تظاهرات در میدان سنگلج

جلال فرهمند- پس از رفتن رضاشاه به تبعیدگاه مورد نظر متفقین و قبل از اینکه شاه جدید بر اریکه سلطنت تکیه زند یا درست‌تر گفته باشیم، متفقین به نتیجه نهایی برای انتخاب شاه جدید برسند حزب توده پای گرفت، حزبی که بعدها تبدیل به تشکیلاتی‌ترین حزب ایران شد. در طول یک سال اول تشکیل این حزب بسیاری از ایرانیان تحصیلکرده که تعداد آنها نسبت به جمعیت آن روز ایران زیاد نبود به آن پیوستند. خلأ ایجاد شده در دوره ۱۶ ساله پهلوی چنان زیاد شده بود که جوانان با جان و دل به احزابی که ندای آزادیخواهی سر می‌دادند می‌پیوستند. احزاب چپ در آن موقع نه در ایران بلکه در اکثر جهان به عنوان احزاب روشنفکر و مد روز به حساب می‌آمدند. حتی در اروپا تا قبل از آشکار شدن چهره نماد کمونیستی یعنی شوروی برای غربیان از پرطرفدارترین و خوشنام‌ترین احزاب به شمار می‌رفتند.

این حزب در ابتدا به دلیل ساختار سنتی و بافت مذهبی ایرانیان شکل کمونیستی خود را آشکار نکرد و حتی بسیاری از اقشار کارگر شرکت‌کننده در بخش کارگری به هنگام اوقات نماز در کلوپ حزب به نماز می‌ایستادند! یا اینکه سلیمان ‌میرزا اسکندری از اعضای اصلی حزب فردی معتقد بود که نماز و روزه‌اش قطع نمی‌شد.

روزنامه سیاست ارگان این حزب در نخستین شماره خود حزب را این گونه معرفی می‌کند:حزب توده نماینده‌ اکثریت واقعی این مملکت است و افراد آن قدمی که برمی‌دارند برای ارتباط بین توده و جلوگیری از هر قسم تشتت و اختلاف کلمه و حفظ حکومت مشروطه و اصول دموکراسی است... مقصود از توده ایران که گفته می‌شود، توجه به یک قسمت از مردم مملکت نیست. هر کسی که در این سرزمین طرفدار آزادی فکر و عقیده بوده به مملکت و سعادت اهالی آن علاقه‌مند باشد، برای تخفیف رنج بدبختان قدم بردارد و برای زیردستان در اجتماع همان حقوقی را که قانون به آنها اعطا کرده است، بشناسد، خدمتگزار را در هر لباسی که هست تقدیر کند و جنایتکار را در هر مقامی که هست از خود براند و به دست عدالت بسپارد، ما از خود می‌دانیم.

