یکی را به نیویورک نبردند، مخالف شد

رسولی: آقای دکتر باوند، به نظر شما علت اصلی شکاف در درون نهضت و اختلاف‌های به وجود آمده که در نهایت به تضعیف آن انجامید، چه بود؟ دکتر باوند: به نظر من انگیزه‌ها و مسائل خصوصی زمینه‌ساز این شکاف شد. البته تاریخ قضاوت خواهد کرد که چگونه بسیاری از انسان‌ها، برخلاف انتظارشان، در تحولات زمان به سمت جریان مخالف کشیده می‌شوند، جریانی که ممکن است به هیچ وجه مورد نظرشان نبوده باشد. نهضت ملی شدن نفت، نهضتی ضداستعماری بود که مردم ایران برای تحقق آن سرمایه‌گذاری کرده بودند. هدف این نهضت نیل به استقلال سیاسی و اقتصادی بود. از نظر بین‌المللی موفق شد در دیوان بین‌المللی دادگستری و دادگاه‌های توکیو و ونیز و در شورای امنیت پیروزی نسبی به دست آورد؛ اینکه چرا، با تمام این پیروزی‌های نسبی کار به بدفرجامی و ناکامی کشید، به نظر من علت در قدرت و نیروی خارجی نبود، بلکه ابزارهای درونی و داخلی جامعه ایران بودند که با منافع قدرت‌های خارجی هماهنگ شدند. دولت‌های خارجی به این نتیجه رسیده بودند که امکان کنار آمدن با مصدق عملی نیست؛ بنابراین، برای ساقط کردن آن از طریق عوامل داخلی عمل کردند و توانستند تجربه کوچک دموکراسی را در ایران متوقف کنند. در تاریخ، ما نمی‌توانیم بر مسائل جزئی تاکید کنیم؛ قضاوت کلی مطرح است و در چارچوب‌های کلی باید مسائل را مورد بررسی قرار داد. در کشورهای شرقی و خارومیانه و از جمله کشور ما، بسیاری از اختلافات از مسائل خصوصی آغاز می‌شود؛ به عنوان نمونه چون دکتر مصدق آقای مکی را جزو همراهان خود به نیویورک نبرد، همین موضوع کوچک زمینه‌ساز دلتنگی شد، بعد هم گسترش پیدا کرد و به اختلافات سیاسی تبدیل شد.

دوست نباید ز دوست در گله باشد

مرد نباید که تنگ حوصله باشد

متاسفانه، در دنیای شرق، انتظار این است که وقتی دو نفر دست همکاری به یکدیگر می‌دهند، حتما باید خواسته‌های یکدیگر را در همه موارد تامین کنند. شما ببینید اختلاف طلحه و زبیر با حضرت علی (ع) برای چه بود و به کجا انجامید. در جامعه ما بیشتر دلتنگی‌های خصوصی و شخصی به اختلافات سیاسی تبدیل می‌شود.

بالاخره، درک عمومی جامعه را هم باید در نظر گرفت، در قضاوت‌های تاریخی، common sense، یعنی احساس عمومی، به عدالت نزدیک‌تر است. مردم یک جامعه، هرچند اطلاعات حقوقی و تکنیکی ندارند؛ اما مانند یک هیات‌منصفه عمل می‌کنند. درک عمومی جامعه ایران نسبت به امیرکبیر طوری است که امروز قاطبه ملت، او را خادم به کشور می‌داند. در مورد قوام‌السلطنه و دکتر مصدق هم همه متفق‌القول هستند که قوام در قضیه آذربایجان و دکتر مصدق در موضوع ملی کردن صنعت نفت به ایران خدمت کردند. هرچند که ممکن است بگوییم در پاره‌ای از مسائل کوته‌بینی‌ها، تنگ‌نظری‌ها، خودبزرگ‌بینی‌ها و تمام خصائلی که به دیوانسالاری یا میرزا منشی و انقلابی نبودن مربوط می‌شود وجود داشته است. بهره‌برداری قوام و دکتر مصدق از رقابت‌ها و تضادها در عرصه روابط بین‌الملل اساس‌اش غلط نبوده و اگر مبالغه‌ای در این نگرش صورت گرفته این به علت آشنا نبودن با ماهیت قدرت‌های موجود در عملگرایی آنان بود که مقوله دیگری است.

رسولی: دکتر مصدق درصدد تحقق یک نظام دموکراتیک بود یا استقرار یک نظام سیاسی مستقل را دنبال می‌کرد؟

دکتر باوند: به نظر من او هر دو مورد را در نظر داشت.

رسولی: ایشان در خاطرات خود صریحا تاکید کرده زمانی که پای مصالح کشور در میان باشد، می‌توان قانون اساسی را نادیده گرفت. به نظر شما این نحوه نگرش و آن شیوه عمل سیاسی در لایحه اختیارات و تعطیل کردن مجلس را نباید غیردموکراتیک قلمداد کرد؟

دکتر باوند: ببینید، به نظر من کسی که در آغاز کار می‌گوید هدف من ایجاد رنسانس سیاسی است، این مقتضایش ایجاد فضایی برای تفکر آزاد و چون‌و‌چرایی و پرسش است. همان‌طور که عرض کردم، موضوع ملی شدن نفت یک وسیله برای نیل به استقلال سیاسی و اقتصادی بود. هر گاه استقلال وجود داشته باشد می‌توان با ارزیابی‌های منطقی، خیر و رفاه جامعه را تامین کرد. قانون اساسی یا هر قانون دیگر باید سندی پویا و زنده باشد؛ در بسیاری از کشورها ممکن است قانون اساسی اصلاح نشود؛ ولی، متناسب با مقتضیات و ضرورت‌های زمان، اگر تفسیری مترقیانه از آن صورت گیرد می‌توان منافع ملی آن جامعه را تامین کرد؛ کما اینکه منشور ملل متحد فقط در دو مورد، یکی افزایش اعضای غیردائمی شورای امنیت و دیگری افزایش اعضای شورای اقتصادی و اجتماعی اصلاح‌شده؛ اما اقدامات مهمی که منشور در زمینه حقوق بشر و رفع استعمار و ... انجام داده همه در پرتو تفاسیر مترقیانه بوده است. قوانین اساسی وقتی می‌تواند سند معتبری باشد که جنبه پویا و خلاقی داشته باشد، اگر قوانین اساسی خصوصیت متافیزیکی داشته باشد دیگر اسمش قانون اساسی نیست.