نان ارزان که خوردنی نبود

مثل آنکه امروز نان گندم را که فراوان روی منبر نانوایی بود، چارک سه قران و نان جو را هم که خیلی خیلی فراوان بود، چارک دو قران خریدم. جو تازه از دهات اطراف اصفهان خیلی وارد می‌شود. دیروز یک من دوازده قران می‌فروختند. مخصوصا مدتی بود کسی ندیده بود رعیت جنس بار کند و خودش به سراغ جنس خر بیاید و دو سه روز است به حمدالله این طور شده که رعیت‌های بلخاری جو بار می‌کنند و پیش نانواها آمده، اظهار می‌دارند که جو خوب دارم می‌خواهی یا نه. امید است انشاءالله یوم به یوم بهتر و ارزان‌تر و فراوان‌تر شود و مردم بیچاره فقیر یک نان سیری بخورند.

هنوز که حکومت اصفهان معلوم نیست. چند روز بود می‌گفتند سردار محتشم حکومت است. بعد شهرت پیدا کرد که چون سردار محتشم با انگلیس‌ها همراهی دارد، تجار تلگراف به طهران کرده‌اند و حکومت مرتضی قلی‌خان را در خواست نمود‌ه‌اند. ولی نمی‌دانم تقاضا و درخواست آنها قبول شده یا خیر. به هر صورت، حالیه که حکومت اصفهان معلوم نیست و هنوز شهاب‌السلطنه و موفق‌الدوله نایب‌الحکومه هستند. راه‌ها و جاده‌ها هم هنوز ناامن و مغشوش است. مثل آنکه دیروز شنیدم قریب صد بار قند در چند فرسنگی اصفهان سرقت نموده‌اند. ولی با این ناامنی، باز هم خیلی جنس وارد می‌شود و بحمدا... قیمت آنها هم خیلی تنزل نموده است. مثل آنکه قند را چهار تومان و شش هفت قران فروخته‌اند و دیروز عصر تا به حال باز قدری ترقی کرده و پنج تومان می‌فروشند و احتمال دارد باز تنزل و یک دو قافله دیگر وارد شود سی و دو قران بشود انشاءا....

از صبح تا به حال اتصالا خبر ارزان شدن نان را می‌آورند. یکی قبل از ظهر می‌گفت، جو را یک من هشت قران و نان جو را چارک یک قران و یک عباسی فروخته‌اند. الساعه که قریب به ظهر است شاگرد آقا یدا... آمد خانه، می‌گفت جو را یک من پنج قرآن فروشنده می‌خواست بفروشد و خریدار نداشت. اگر به این ترتیب ان‌شاا... تنزل نماید تا اول ماه مبارکه رمضان خیال می‌کنم نان گندم چارک ده شاهی بشود و مردم به آسایش و رفاهیت زندگی نمایند، ان‌شاا....

به تاریخ پنج‌شنبه نوزده

دیشب و امروز که باز قدری امر نان سخت است و از قراری هم که تحقیق شد که جو یک من پنج قران و نان جو چارک شش عباسی دروغ بود. نان جو خیلی پرسبوس وسط را چارک هشت عباسی می‌فروشند، آن هم خیلی معطلی دارد تا یک چارک گرفته شود. جو را هم بلدیه نرخش را یک من دوازده قران معین کرده، ولی بعضی رعیت‌ها که در محل تعیین بلدیه نمی‌روند، بیشتر و کمتر هم می‌فروشند. یعنی اگر جو خوب خشک باشد بیشتر می‌فروشند و اگر جو سبز یا تر باشد شش هفت قران هم فروخته‌اند. اگر بلدیه دخالت در این کار نمی‌کرد خیلی بهتر و فراوان‌تر و ارزان‌تر می‌شد، ولی نمی‌دانم دست انگلیس مانع ارزان شدن است یا آنکه خود بلدیه برای جلب‌نفع و دخل خودش نمی‌گذارد ارزان شود یا آنکه علت دیگری دارد. به هر صورت در اینکه دست محرکی در کار هست هیچ محل شبهه و تردید نیست، ولی آن محرک کیست نمی‌دانم. ملاحظه فرمایید، در صورتی که جو بلخار خرمن شده و از دهات دیگر هم اتصالا سبز و تر چیده و خشکانیده و به شهر می‌آورند، باز روز به روز بهتر نمی‌شود، بلکه امروز سخت‌تر از روز پیش شده. این دلیل بر دست محرک است. از کاشان و بعضی جاهای دیگر هم جو حمل به اصفهان شده، ولی نمی‌دانم چه جهت دارد در صورتی که خود فروشنده مثلا به هشت قران راضی بود بفروشد، بلدیه حکم می‌کند باید دوازده قران بفروشند.

به تاریخ یوم جمعه بیست شعبان

امروز صبح که بیرون آمدیم تمام دکان نانوایی‌ها چراغ گذارده و می‌گفتند نان جو ارزان شده و چارک شش عباسی حکم شده بفروشیم. ولی ابدا نان نداشتند و جمعیت هم خیلی زیاد جمع شده، منتظر نان بودند.

نزدیک ظهر نان پخته شد، ولی چه عرض کنم که چقدر کمیاب بود، شاید یک ثلث مردم که نان می‌خواستند بیشتر نتوانستند نان بگیرند، آن هم چه عرض کنم. از بدی رنگ‌ نان مثل لجن سیاه و مثل کاهی از دست می‌ریخت و خیلی هم پر سبوس و بدطعم، ولی قیمتش همان شش عباسی. بنده که خودم نتوانستم خریداری نمایم. چند شاهی به کس دیگر دادم تا او یک چارک از این نان‌ها برایم خرید.

چون خودم هم نمی‌توانم از این نان بخورم و به محض آنکه از این نان‌ها بخورم سخت مریض می‌شوم، لهذا به سراغ نان گندم رفتم. بالنسبه نان گندم بهتر گیر می‌آمد. یعنی نان گندم نیست، همان نان جو است، ولی سبوس او را رفته و پاکیزه پخته و اسمش را نان گندم گذاشته و چارک سه قران می‌فروشند. ولی باز راضی هستیم و به چارک سه قران از این نان‌ها به اسم نان گندم خریدیم. خداوند محرک این سختی را به بدترین عقوبات و سخت‌ترین مکافات مجازات فرماید.آمین یا رب العالمین.

اخوی میرزا علی محمد دو من جو خریده بود به سه تومان و آسیا کرده، می‌خواهد توی خانه بپزد و از شر این دکان‌های نانوایی خلاص شود.

به تاریخ یوم سه‌شنبه بیست‌و‌چهار شهر شعبان‌المعظم یک هزار‌و‌سیصد و سی‌و‌شش

این دو سه روزه باز عجیب قیامتی طلوع نموده. امر نان مجددا به منتهی درجه سختی رسیده. بنده که قادر به گرفتن نان نبوده‌ام، از بس جمعیت بود. یک روز به کلی نتوانستم نان تدارک نمایم، هم ظهر و هم شب پلو پخته و عوض نان صرف نمودیم.