مصدق محبوب مردم مصر شد

آنچه که اکنون بخش پایانی آن را می‌خوانید بخشی از نوشته محمدعلی موحد در کتاب خواب آشفته نفت از انتشارات کارنامه است. شاید به همین ملاحظه بود که وقتی خبر رد پیشنهاد از جانب بریتانیا را شنید زیاد در هم نشد و خبر را با خونسردی و متانت پذیرا گشت. او دیگر نزد وجدان خود و در برابر تاریخ حجت را تمام کرده بود و کسی نمی‌توانست بگوید که اگر دکتر مصدق نرمشی نشان می‌داد، کار اختلاف تمام می‌شد و گرفتاری‌های بعدی پیش نمی‌آمد.

دکتر غلامحسین مصدق فرزند دکتر مصدق که در سفر به آمریکا همراه پدر بود در یادداشت‌های خود شهادت می‌دهد که مذاکرات اصلی درباره حل مساله فروش نفت ملی شده ایران، بین پدر و مک‌گی به تنهایی انجام گرفت و فقط درباره کلیات، گهگاهی آقایان مهندس حسیبی، دکتر شایگان، دکتر متین دفتری و دکتر حسین فاطمی مورد مشورت قرار می‌گرفتند. در این مذاکرات، سرهنگ والترز نیز به عنوان مترجم شرکت داشت. به اعتقاد من- که ناظر بر اوضاع بودم- صالح، حسیبی و فاطمی صمیمانه با پدرم همکاری می‌کردند و بیشتر اوقات در هتل می‌ماندند یا نزد پدرم بودند، ولی بقیه اعضای هیات، با اجازه گرفتن از آقا، به بازدید و گردش و خرید می‌رفتند و خلاصه سیاهی لشکر بودند.

دکتر غلامحسین مصدق متذکر می‌شود: اکنون که دسترسی به اسناد مربوط به مذاکرات درباره نفت ایران برای عموم علاقه‌مندان فراهم است، برخلاف ادعای مخالفان که می‌گفتند مصدق حاضر به کنار آمدن با هیچ یک از پیشنهادها برای حل مساله نفت نیست، معلوم می‌شود پدرم هنگام اقامت در واشنگتن کوشش زیادی در زمینه رسیدن به توافق در چارچوب ملی شدن صنعت نفت به عمل آورده است... پدرم، هنگام مراجعت به ایران، نه با من و نه با هیچ یک از همراهان درباره جزئیات مذاکراتش با مک‌گی صحبت نکرد و تنها اظهار داشت که مذاکرات به علت مخالفت و کارشکنی انگلیسی‌ها به نتیجه نرسید.

برداشت مک‌گی از رفتار مصدق

اصرار مصدق بر محرمانه نگاه داشتن مذاکرات و جلوگیری از ارتباط مستقیم نمایندگان آمریکا با آنان به تعبیر جورج مک‌گی ناشی از دو امر بود: یکی آن که دکتر مصدق حتی نسبت به همراهان و مشاوران خود سوءظن داشت و می‌ترسید که مطالب مورد بحث فورا در اختیار حریف انگلیسی قرار گیرد. دوم آن که او سرنوشت رزم‌آرا را از یاد نمی‌برد و بیم آن داشت که مبادا نرمشی که در مذاکرات به اقتضای مصلحت امر نشان داده می‌شود از پرده برافتد و گزک به دست مخالفان بدهد و آنان عوامل متعصب ونادان را برانگیزند تا دست به خون او بزنند. در این جا عین عبارت جورج مک‌گی را به نقل از ترجمه فارسی آن می‌آوریم که می‌گوید: مصدق ظاهرا به هیچ یک از اعضای گروه خود اعتماد کامل نداشت. به گمانم او سخت واهمه داشت و تصور می‌کرد که اگر برخی از مذاکرات او منتشر شود سرنوشتی مانند نخست‌وزیر اسبق پیدا کند.

مک‌گی در مقاله «خاطراتی از دکتر محمد مصدق» می‌نویسد: مصدق این احساس را در انسان ایجاد می‌کرد که بی‌اندازه تنها است و به کسانی که همراهش به آمریکا آمده‌اند، حتی به کسانی که در ایران که طرف مشورت او هستند و از جانب او حکومت می‌کنند، اعتماد ندارد.

بسیاری از هواداران او دارای عقاید افراطی مذهبی و ملی بودند. به نظر می‌رسید همیشه احساس می‌کند که ممکن است مانند سلف خود ژنرال رزم‌آرا که چون با انگلیسی‌ها درباره نفت مذاکره می‌کرد کشته شد، او هم کشته شود. مصدق از این واقعیت دردناک آگاهی داشت که تقریبا محال بود رییس دولتی در ایران بتواند برای بهره‌برداری از منابع طبیعی کشور با یک کمپانی خارجی به توافقی برسد، به خصوص آن که کمپانی مزبور متعلق به کشور نیرومندی مانند انگلستان باشد. هر توافقی که حاصل می‌شد کافی تلقی نمی‌شد. عامه مردم این سوءظن را داشتند که او شاید در برابر رشوه یا فشار تسلیم شده است.

بنابراین مصدق اجازه نمی‌دادکه نه من و نه هر کس دیگری که از جانب ما با او مذاکره می‌کرد جداگانه با دستیارانش ملاقات کند. پس از آن که به وی فشار آوردیم که نقطه‌نظرهای خود را برای دیگر اعضای گروه شرح بدهیم سرانجام موافقت کرد، ولی به شرط آنکه این کار در حضور خود او انجام گیرد. پل نیتزه و من نمودارهای پیچیده‌ای تهیه کردیم که بهای نفت و تقاضای بازار جهانی را نشان می‌داد و هر کدام توضیحات لازم را درباره آنها دادیم. وقتی کارمان تمام شد رو به گروه کرده پرسیدیم آیا سوالی دارند؟ مصدق به سرعت برق و قبل از آن که دیگران فرصت پاسخ دادن داشته باشند، گفت: «ملاحظه می‌فرمایید، شما نمی‌توانید آنها را متقاعد کنید» و جلسه پایان یافت.

بازگشت از آمریکا

هر چه هست مصدق در ۱۸ نوامبر واشنگتن را ترک گفت و پس از توقفی کوتاه در آمستردام به قاهره رفت و سه روزی در آنجا ماند.

مصدق به دعوت نحاس پاشا، نخست‌وزیر مصر به آن کشور رفته بود. گروه انبوهی از مردم قاهره در فرودگاه گرد آمده بودند و چون مصدق از هواپیما پیاده شد او را بر سر دست بلند کردند. بعضی از وزیران دولت مصر به استقبال آمده بودند، ولی نحاس پاشا خود در آن میان نبود. قرار این بود که مصدق از فرودگاه به کاخ عابدین برود و دفتر تشریفات دربار را امضا کند، اما او که از نیامدن نحاس پاشا ناخشنود گشته بود به عذر کسالت یک سره به هتل خود رفت و خوابید و چون ساعتی دیگر نحاس پاشا به دیدارش شتافت با شور و هیجان جمعیتی که «زنده باد مصدق» گویان محوطه اطراف هتل را فرا گرفته بودند مواجه شد.