در سازمان برنامه شاه چه خبر بود-۲
در جریان تصویب اعتبارنامه اکبر معینفر در مجلس اول، او برای دفاع از خودش، ناگزیر شد که به سابقه فعالیت خود در سازمان برنامه اشاره کند. معینفر در دفاع از خود به نابسامانیهایی که در نهاد برنامهریزی کشور بود، اشاره میکند و اینکه چگونه در این سازمان با اتهام مواجه بوده است. علت اینکه به سازمان برنامه مینوشتند این بود که سازمان برنامه (حالا هم تقریبا همینطور هست، ولی البته نه به آن شدت) که دهنده اعتبارات عمرانی کشور بود، باید پروژهها و نقشهها را میدید و تصویب و تایید میکرد که مطابق با ضوابط فنیاش هست. آن موقع دستگاههای اجرایی مملکت، وزارتخانهها، سازمانها، منجمله ساواک هم جزوش بوده است، ساواک آن موقع در آن حدی نبود که مستقل از سایر وزارتخانهها باشد و همین طوری بدون اینکه مقررات را طی کرده باشد، بتواند کاری انجام بدهد؛ اگر چه برای یک ساختمان کوچک مثلا ده میلیون تومانی به آن شکلش باشد آن هم باید این امضا را میگرفت، این مهر تصویب شد را میگرفت تا میتوانست پول را خرج بکند. بنابراین سازمان برنامه رلش این بود رل ناظر بود، رل ناظر که میگویم نه اینکه سر ساختمانها برود، بلکه ناظر بر خرج اعتبار است که ببینند مطابق ضوابطش هست یا نیست، اما چرا معینفر؟ معینفر در حدود دو سال در همان مواقع که توی سوابق پرونده استخدامی هست، رییس قسمت ساختمانی و تاسیسات دفتر فنی سازمان برنامه بود و چه میکرد؟ کلیه مقررات فنی مملکتی را او تهیه میکرد و هیچ کس هم از دستش راحتی نداشت و برای هیچ کس در هیچ جا تخفیفی قائل نبود. اگر قرار بود آخرش یک نقشهای را امضا بکند و یک پروژهای را بگوید تصویب شد. مهری بزند، زیرا باید بر طبق آن ضوابطی باشد که تهیه کرده است و کارش این بود. بنابراین چه کسی بایستی معرفی بشود کسی که ضوابط را تهیه میکند کسی که ضوابط را اعلام میکند، یعنی آن آدم فنی که این کاره بوده است و معین میکرده است چه کاری در اینجا معینفر میکند؟ همین طور که برای تمام دستگاهها میکردند منحصرا برای ساواک نه به عنوان اینکه چون ساواک هست آن مقررات را بایستی ندید بگیریم. مقررات را تفهیم میکند، یعنی میگوید مقررات من برای ساختمانها این است اگر به مقررات سازمان برنامه و آن چیزهایی را که من آن موقع وضع کرده بودم نگاه کنید، میگوید مقررات این است. بر خلاف آن چیزی که نوشته شده است که شکنجهگاه ساخته است و اصلا چه اطلاعی دارد که چه چیزی میخواهند بسازند، مقررات عمومی سازمان برنامه و دفتر فنی سازمان برنامه و آن چیزی که معینفر تهیه کرده این است، بنابراین این را تفهیم میکند در حقیقت ابلاغ میکند، حالا وقتی که این ابلاغ شد بایستی نقشهها تهیه بشود.
