نگاهی به مفهوم توسعه و ترقی در آرای ملکم خان
پرهیز از نقاشی خرابهها
کریم مجتهدی- هدف این مقاله، نه صرفا معرفی یکی از رجال دوره قاجار بلکه بررسی وضع گفتمان «اصلاحات» در کشور و نسبت آن با افکار و آثار میرزا ملکمخان به عنوان اولین لیبرال برجسته ایران است. با مطالعه برخی دیدگاهها و تاکتیکهای او میتوان مختصات اصلی اصلاحطلبی در مدل لیبرال ـ سرمایهداری و تجربی مسلکی را به طور مختصر، شمارش و ارزیابی کرد. مقاله میکوشد بدون آنکه صحنه تاریخ مشروطیت را سیاه و سفید ببیند، به ارزیابی واقعبینانهای از وضعیت تفکر اجتماعی در ایران دست یابد:
در آثار باقیمانده از میرزا ملکم خان که در دورههای مختلف زندگی و به منظور و نیات مختلف به رشته تحریر درآمده است، نکات مشترک زیاد است. نظر نگارنده این است که ببیند منحیث المجموع افکار ملکم در چه قالبی قرار میگیرد و درواقع ساختمان و نحوه بینش و دیدگاه فکری او را چگونه میتوان ترسیم کرد. در آثار ملکم، اعم از رسالات و مقالات و نامهها، از جمله اموری که به چشم میخورد، اعتقاد به عقب افتادگی ایران است. او به نحوی به این عقب ماندگیها اشاره میکند که گویی همین اشاره به تنهایی برای توجیه تمام افکار او کافی است. نه فقط پیشنهادهای اصلی او با یادآوری این مطلب آغاز میشود، بلکه او خواستهای شخصی و انتفاعی خود را نیز در زیر همین سرپوش عنوان میکند. ملکم وزرای ایران را مخاطب قرار میدهد:
«آن وقتیکه شما در آسیا بهطور دلخواه سلطنت میکردید، کسی دویست فرسخ راه را در ده ساعت طی نمیکرد. حالا در سه هزار فرسخی ایران قلعه آهنی میسازند و میآیند محمره را در دو ساعت منهدم میکنند. حالا در مقابل اقتدار دول همجوار نه الفاظ عربی به کار میآید، نه استخوانهای اجدادی».
بهنظر ملکم ادامه چنین وضعی عملا مقدور نیست و این موضوع، خاصه درباره کشوری چون ایران که در «تلاطم این دو سیل قدرت انسانی» یعنی روس و انگلیس افتاده است، بیشتر صدق میکند. او مینویسد:
«دولت ایران مثل گندمی است که میان دو سنگ آسیا افتاده باشد. الان سنگهای مزبور حرکت ندارند، اما هر گاه خارج آسیا را ملاحظه بکنیم وحشت خواهیم کرد که گردش چقدر نزدیک است.»
ملکم توضیح میدهد: «اصول مساله در این است که جوش قدرت فرنگستان بقای دول بربر را محال ساخته است. بعد از این دول روی زمین باید مثل دول فرنگستان باشند یا باید منکوب و مغلوب قدرت ایشان بشوند. سیل این قدرت به حکم طبیعت از اطراف عالم حمله دارد، هر زمینی که پستتر است اول آنجا را فرو میگیرد. الجزایر، مصر، مغرب زمین، چین، ژاپن، کابل، خیوه، محمره، ینگی دنیا، تمام هندوستان، تمام جزایر دنیا محل استیلای این سیل بودهاند. حال ببینید ما چقدر غافل هستیم که میخواهیم این سیل عالمگیر را به علم تشخص دفع نماییم... واللهمحال است! باللهممکن نیست!»
ملکم خان استدلال میکند که انسان به اقتضای فطرت خود روزبه روز در تحول و ترقی است و باید «اقرار نماییم که در این دو هزار سال در ایران بعضی موانع خارجی بوده که نگذاشته است اهل این مملکت به اقتضای فطرت انسانی ترقی نمایند.»