البته فقط این حزب نبود که در آن تاریخ تشکیل شد، بلکه با توجه به خلأ قدرت ایجاد شده در نبود شاهی مقتدر احزاب مثل نقل و نبات سر برآوردند. حتی شخص منفوری مثل سیدضیاءالدین طباطبایی هم که می‌‌خواست نانی از این تنور در بیاورد پس از سال‌ها به ایران آمد و حزب اراده ملی را تاسیس کرد. حزبی که صدای بسیاری و از جمله حزب توده را در آورد. کیانوری می‌گوید: سیدضیاء بعد از شهریور ۱۳۲۰، ناگهان با کلاه پوستی و این مسخره‌بازی‌ها پیدایش شد که ما می‌خواهیم شعائر ملی را که در دوران رضاخان از بین رفته است دوباره زنده کنیم. خب! او آنقدر مسخره بود که واقعا به تیاتر کمیک تبدیل شده بود. قریشی در روزنامه رهبر یک ستون ثابت برای ادعاهای او داشت و واقعا شعارهای او را مسخره می‌کرد. این ستون، برای همه ما یک تفریح شبانه‌ای بود؛ از سر کار که باز می‌گشتیم آن را می‌خواندیم و می‌خندیدیم.البته آن طوری که کیانوری می‌گوید هم نباید سیدضیاء را دست کم گرفت. هر چند وابستگی او را نباید فراموش کرد؛ ولی موجی که با آمدنش به راه انداخت موجی بود که تحرک زیادی له یا علیه‌اش به راه اندخت. چنانکه اولین میتینگ علنی و خیابانی حزب توده به عنوان مخالفت با سیدضیا به راه افتاد. واین می‌توانست نه تنها اعضای رسمی حزب را بسیج کند، بلکه بسیاری دیگر را که نسبتی با حزب نداشتند در روز موعود به حزب توده پیوند زند و بر شمار تعداد روز میتینگ بیفزاید. انور خامه‌ای از اعضای موسس و اصلی حزب این روز را به خوبی به یاد می‌آورد:همان طور که انتظار می‌رفت ورود سیدضیا مواجه با اعتراض و انتقاد حزب توده و مخالفان او شد؛ اما موج مخالفت با او هنگامی به حد کمال رسید که اصول عقاید و برنامه‌ خود یعنی جزوه شعائر ملی را انتشار داد. تا آن هنگام هنوز عده‌ای از روشنفکران مردد و منتظر بودند ببینند از آن چه معجزه‌ای به ظهور می‌رسد، اما این جزوه نشان داد که انگلیسی‌ها چه تحفه‌ای برای ما فرستاده‌اند! ماحصل این جزوه مخالفت با اصلاحاتی بود که انجام گرفته بود... پیشنهاد عمده او این بود که به جای کلاه‌های به اصطلاح فرنگی همه کلاه پوست به سر بگذارند. ...آنچه بیشتر موجب رسوایی او گردید و وسیله هجو و مسخره کردن او را به دست مخالفان داد سبک بسیار زننده نگارش این جزوه و اصطلاحات ناخوشایند آن بود. مانند عنعنات ملی به جای سنن و مفاخر ملی، یا تعاریج‌ دماغیه به جای تحول فکر یا سرپوش ‌لگنی به‌جای شاپو و... همین کلمات چنان آبروی او را برد که بعدها خودش هم از استعمال آنها عار داشت.... حزب توده از این اشتباهات حداکثر استفاده را کرد و اعضای حزب در روزنامه‌ها و سخنرانی‌های هفتگی خود تا می‌توانستند او را به باد مسخره و انتقاد گرفتند. حزب از این فراتر رفت و ۴ روز پس از انتشار شعائر ملی؛ یعنی در ۲۵ مهر ۲۲ ۱۳ نخستین میتینگ و تظاهرات عمومی خود را در میدان سنگلج؛ یعنی محل پارک‌شهر کنونی که در آن هنگام هنوز خرابه‌ای بود برپا کرد. تا آن هنگام حزب فقط در داخل باشگاه خود کنفرانس‌های هفتگی یا سخنرانی‌هایی (معمولا روزهای جمعه) ترتیب می‌داد که در آن چند صد نفر شرکت می‌کردند. انزجار عمومی از سیدضیا نشان می‌داد که جمعیت زیادی در میتینگ علیه او شرکت خواهند کرد. حزب نخست می‌خواست در میدان سپه این میتینگ را برگزار کند، اما دولت با آن موافقت نکرد و خرابه‌های سنگلج را جهت آن تعیین کرد. این کار به نفع حزب تمام شد چون پخش شدن مردم در پست و بلندی خرابه‌ها جمعیت را بیشتر از آنچه بود نشان می‌داد. گر چه روزنامه‌های حزبی تعداد جمعیت را ۴۰ هزار نفر اعلام کردند لیکن به واقع در حدود ۱۰هزار نفر بود که آن هم در آن زمان جمعیت عظیمی به شمار می‌رفت. البته بسیاری از آنها عضو حزب نبودند و به گروه‌های گوناگون مخالف سیدضیا تعلق داشتند. اما میتینگ به نام حزب تمام شد و بر اعتبار و حیثیت آن افزود.