تاریخ جهان -هلند، سرزمین عاشقان سود - ۵
کمپانی و سود ۱۸درصدی
از مجموع این تجربههای جنگ و بازرگانی، هلندیها در عالم خودشان به این نتیجه رسیده بودند، به هیچ کس نمیتوان اعتماد کرد، حتی به همکیشان مسیحی (خاصه آنکه دلایل خوبی هم برای این امر داشتند)؛ و آسیاییها هم در کل فریبکار و سودجو و نادرستاند. در عوض، دیگر اروپاییان، هلندیها را مردمی خسیس، مقدسنما و ریاکار میدانستند. مسلمانان و دیگر اقوام محلی نیز به سبب معتقدات، ترس و تماسهای خود به این نتیجه رسیده بودند که در برابر کافرانی از نوع هلندیها هیچگونه مکر و حیلهای را نباید مزورانه و ناپسند دانست. هیچ کدام از این توصیفهای قالبی را نمیتوان کاملا درست یا کاملا نادرست دانست. زندگی و کار در هند شرقی طوری نبود که پسندیدهترین خصایل مردم را متجلی سازد. گذشته از این، آسیاییها در شرایطی قرار گرفته بودند که به ندرت میتوانستند شاهد بعضی خصلتهای نیک هلندیها هم باشند. کمپانی هند شرقی کارکنان دون پایه خود را از میان گلولای جامعه هلند و آلمان استخدام میکرد و در سطوح بالاتر، کمپانی حریصترین حریصها را به کار میگماشت. باتاویا (جاکارتای کنونی) شهرت مرگباری داشت و هیچ آدمی که از حداقل غریزه بقا برخوردار بود، علاقهای نداشت که مدت زیادی در آن سرزمینهای بلاخیز که کمتر کسی از آنها بازمیگشت، اقامت گزیند. آدمهایی که به آنجا میرفتند فقط در این فکر بودند که به سرعت ثروتمند شوند.
این ولع قابل درک را چگونه باید فرو نشاند؟ کمپانی فکر میکرد که باید از طریق تعلیم امساک و صرفهجویی به آن جماعت، عادت به فروتنی را در آنها پرورش دهد. این تعلیمات به صورت بخل و خست زیاده از حد درآمد. نیازی به گفتن ندارد که تاکتیک مورد عمل، راهکار بدی بوده است. حرص، حرص میآفریند و خست و نظرتنگی مدیران، بدترین تاثیرها را در کارکنانشان میگذاشت. در نتیجه، نمایندگان کمپانی در مستعمرات، بیش از آنکه در اندیشه خدمت به مدیران و مسوولان خود باشند، به فکر ثروتاندوزی بودند. شاید یک وکیل خوب بتواند در دفاع از آنها بگوید که آنان چاره دیگری نداشتند. آنها میبایست راهی برای پولدار شدن پیدا کنند و در صورت لزوم حتی به دزدی هم دست بزنند و همین کار را هم کردند.
بیشترین حجم دادوستدهای هلندیها در هند شرقی را در جریان محمولههای ویژه کمپانی از هلند به سوی مستعمرات و برعکس تشکیل نمیداد، بلکه جریان محمولههایی بود که از یک نقطه آسیا به نقطه دیگری در آسیا در رفتوآمد بودند - چیزی که آن را «مبادلات روستایی» مینامیدند- پنبه از کوروماندل به اندونزی و چین، ابریشم از چین، تونکن، هند و ایران به مانیل و اسپانیای جدید(مکزیک)، شمش و پول مسکوک از ژاپن و فیلیپین، چای و طلا از چین، قهوه از موکا و بعدها از جاوه، برده از آرکان، بوتون و بالی و جز اینها. انبوهی از کشتیها و قایقهای متوسط و کوچک (چینیها خیلی سرشان شلوغ بود) در آبهای شرقی میلولیدند و به اقتضای عرضه و تقاضا از بندری به بندر دیگر در رفت و آمد بودند. همراه با این کشتیهای باری، گنجینههای خریداری شده یا غارتشدهای هم بود که ملوانان در صندوقچههای شخصی خود یا آویخته به لبه بالایی دیواره کشتیهای کمپانی یا کشتیهای خصوصی به اینسو و آنسو حمل میشدند. این ملوانان حقهباز و مکار مثل سگ زندگی میکردند و مثل سگ هم با آنها رفتار میشد (بردهها از خدمات بهتری برخوردار بودند، چون ارزش پولی داشتند). بدین ترتیب، همه این جماعت در حال بده و بستان بودند. روی این کشتیها همه معاملهگر بودند و ناخدا و افسران ارشد میبایست فضای خاص خود را از تجاوز کالاهای خصوصی در امان نگاه دارند. آنها هم چیزهای فروشی مخصوص خود را داشتند.یکی از واقعیتهای تاریخی بسیار پیش پا افتاده این است که مقرراتی که باید مدام گوشزد شوند یا مورد تاکید قرار گیرند، دیگر «مقررات» نیستند. مثلا اینجا: کمپانی هند شرقی هلند همواره کیفیت و کمیت کالاهایی را که برای ورود به هلند از معافیت گمرکی برخوردار بودند، گوشزد میکرد و سعی داشت که در این زمینه بهترین شرایط را برای کالاهای ارزشمند کمپانی فراهم سازد. فایدهای نداشت، چنان که یک تاریخنگار انگلیسی در مورد همین قضیه - منتها در زمینه مسائل مربوط به کمپانی هند شرقی انگلستان - میگوید: «پیشبینی نتایج حاصل از این تشریفات و مقررات پرعرض و طول برای مغز یک خرگوش معمولی هم آسان است.» بهرغم مصادرهها و توقیفها و مجازاتهای رایج، همه از این مقررات سرپیچی میکردند و به انواع دادوستدهای نامشروع روی میآوردند. چرا؟ چون همه، از صدر تا ذیل، به این خلافکاریها مبادرت میورزیدند.کله گندهها حتی بیشتر از قاچاقچیهای خردهپا در این خلافکاریها سهیم بودند - صندوقهای بار آنها خیلی بزرگتر بود. حتی، به اصطلاح «بازرس»ها هم با درویش کردن چشمهای خود به ثروتهایی کلان دست مییافتند. یک فرماندار کل که حقوق و مزایای اسمیاش از ۷۰۰فلورن در ماه تجاوز نمیکرد، میتوانست با ثروتی در حدود ۱۰میلیون فلورن به خانه بازگردد. یک بازرگان کوچک حاضر بود برای احراز مقامی که حقوق ماهانهاش حدود فقط ۴۰فلورن بود تا ۳.۵۰۰فلورن به «شورای انتصابات» رشوه بدهد و پس از مدتی با ۴۰.۰۰۰فلورن به خانه بازگردد. سرانجام، کمپانی تصمیم گرفت که از ماموران اعزامی خود به مستعمرات براساس درآمدهای مفروض آنها مالیات بگیرد. چیزی که نتیجه آن فقط شدت یافتن سودجوییهای نامشروع و خلاف «مقررات» بود. تعجبی ندارد که پس از برچیده شدن بساط کمپانی هند شرقی هلند، این تابلو را بر سر در آن نصب کرده بودند: قربانی فساد۱.
با تمام این احوال، کمپانی پول زیادی به دست آورد. از همان زمان تاسیس، کمپانی سودهایی در حدود ۱۸درصد به سهامداران خود میپرداخت.
ارسال نظر