و اگر «ایران از روش ترقی دنیا این قدرها عقب مانده، سبب آن در یک حادثه خارجی است نه در نقص جنس ایرانی». البته منظور ملکم از این «حادثه خارجی» احیانا سیاست و دخالت دول خارجی نیست:
«خلق ایران به واسطه حدت مشاعر طبیعی خود عقل ساده و انفرادی خود را با قدرت علوم مجتمعه دنیا مشتبه کردند و اغلب به گرفتاری این خبط موروثی عقل شخصی خود را واقعا مستغنی از علوم کسبی میدانند و به این سهو دایمی خود میخواهند اعظم مسائل دولتداری را فقط به عقل بیعلم خود حل نمایند.»
بهزعم او نباید «سیل ترقی دنیا بر حدود جهالت ما تا ابد بایستد.» و عملا هم ضرورت زمانه مانع از این است که چنین بشود. ملکم بارها اصطلاح طنزآمیز «جهلمندان» را به کار میبرد.
تقریبا در تمام رسالهها اشاره به این موضوع شده است که «عقل طبیعی بدون امداد علم کسبی چقدر عاجز است.»
«اکثر عقاید و اعمال ملل فرنگ در ظاهر خلاف عقل مینماید، ولی اگر ما بخواهیم فقط به عقل طبیعی خود حرکت کنیم، منتهای ترقی ایران مثل ایام کیومرث خواهد بود». «اگر شما بخواهید که راه ترقی را به عقل خود پیدا نمایید، باید سه هزار سال دیگر ما منتظر بمانیم.» «آخر شما چه دلیل دارید که عقل خود را بر جمیع علوم و تجربیات فرنگ ترجیح میدهید؟» «یک شخص بیعلم و بیسواد هر قدر معقول باشد محض این صفت نباید هرگز داخل مجال دولتی باشد». «اکمل عقل انسانی را با جمیع صفات حسنه جمع بکنند، باز بدون علم قابل اداره یک ده فرانسه نخواهد بود، یکی از بدبختیهای ایران هم این است که روسای ما فرق عقل و علم را نفهمیدهاند. به اعتقاد ایشان عقل کافی بالاتر از علوم کسبی است و حال آنکه بطلان این اعتقاد را هر طفلی میتواند ثابت کند».
تقابلی که میرزا ملکم خان میان عقل و علم برقرار میکند، در واقع از لحاظ فلسفی بهنحوی تقابل قیاس و استقراء و تقابل احتمالی علوم عقلی و علوم تجربی است. اگر ملکم بهنحوی پیرو «ارغنون جدید» است و منطق صوری را نمیپذیرد و علوم جدید را از علوم قدیم مجزا میکند، در واقع منظور او از علم منحصرا «علم فرنگی» است و مینویسد:
«شما علوم بشری را منحصر به چند جلد کتاب قدما ساختهاید و چنان خیال میکنید که فوق آنچه گفته و نوشتهاند، متصور نخواهد بود. بطلان این اعتقاد در نظر ارباب بصیرت از جمله محسوسات است. شما میخواهید علوم متقدمین را حد ترقی بشری قرار بدهید، عیب کار در اینجا است که از علوم ملل سلف هم استحضاری ندارید.»
این سخنان شباهت بین گفتههای او و متفکران تحولی و تحصلی مسلک غرب را نشان میدهد.
بدون شک ملکم اولین و تنها فردی نبوده که در دوره ناصری اعتقاد به عقبافتادگی ایران و تفوق علمی و صنعتی و لشکری ملل غرب داشته است. آگاهی از ضعف لشکری و فنی و حتی علمی مسلما قبل از سلطنت ناصرالدین شاه، خاصه بعد از انعقاد عهدنامه ترکمنچای در میان خواص ایرانی نادر نبوده است. اما بهنظر ملکم تفوق غرب فقط از لحاظ لشکری و صنعتی و علمی نیست. ملکم تحت تاثیر تنظیمات عثمانی بوده و از این لحاظ دقت او بهمراتب بیشتر از اسلاف اوست، خاصه آنکه از صنعتی صحبت به میان آورده است که بهطور دقیق امکان بهوجود آوردن این نظام را نشان میدهد.