پروژه آماده بشود و بیاید و به تصویب معینفر برسد وگرنه اصلا قابل اجرا نیست، البته آن موقع را میگویم یعنی سال ۱۳۴۳ وگرنه اساسا اگر اجرا بکنند خلاف قانون کردهاند و طبق قانون محاسبات و غیره نمیتوانند پولش را به حساب بگذارند. توجه بکنید موقعی بوده است که خودش را ساواک از همه چیز جدا نکرده بوده است، بعدش چه میشود؟ بعد نمیآید، ایرادی اگر به این جریان در اینجا باشد ایراد بر این نیست که تفهیم مقررات شده است، ایراد بر این است که چرا حالا نقشهها نمیآید. بنده الان طلبکار روی این مطلب هستم که نقشهها نمیآید، از ترس اینکه معینفری که آن خشونتها را دارد که بعدا اگر لازم شد و وارد بحثش شدیم یک اشارهای خواهم کرد و از کنارش میگذرم. از ترس اینکه مبادا رد بکند و رد میکند و نمیگذارد از بالای سرش رد میکنند. این آقایانی که این قدر زحمت کشیدهاند و مدرک فراهم کردهاند، پشت سرش بایستی چکار میکردند؟ نقشههایش را میآوردند ورقهای که تصویب پروژه است میآوردند کجا هست اینها، اینهایی که به محرمانهترین اسرار ساواک دست داشتهاند و روزهای بعد از انقلاب هر دستهای به هر جا که توانست رفت و حمله کرد تا یک مقداری مطلب تهیه کند و به عنوان گیوتین و شمشیر بالای سر افراد نگه دارد تا به موقع بتواند بزند. اگر واقعا مطلب دیگری داشتند این مطلب را بایستی میآوردند، ولی بنده اطلاع دارم که چه شد. اطلاع من این است که از بالای سر من رییس من امضا کرد و رد شد و نگذاشته که اصلا بیاید بررسی بنده و ایراد فقط در اینجا است که چرا معینفر جیغ نکشیده است که چرا نقشهها پیش من نیامده است. اگر ایرادی باشد، ولی آن هم وظیفهای نداشته است که بگوید چرا نمیآورید. بعد این ساختمان کجا است؟ چه کسی ساخته است و چه کسی نظارت کرده است؟ نمیدانم اصلا نقشههایش نیامده است. با این دفتر چه کردند؟ با این دفتر برای اینکه از شرش خلاص بشوند. نه به علت ساواک به علت این که این دفتر، دفتری بود که منتهای سختگیری را میکرد. جلو هرگونه خلاف مقررات را میگرفت جلو دزدی را میگرفت جلو بند و بستها را میگرفت و چون مو را از ماست میکشید نه در مورد این کار، زیرا این مورد که اصلا پیش من نیامد، بلکه در مورد سایر پروژهها میآمدند تنها کاری که کردند تا از شر این دفتر و این آدم خلاص بشوند، خود دفتر را آن آقای اصفیا یکجا منحلش کرد. اگر بروید و به سوابق نگاه کنید یکی دو سال بعد از آن گذاشت کنار و بالکل آن دفتر را نابود کرد بعد چه گفتند؟ گفتند تو آدمی هستی علمی آدمی هستی تحقیقی «واما بنعمهربک فحدث» این افتخار برای من هست، اگر در خارج مایه افتخار مردم نبودم، مایه ننگشان هم نبودم آنهایی که بایستی مرا بشناسند، مرا میشناسند گفتند تو آدم محققی هستی و در رشته خودت هم شاید منحصر به فرد باشی، بنابراین یک دفتر برایت درست میکنم به نام تحقیقات فنی، بنشین و کار خود را بکن و در ظرف مدت زمان مختصری چقدر کتاب بیرون بده، چقدر مقررات بیرون بده و آنها حالا به جای خودش باقی است که باز حق نیست که من رویش زیاد صحبت بکنم، چون پای خودم در میان میآید، بنابراین آن مسالهای جدا باشد فقط در مواقع مخصوص و گرفتاریهایی مخصوص. بلی برادران گرفتاریهای مخصوص برای همه پیش میآید. گرفتاریها برای حکومت طاغوتی پیش میآید و برای حکومت الهی هم پیش میآید و برای حکومت اسلامی هم پیش میآید. آن موقع که میبینید سقف فرودگاه مهرآباد تهران پایین ریخته است و گرفتار است آن دیگر کاری ندارد که بنده در کجا هستم و غیره آنجا باید به بنده تلفن بکنند و شب بنده را بیرون بکشند و من تحقیق کنم. خدا را شکر میکنم «واما بنعمه ربک فحدث» اگر استادیوم یکصد هزار نفری به مشکلی