تاریخ تجارت -بلوای نان و قحطی به قلم میرزا عبدالجواد اخوت-۱۴
مرگ تهیدستان بر اثر خوردن چغندر و زردک
از هر کس و هر کجا هم سراغ آرد کردیم فراهم نشد. ولی باز خداوند ترحم فرمود و از روز یکشنبه بیستودوم تا امروز، یک جوانی پیدا شده، روزی نیم من نان برای ما میخرد و یک حقالزحمهای میگیرد. هم او از من ممنون است که حقالزحمه به او میدهم و هم من ممنون هستم که نان برایم میخرد. واقع این هم وسیله خدایی است، والا من خودم غیرممکن بود از عهده نان خریدن برآیم. یعنی یک نفر آدم بیشغل و کار میخواهد که خیلی هم شرور باشد و درب دکان نانوا چند ساعت فریاد بکشد و فحش بدهد و فحش بشنود تا آنکه به زحمات زیاد چند دانه نان گرفته، آن هم چه نانی. واقع در موقع فراوانی ممکن نیست از این نانها به فقیر مجانی بدهند و او بگیرد، ولی امروز چون نان بهتر از این تحصیلش ممکن نیست، میخوریم و شکر خدا را میگوییم. جو تازه را هم گران کردهاند و از شش هفت قران امروز به هفده هیجده قران ترقی کرده است. قیمت جو کهنه هم یک من دو تومان است. آرد گندم را دیروز اخوی میرزامحمود خریده بود، یک من چهار تومان و چهار قران. سیبزمینی را میگویند یک من دو تومان، مغز بادام که تنزل کرده بود باز یک من پنج تومان و کسری فروخته میشود. شیرینیجات بحمدا... ترقی نکرده و شکر را یک من چهار تومان و قند را یک من چهار تومان و هشت قران میفروشند. گوشت اگر چه خیلی کم است و خریدنش معطلی دارد، ولی چارک دو تومان و سه عباسی بیشتر نمیفروشند.
مرض حصبه هم هنوز شایع است. بهعلاوه مرض حصبه، مرض دیگری هم شیوع دارد ولی منحصر در فقرا است که اغلب استسقاء پیدا کرده، تلف میشود.
گویا اشخاصی که اغلب غذای خود را چغندر و زردک و شبدر و علفهای دیگر قرار داده بودند، مبتلا به این مرض میشوند. به هر صورت باز در کنار کوچهها روزی چندین نفر مرده دیده میشود که بعضی تا چند روز دفن نمیشوند و اغلب هم از بیغذایی مرده و میمیرند و بعضی هم از حصبه. هنوز هم حکومت برای اصفهان نیامده و راهها و جادهها بلکه خود شهر هم ناامن و بازار چپاول و زورگویی رواج تمام دارد، چراکه مردم نه از خدا شرم و ترس دارند و نه حکومت و دادرسی در کار است. پس هر کس ظلم نکرد و زور نگفت یا نتوانسته یا آدم خیلی سالمی بوده است.
بیست و شش شعبانالمعظم ۱۳۳۶
هر ساعتی هزار دفعه باید شکر و حمد حضرت احدیت را به جا آوریم که منت بر سر مخلوق اصفهان گذاشته و نان را فراوان فرموده است. دیروز صبح، باز قدری جمعیت درب دکاکین نانوایی جمع بود، ولی قبل از ظهر خوب شد و قیمت او هم چارک یا یک عباسی تنزل پیدا کرد. یعنی نان جو را چارک هفت عباسی فروختند و فراوان هم بود. یعنی چندان معطلی نداشت. نیم من نان خریده دیشب حوالی غروب بود منزل میرفتم. چند باب دکان خبازی که در بین راه بود همه را بیجمعیت دیدم و نان هم فراوان چیده بودند. یکی از آنها، نان گندم هم داشت و فراوان چیده بود و چارک سه قران میفروخت. دو سه ساعت از شب گذشته، از منزل بیرون آمدم، دیدم یکی از نانواهای محله احمدآباد نان جو زیادی پخته و مشتری و خریدار ندارد و فریاد میکند چارک شش عباسی.
ولی همه نانواها شش عباسی نمیدادند. امروز صبح که محکمه آمدم، دیدم نان جو بحمدا... در کمال وفور و چراغ هم گذاشته و چارک شش عباسی میفروشند، بلکه بعضی از خبازها که قدری انصاف دارند، شش عباسی کمتر هم فروختهاند. ولی بنده شش عباسی خریدم و چند دکان هم رفتم که شاید نان گندم پیدا نمایم، نبود. ولی نان بسیار خوب پخته بودند. خیلیخیلی خوشوقت هستم. واقع یک نوع وجد و شعف دارم که مدتی بود این حال را به خود ندیده بودم. امیدوارم به همین فراوانی بماند و یوم به یوم هم تنزل نماید تا بیشتر خوشوقت و مشعوف شویم.
بیستوهفت شهر شعبانالمعظم
امروز نان چارک یک عباسی ارزان شده و بحمدا... در کمال وفور هم هست.
شاید هر دکانی یک خروار نان پخته، از سر تا پای منبر چیده و هر چقدر ده روز قبل مشتریها تملق نانواها را میگفتند، امروز نانوا تملق مشتری را میگوید.
مثل آنکه امروز صبح وقتی از خانه به طرف محکمه میآمدم نانوای بازار چه محله احمدآباد سلام گرمی کرده و با کمال چاپلوسی احوالپرسی کرده و گفت حق شما نیست از جای دیگر نان بخرید، چراکه دکان من متعلق به خود شما است. در صورتی که چند روز قبل اگر من سلام میکردم، جواب نمیداد و اگر نیم من نان میخواستم میگفت یک چارک بیشتر ندارم، آن هم بعد از چندین ساعت معطلی. خلاصه بحمدا... و المنه خیلی نان فراوان است و احتمال هم دارد، بلکه یقین است که روزبهروز فراوانتر و ارزانتر بشود. اگر چه موقعی است که باید فراوان و ارزان باشد، ولی از قراری که شهرت دارد نایب صادق که چندی رییس خباز خانه بوده و این آخریها مردود اهالی اصفهان شده بود و فرارا از اصفهان خارج و به طرف عراق و طهران و مشهد قریب دو سال وقت میگذرانید، این ایام مجددا رییس خبازخانه شده و چون میخواهد وجهه ملی پیدا نماید و مردم از گذشته او غمض عین نمایند، این چند روزه جدیت و کوشش نموده و چون عامل این کار هم هست به راهش وارد کار شده و شنیدم گفته بود تا چند روز دیگر چارک ده شاهی نان را باید فروشند، نایبصادق به نانواها قدغن کرده، ابدا گندم این قیمت را نخرند و نان گندم هم نپزند تا آنکه گندم دار مجبور شود و نرخ گندم را تنزل دهد. دو شب قبل در احمدآباد نان گندم بود و چارک سه قران میفروختند، ولی از پریشب تا به حال من نان گندم درب دکان خبازی ندیدهام، جو تازه را هم امروز یک من هفت قران فروختهاند.
ارسال نظر