کارخانههای یوروپ بر دو نوع است: یک نوع آن را از اجسام و فلزات ساختهاند و نوع دیگر را از افراد بنینوع انسان ترتیب دادهاند. مثلا از چوب و آهن یک کارخانه ساختهاند که از یک طرف پشم میریزند و از طرف دیگر ماهوت برمیدارند و همچنین از بنینوع انسان یک کارخانه ساختهاند که از یک طرف افراد بیشعور میریزند و از سمت دیگر مهندس و حکمای کامل بیرون میآورند. محصول کارخانجات فلزی کم و بیش در ایران معروف است، مثل ساعت و تفنگ و تلگراف و کشتی بخار. از وضع ترتیب این قسم کارخانجات فیالجمله اطلاعی داریم، اما از تدابیر و هنری که فرنگیها در کارخانههای انسانی به کار بردهاند، اصلا اطلاعی نداریم».
پس برای اینکه ایران نظم بردارد و به علوم و صنایع دست یابد و از لحاظ لشکری قدرتمند شود، در درجه اول باید این کارخانههای انسانسازی را به ایران آورد و همین چیزی است که ایرانیان از آن غافل بودهاند:
«هرگاه بخواهید اصول نظم را شما خود اختراع نمایید، مثل این خواهد بود که بخواهید علم تلغرافیا را پیش خود پیدا نمایید.»
اولین علم و صنعتی که بهنظر ملکم مورد نیاز ایرانیان است و آنها از آن کاملا غافل بودهاند و تصور کردهاند که بدون تعلیم و تحصیل میتوانند درباره آن نظر بدهند و نیازی به یادگیری و تفحص ندارند، همین علم و صنعت دولتی و حکومتی است. آنچه مورد نظر ملکم است در واقع علم حقوق و روش ایجاد و سازمان بخشی به دستگاههای دولتی و اصول حکومت است. کوشش ملکم، در جهت توجه دادن به این جنبه تمدن جدید است که به زعم او دلیل اصلی تفوق ملل غربی است. اولیای امور ایران از این لحاظ کاملا غافل هستند و ملکم در اینباره به طنز مینویسد: «یک خبط کلی ما نیز این است که علوم مملکتداری را آسانتر از «ادنی صنعت» میشماریم»... «عقل شما هم در صورتی که بیشتر از عقل افلاطون باشد باز بدون علم فرنگی ممکن نیست بفهمید که اداره شهری یعنی چه».
بهنظر ملکم «علوم دولتی» مثل تمام علوم دیگر نه فقط اکتسابی است بلکه صرفا غربی و اروپایی است و این مطلب در نوشتههای او صراحت دارد. کسی که در کار دولت است باید دقیقا با تعلیمات اروپایی آشنا شود. ملکم تاکید میکند که نه فقط علوم دولتی فرنگی را باید دقیقا تحصیل کرد و در این کار جهد نمود، بلکه نباید آنها را تغییر داد. یا باید آنها را به عینه کسب کرد و به کاربرد یا باید از آنها صرف نظر کرد و اضمحلال را پذیرفت. او آرزو میکند که ای کاش اولیای دولت ایران «اصولی را که فرنگیها با این همه علم و تجربه یافتهاند کمتر تغییر میدادند. طرحهای دولتی را یا باید به کلی قبول یا باید به کلی رد کرد».
«ما یک خانه داریم که بنیانش کلا معیوب و خراب است و بیآنکه در خیال استحکام و تعمیر بنیان باشیم در بالاخانههای مخروبه از یک سمت متصل نقاشی میکنیم و از سمت دیگر خراب میشود، بعد وقتیکه به حاصل زحمات خود نگاه میکنیم، عوض اینکه سبب اصلی خرابی را ملتفت بشویم، رنگهای نقاشی را مورد بحث میسازیم و از پی رنگه ای دیگر میگردیم». «وزرای ما متصل در خرابه ایران نقاشی میکنند و متصل فریاد میکشند که ایران نظم بر نمیدارد! این بدیهی است که ایران به واسطه این بازیچهها نظم نمیگیرد. شما رخت سرباز را تغییر میدهید، میخواهید لشکر نظم گیرد!» لحن ملکم در دنباله بحث بیش از پیش محتاط میشود: «هیچ شکی نیست که باید به تدریج حرکت کرد، اما ابتدا از جزئیات گرفتن کمال خبط است.» «عمده اشکال اجرای اصول در معنی فهمیدن اصول است. مادامی که اولیای دولت معنی اصول نظم را نیافتهاند، جمیع تدابیر ایشان بیثمر و عمر این دولت در تقلید فروعات ضایع خواهد بود.»