برخورد میکند و احتمال دارد که صدهزار نفر نابود بشوند کسی که میایستد معینفر است و بعد شاه که میبیند جشن چهارم آبانش به خطر افتاده است، با این اظهارنظری که صریح شده است مجبور میشود از فرانسه آدم بیاورد بعد میروند میخرند و یک جمله دوپهلو میگیرند با تلکهبندی مردم را رویش مینشانند و فریاد این آدم در میآید همه جا فریادش در میآید که این کار را نکنید چه طاغوت باشد و چه حکومت اسلامی باشد بایستی فریادش دربیاید و باید این نظر مشورتی را بدهد این اهانت به اسم نیست. این قدر مساله شرعی میدانیم و بعد به طور موقتی بیایند استفاده کنند و تلکهبندی کنند سال دیگر در همان موقع یکباره میبینند وضع بدتر شده و وخیمتر شده. وضع که وخیمتر میشود ناگزیر میشوند، مجددا آن بابا را از فرانسه بیاورند و میآید مینشیند و میگوید پارسال اگر این چیزهایی که الان دیدم دیده بودم به احدی اجازه نمیدادم به رویش برود و روی آن تریبون بنشیند و این افتخار ایرانیهای مسلمان هست و بود. این جور کارها به من مراجعه میشد یعنی کارهای گندهگنده به این ترتیب کارهایی که احتمال میدادند که یک آدمی که شعور دارد از نظر سطح علمی و فنی چه در خارج و چه در داخل مورد قبول هست و آدم مغرضی هم نیست، یعنی اگر دشمنش در آنجا حق بگوید حق را به دشمنش میدهد و چشمش را روی هم نمیگذارد. این را نیاز داشتهاند بلی، در آن حکومت بود و حالا هم هست همیشه باید اینجور افراد باشند، اما اگر میخواستیم بدانیم، آن نسبتهای زننده را مسلمان نباید به مسلمان دیگر به آن شکل بدهد و خدا انشاءالله از سر تقصیرات کسانی که این نوع نسبتها را به هم میدهند، بگذرد و خدا توبیخشان نکند نسبتهایی که در جلسه روز چهارشنبه و امروز داده شد. در روز جمعه فرستادند فرماندار آبادان را در نماز جمعه به آن شکل شدید و توهین آمیزی که الان بنده مطالب ایشان را اینجا دارم، ولی نمیخواهم برای خاطر این که برای خود شماها ملالآور خواهد بود. بروند آنجا سخنرانی کنند و فریاد بزنند فلانی ساواکی اخراج باید گردد، اعدام باید گردد یک حالت این شکلی که اینها نمیدانم کجایش با اخلاق اسلامی سازگار است یک چنین کارهایی را انجام دادهاند به عوض این، آیا بهتر نبود که پرونده ساواک را میدیدید مگر همه افراد در ساواک پرونده ندارند. در شعبه من خواهشم این بود. من که نمیدانستم چه چیزی نوشته است، گفتم آن پرونده ساواک را بگیرید و نگاه کنید بعد موقعی که به کمیسیون تحقیق آمدم وقتی که رییس کمیسیون اصرار داشت که خلاصه پرونده ساواک خوانده بشود. چرا یکی از آقایان که هم مخالف من بود و در اینجا هم صحبت کرد و هم عضو کمیسیون بود نمیگذاشت مگر ما نمیخواهیم حقایق مکشوف بشود. (در این هنگام آقای رییس، جلسه را ترک کردند و نایب رییس آقای پرورش اداره جلسه را به عهده گرفتند) مگر ما نمیخواهیم حق کسی داده بشود مگر ما فقط میخواهیم افراد را بکوبیم. این کجایش اخلاق اسلامی است چرا نمیگذاشتید؟ و وقتی که خوانده شد و قبل از خواندن من گفتم آقا بگذارید، بخوانند خب، من هر چه باشد جواب میدهم، ولی دیدم چیزهایی که خواندند بنده کمتر از آن بودهام که در آن گفته شده بود.
خلخالی - خواهش میکنم اشاره بفرمایید.
نایب رییس (پرورش) - اجازه بفرمایید.
معینفر - چرا آن را نخوانیم و چرا خوانده نشود. وقتی خوانده شد چیز دیگری دیده شد. دیده شد که یک نفر را به عنوان مدعو دعوتش میکنند و به آکادمی علوم شوروی جلوش را میگیرند و نمیگذارند، برود و بعد با چه شکلی میگذارند برود و در آن سطحی که آن طور دارند دعوتش میکنند، حالا به من این ایراد گرفته نشود که آقا چرا به آکادمی علمی شوروی برای این کار شما را دعوت کردهاند.
