بانک شاهی و توسعه اقتصادی ایران، ۱۹۵۲-۱۸۹۰-(بخش پایانی)
کادرسازی برای بانکداری
نخستین رییس کل بانک جوزف رابینو، در لندن بدنیا آمد، اما پدر ایتالیایی داشت و همیشه مورد سوءظن شدید هیاتمدیره بانک بود.
مترجم: جعفر خیرخواهان
نخستین رییس کل بانک جوزف رابینو، در لندن بدنیا آمد، اما پدر ایتالیایی داشت و همیشه مورد سوءظن شدید هیاتمدیره بانک بود. وقتی که او در ۱۹۰۸ استعفا داد یکی از مدیران بانک گفت این نظر را تایید میکنیم که از این به بعد، «بانک سفیدپوستان» خواهیم داشت. در سالهای بین دو جنگ، جریان پیوسته حرکت ایرانیان ناراضی از بانک شاهی به سمت نهادهای ملی به ویژه بانک ملی شروع شد. بانک شاهی، نقش ارزشمندی به عنوان مدرسه آموزشی اجباری برای بخش اقتصادی مدرن انجام میداد. نیازی به گفتن نیست که بانک شاهی از این نقش استقبال نمیکرد و در یک مورد، مصیبتبار شد. در ۱۹۳۶، مشهورترین کارمند ایرانی بانک، ابوالحسن ابتهاج، پس از اینکه در خواستش برای ارتقای مقام رد شد، استعفا داد. در ۱۹۴۲ او به ریاست بانک ملی رسید و طی هشت سال بعد، جنگ فرسایشی بیامانی را علیه کارفرمای سابق خود شروع کرد.
مطالعات انجام شده معاصر درباره شرکتهای چند ملیتی، بحث فراوانی در مورد تاثیر حق حاکمیتی سرمایهگذاری مستقیم خارجی داشته است. سرمایهگذاری خارجی بالاجبار مستلزم از دست دادن بخشی از استقلال اقتصادی برای کشور میزبان است؛ چراکه تصمیمگیری نهایی به خارج منتقل میشود. این مساله خصوصا در ایران مهم بود و از نظر بیشتر ایرانیها، هر نفع اقتصادی مثبتی از کسبوکار بریتانیاییها در ایران بر اثر از دست دادن حق حاکمیت کشور نمیچربید. بانک در سطح گسترده به عنوان عامل امپریالیسم بریتانیا دیده میشد که بدون استدلال هم نبود.
طی دو جنگ جهانی دوم و در ابتدای دهه ۱۹۲۰، بانک شاهی منافع دیپلماتیک بریتانیا را مقدم بر منافع ایران قرار میداد: رضا شاه در دهه ۱۹۲۰ با تلخی اشاره به «بانک ایرانی لرد کرزن» می کرد که نگاهی به سرسپردگی ظاهری بانک به وزیر خارجه بریتانیا داشت. در واقع، مسائل اینقدر ساده نبود. بانک هرگز به طور کامل ابزار دولت بریتانیا نبود: بانک باید برای سهامداران خود سود تحصیل میکرد. برعکس، وزارت خارجه قبل از ۱۹۱۴ به بانک بیاعتماد بود، چون که بیشتر به منافع تجاری بریتانیا توجه داشت. طی سالهای بین دو جنگ جهانی، مقامات وزارت خارجه اغلب از سیاستهای ارتجاعی بانک دلسرد بودند. اما رابطه بین بانک و دولت انگلیس به حد کافی نزدیک بود که تعجبی ندارد ایرانیها، مختصر اختلاف صرفا بریتانیایی این وضعیت را نادیده بگیرند.
