اخوی میرزا محمود هم بود به اتفاق چند نفر دیگر با آقایدا... همراهی کردیم تا تخته فولاد. ایشان را به خاک سپرده، یک ساعت از شب گذشته بود به خانه آقایدا... مراجعت نمودیم. صرف چای و سیگاری نموده، به منزل رفتم. رحمتا... علیه.
به تاریخ سه شهر صیام ۱۳۳۶
این دو سه روزه باز نان جو کمیاب بود، ولی نان گندم خیلی فراوان و بهتر از نانهای چند روز قبل بود. تا امروز که نان جو هم فراوان شده و نانهای گندم هم خیلی خوب شده و این دو سه روزه نان جو همان چارک نهصد دینار بود، ولی نان گندم همه روزه تنزل نموده تا امروز چارک دو قران و یک عباسی میفروشند و بهحمدا... هم جو و هم گندم در کمال وفور است و اتصالا از دهات اطراف شهر جو و گندم به شهر میآورند. گندم نو را یک من دو تومان فروختهاند، جو را هشت قران، ولی خریدار ندارد و احتمال دارد فردا خیلی ارزان شود.
به تاریخ یوم جمعه چهار صیام۱۳۳۶
دیشب نان جو را چارک چهار عباسی و نان گندم را چارک دو قران فروختهاند و بحمدا... هم فراوان است. امروز نان جو را چارک پانزده شاهی، بلکه بعضی دکانها هفتصد دینار، و نان گندم یک قران و هشتصد دینار، بلکه بعضیها هشت عباسی فروخته و میفروشند، و بحمدا... در کمال وفور هم هست. منحصر به نان نیست، همه نعمتی فراوان است. به عکس دو ماه قبل از خوردنی پیدا نمیشد. امروز در بازار رفتم، بحمدا... انواع و اقسام ماکولات فراوان بود و آثار نعمت و رحمتا...ی مشاهده میشد. غیر از گوشت که خیلی کمیاب است، مابقی لوازمات تعیشی فراوان و زیاد است. گندم نو را یک من دوازده قران، بلکه یک تومان و جو را شش قران، بلکه پنج قران فروختهاند و خریدار ندارد.
ارسال نظر