دکتر یزدی - آقای معینفر توضیح بدهید.
معینفر - این را من از جناب آقای رییس خواهش خواهم کرد، زیرا اگر ایرادی که دوستان میگیرند حق است و وارد میدانیم حق بود. وقتی که کمیسیون تحقیق نظر میداد میگفت که مطالب درچه جاهایی طبقهبندی میشد و چه چیزهایی در آن بود و چگونه با آن نتیجه رسیدیم و گفتم نه و از جناب آقای رییس خواهش میکنم از مخبر کمیسیون تحقیق بخواهند که آن را بخوانند و ببینند چه چیزهایی در آن نوشته شده است. من نمیدانم چیز مهم در آن است یا نه؟ چون خود پرونده را کلا که ندیدهام. آن سو جهای مختلف را که ندیدهام. این مساله مربوط است به ساواک و آن داستان سراییها و آن لجنمال کردن یک آدمی که لااقل هجده ماه است که نمیگویم در روز هجده ساعت جان میکنده است، ولی برای مردم قلبش میتپیده است. لااقل آن خوانده میشد، اما مسائل دیگری که در اینجا طرح شد یکایک معرفی میکنم که این موضوع ساواک بود و بعد گفتند که وابستگی به دربار و بعد دو سند در اینجا خوانده شد. یک سند عبارت از این بود که معاون اداری سازمان برنامه، چون من کارمند سازمان برنامه بودم به معاون فنی سازمان برنامه که بنده زیر دست او بودم و رییس من بود مینویسد به معینفر بگویید که در اجرای بند ۲ و یا ۳ بخشنامه یا دستورالعمل شاهنشاه آریامهر چه و چه ..... تکلیف خودش را معین کند یک سندش این بود و سند دوم دیگر این بود که یک صورت جلسهای بین آنها رد و بدل شد که نوشتهاند، نظر به این که معینفر گفته است که من کارشناسی رسمی دادگستری را حفظ خواهم کرد، یک نفر دیگر را برای آنکار دفتر تحقیقات بهاصطلاح آنکاری که مدیریتش را بنده داشتم، ریاست ادارهای که داشتم برای این که کار را معین کند و بعد اینجا نتیجه گرفته شد که خوب ببینید، نگاه کنید این مرد چهطور است در اجرای دستور چه کاری کرده است پس وابسته به دربار است. این جمله وابسته به دربارش هم حتی گفته شد.
میدانید این جریان چه بوده است، این جریان این بود که شاه برای حفظ ظاهر برای خاطر این که بگوید روسای ادارات در کار شخصی دخالت نکنند و کارهای دیگری نکنند و کارشان فقط کار اداریشان باشد، دستورالعملی داده بود آن دستورالعمل این بوده است که آن روسای ادارات حق اینکه کارشناس رسمی دادگستری باشند ندارند، حق اینکه شرکت داشته باشند ندارند و باید فقط یا آن پست یا آن کار و یک چنین شکلی بلی، این به من ابلاغ شده من چکار میتوانستم روی آن بکنم یا باید میگفتم که من مسوولیت اداره را نمیخواهم و استعفا میکنم این مفهومش این بود که آن دستورالعملی را که قانونی نمیدانستم و غلط میدانستم، قبول کرده بودم یا میگفتم من که کارشناس رسمی دادگستری هستم و لااقل آن دوستانی که با دادگستری در تماس بودند میدانستند که تعداد کارشناسان رسمی دادگستری که تا حدود مورد توجه بودند. اگر رسیدگی به دزدیهای اینها میشد چه کسانی به سراغشان میرفتند، اگر قرار بود به برق آلستوم بایستی رسیدگی میشد که چه دزدیها شده است، آن موقع که میلشان بود که جلوی دزدیها را بگیرند چه کسانی به سراغشان میرفتند، میدیدند که تعداد چقدر معدود بودند و من یکی از آن افراد معدود بودم پس در مورد کارشناس رسمی دادگستری یا بایستی بگویم از کارشناس رسمی دادگستری استعفا میکنم که مفهومش چه بود؟ یعنی قبول کرده بودیم آن دستور ناحق را چه نوشته شد. در پاسخ آن، بنده یک کلمه نوشته من کارشناس رسمی دادگستری را برای خود حفظ خواهم کرد یعنی چه؟ یعنی اینکه خودتان میدانید میخواهید من رییس این اداره باشم یا نباشم. اولا من استعفا نمیکنم این یک بحثی است و این شما هستید و خودتان میدانید، من زیر بار این بخشنامه نمیروم آیا حق است، چنین مطلبی را اینطور آدم بیاید اینجا بیان کند و بگوید این وابستگی با دربار است آیا این صحیح است؟ یا باید بیتوجه باشد یا اگر توجه داشته باشد بایستی استعفا کند که چرا این چنین کاری را کرده است، اما در مورد سازمان بسیج و آمادگی ملی که اخیرا و امروز این سند حاصل شده من منم نمیزنم، ولی بگذارید منم بزنم این افتخار برای من بس که بیستونه سال کارمند دولت در آن رژیم بودم، هرچقدر زور میزنند، هر چقدر زحمت میکشند و در این مدت پروندهها را این طرف و آن طرف ریختهاند هیچ چیزی از آن در نمیآید، این افتخار برای من بس است، نامهای را پیدا کردهاند که در آن نامه سازمان بسیج مینویسد به سازمان برنامه که چون باید در مواقع اضطراری ساختمانهای غیرنظامی خراب شود، حالا ساختمانهای خود شما را یعنی ساختمان آن سازمان را، ساختمانهایتان را میخواهد خراب بکند برای خاطر اینکه دستورالعملی باشد ببینیم چگونه در مواقع جنگی و تخریبی و غیره... چطوری خراب بکنیم یک آدمی را معرفی کنید و مرحجا هم مدیرکل حفاظتتان را وقتی نامه سازمان بسیج به دست رییس سازمان برنامه میرسد به خیال خودش پیک مطلب علمی و فنی برخورد کرده است به معاون خودش میگوید، معین فر را معرفی کن این گناه که از من نیست، آن گفته معرفی کن میگویند این چقدر مورد توجه بوده است که میگویند این را معرفی کن میگویند این چقدر مورد توجه بوده است که میگویند این را معرفی کن میگویند این چقدر مورد توجه بوده است که می گویند این را معرفی کن نه آقا، چقدر از نظر فنی رویش حساب میکردند، ولی چه کرده تا حالا، معاون مینویسد به شخص معینفر که معمولا ادارات،این است جواب نامه را تهیه کنید طی نامهای خودتان را معرفی کنید، معینفر چه میکند؟ همان کاری را که شما با آن نامه کردید شما چه کردهاید با آن نامه البته خبر نداشتید حالا ممکن است این نامه به دست من رسیده باشد دورش انداخته و پارهاش کردم و مسخرهای کردم این گناه از من است که دو نفر یکی به یکی مطلبی را مینویسد.
نصراللهی- آقای معینفر بعدا سند ارائه کنید.
نایبرییس- اجازه بدهید. شما صحبتتان را کردهاید، ایشان حقشان هست و باید صحبتشان را بکنند.
معینفر- سلام علیکم و عبادالرحمن یمشون علی الارض هونا. به هر حال نتیجه این است که از مجموعه این اسنادی که داده میشود یک حالت غرور و سربلندی برای آدم ایجاد میشود که خدا را شکر، خدا را شکر، در زمانی که همه این طرف و آن طرف میزدند و خودشان را میخواستند به دستگاههای قدرت نزدیک کنند برای کسی به این سادگی، فقط به علت شخصیت علمی و فنی که دارد وسائل فراهم است، ولی کنار میگذارد، خدا را شکر، الحمدالله الذی هدا تا لهذا، حزب رستاخیز درست میشود همینهایی که الان هی میکوبیدشان و نگویید آنها را، امروز در اینجا برای خاطر اینکه من کوبیده بشوم، یک جملهای را به هاشم صباغیان میگویند، حزب رستاخیز وقتی تشکیل میشود در سازمان مسکنی که این صباغیان بود میدانید چند نفر نرفتند در آن حزب اسم بنویسند؟
ارسال نظر