شاید تناقضنما باشد که بانک قبل از ۱۹۱۴ به ایران کمک کرد مستقل باقی بماند. بانک کمک کرد تا مدیریت مالی ویران و درهمریخته دولت اصلاح شود. مهمتر اینکه، وامدهی آن به دولت کمک کرد تا مانع از افتادن ایران به سلطه مستقیم بریتانیا یا روسیه شود. حقیقتا بانک به عنوان مجرایی برای وامهای دولت بریتانیا و اوراق قرضه منتشره ایران در بورس سهام لندن عمل میکرد. بنابراین بانک میتوانست به عنوان ابزار یک امپریالیست تلقی شود که ایران را خفه و تحت فشار قرار میدهد. اما مساعدههای عظیم بانک به دولت ایران قبل از ۱۹۱۴، اجازه پرداخت حقوق سپاهیان ارتش را میداد و در نتیجه اطمینان از اینکه حضور دولت مرکزی در بخشهایی از کشور تداوم داشت. مساعدهها همچنین ایران را قادر ساخت تا بدهی خود به دولتهای بریتانیا و روسیه را بازپرداخت کند دولتهایی که به دنبال دستاویزی برای قطع نشدن وابستگی ایران بودند. دولت بریتانیا به بانک شاهی به حدی اعتماد داشت که به هیچ نهاد «ایرانی» دیگری نداشت و مقامات بریتانیایی آماده بودند از طریق آن کار کنند تا مستقیما درگیر شوند. قطعا دولتهای ایران ترجیح میدادند از این بانک وام بگیرند تا از دولتهای خارجی وام بگیرند که شرایط سیاسی تحمیل میکردند.
نتیجهگیری
در ادبیات ملیگرایانه در ایران، بانک شاهی، مثل شرکت نفتی ایران و انگلیس، اغلب به عنوان عاملان حریص سرمایهداری و امپریالیستی توصیف میشدند. در حالی که انتقادات جدی را میتوان به سیاستهای بانک نشانه رفت، به نظر میرسد تصویر کلی اغلب به کمدی نزدیکتر باشد تا به رذالت و پستی نسبت داده شود. این بانک را کسانی تاسیس کردند که میخواستند راهآهن در ایران بسازند به جای اینکه بانک را اداره کنند، بانک مبارزه سختی میکرد تا سود کسب کند حتی زمانی که انحصار بانکداری را در دست داشت. این بانک زمانی بیشترین سود را کرد که ارتش بریتانیا طی دو جنگ جهانی، ایران را اشغال کرد یا در ایران جنگید. در سالهای دو جنگ، قضاوت سیاسی بانک کودکانه و سطحی بود و در دهه ۱۹۴۰ به خاطر اقدامات کارمند سابق و آزرده خاطر که اینک ریاست بانک رقیب ملی را داشت فلج گردید. اما باید تایید کرد که برخلاف بسیاری بانکهای ماوراء بحار بریتانیا، و حتی بیشتر «شرکتهای مستقل» بریتانیا، بانک شاهی باقی ماند.
تاثیر بانک بر اقتصاد ایران، ترکیبی از هزینهها و فایدهها بود، اما به نظر میرسد که منافع بر هزینهها در پیش از دهه ۱۹۲۰ برتری داشت هر چند که بانک میتوانست بهتر از اینها عمل کند. طی دهه ۱۹۳۰، دشمنی بانک با سیاستهای دولت ایران، به ویژه صنعتی شدن، فقط به موانع بسیار در مسیر توسعه صنعتی افزود.
تامل نهایی، از منظر دولت ایران نگاه میکند. شاهان قرن نوزدهم، از ابتدا به دنبال کمک سرمایهداران خارجی مثل رویتر برای نوسازی اقتصاد کشور بودند. هر چند آنها راهآهن را به بانک ترجیح میدادند، گروهی از سرمایهداران بریتانیایی را ترغیب کردند تا بانک تاسیس کرده و مهارتها و منابع کافی به ایران انتقال دهند و بقای حکومت خود را تضمین نمایند. این نهاد یک نظام بانکداری مدرن به ایران داد؛ تجارت را تسهیل نمود، پول کاغذی منتشر ساخت؛ دولت را تامین مالی کرد؛ پساندازها را تجهیز کرده و کادر بانکداران ماهر ایرانی به جامعه تحویل داد. وقتی از دهه ۱۹۲۰، ایران منابع کافی پیدا کرد تا بانک مخصوص خود داشته باشد، خدمات بانک شاهی با منتهای بیاحترامی کنار گذاشته شد. حداقل با نگاهی بلندمدت، ایران از این سرمایهگذاری مستقیم خارجی منتفع شد.
ارسال نظر