میرزا ملکم خان با نشان دادن عواملی که مانع نظام گرفتن امور دولتی میشود تصور میکند طرح نجات ایران را پیدا کرده است و از زبان «رفیق» میگوید: «اصول نظم همان است که مختصرا در کتابچه غیبی بیان شده است. شما خیال میکنید که مصنف این کتابچه دو سه روز نشسته است و این مضامین را من باب تفنن از پیش خود به هم بسته است؟
«مصنف مزبور سالها در تفهیم این مطالب معطل بوده است. مطالب کتابچه هر یک حاصل عمر یک دولت است.»
کتابچه غیبی یا دفتر تنظیمات که یکی از قدیمیترین آثار ملکم است، ظاهرا بین سالهای ۱۲۷۵ و ۱۲۷۶ ه.ق. بعد از مراجعت او از سفر فرنگ به رشته تحریر درآمده است. ملکم بدون ذکر نام خود این کتابچه را توسط مشیرالدوله میرزا جعفرخان مهندس تبریزی که چند سال در انگلستان تحصیل کرده و در ممالک مختلف اروپایی سفیر ایران بوده است، بهدست ناصرالدین شاه رسانده است. در این تاریخ بعد از شکست بوشهر و تخلیه هرات شاید وضع روحی ناصرالدین شاه برای آشنایی با محتوای این کتابچه مساعد بوده است یا در هر صورت ملکم ظاهرا چنین تصور میکرده است. کتابچه غیبی مشهورترین و پر سر و صداترین نوشته ملکم بوده و در واقع فهرستوار تمام عقاید اصلاحی او را منعکس میکند. این کتابچه بهنحوی که امروز میتوان به آن دسترسی داشت از پنجاه و دو صفحه چاپی تشکیل شده است که مشتمل است بر برنامه کوتاهی به مشیرالدوله و مقاله معروف «ایران نظم برنمیدارد» و سرانجام قوانین اصلاحی پیشنهادی ملکم. ملکم جمعا در این کتابچه هفتاد و چهار قانون را پیشنهاد میکند که هر کدام شامل چندین فقره و گاهی هر فقرهای شامل چندین شرط است. مفهوم «قانون» با همه افکار ملکم عجین است و در واقع فهمیدن معنایی که او از این لفظ در ذهن دارد، بهترین راه برای فهمیدن کل افکار اوست. تمام آثار ملکم از ابتدا تا انتها در اطراف این موضوع دور میزند، خواه موقعی که او موافق دولت ایران بوده و یکی از رجال صاحب نفوذ آن به حساب میآمده است، خواه موقعی که علیه دولت در خارج از کشور به چاپ و توزیع روزنامه «قانون» با سرلوحه «اتفاق، عدالت، ترقی» دست زده بوده است. روزنامهای که در ابتدا قیمت سالانه آن یک لیره انگلیس و بعدا فقط «فهم کافی» یا «یک ذره غیرت» یا «شرط آدمیت» یا «یک ذره شعور» یا «زحمت ابلاغ این نسخه به یک آدم دیگر» بوده است. لحن روزنامه قانون نوعی دیگر است و در آن هر نوع سازندگی بدون طرد سازش کاری ناممکن و نامقدور قلمداد میشود. با این حال اصل در هر دو اثر یکی است و چیزی که برای نویسنده مسلم و یقین است و او از تکرار آن باز نمیایستد، این است که «ایران بیقانون است». البته تمام آنها که در اواخر دوره ناصری به علل مشابه یا متفاوت وارد صحنه شدهاند، خواهان قانون بودهاند. بدون اینکه ملکم نسبت به ایشان از لحاظ اخلاقی و وجدانی کوچکترین رجحانی داشته باشد، حداقل از لحاظ شناسایی، این امتیاز را میتوان بدو داد که او مسلما از هر کس دیگری بهتر میدانسته است که از لحاظ علوم جدید تحصلی و علم حقوق غرب، وضع قوانین مقید به چه شرایطی بوده و چه نوع تفکری باید حاکم بر قوانین باشد. ملکم از این لحاظ بر تمام نویسندگان دیگر روزنامه قانون برتری داشته است. قانون در واقع رشته تخصصی ملکم است و نمونهای از این تسلط را در همان کتابچه غیبی، خاصه در قانون دوم میتوان یافت که فهرستوار شرایط وضع قانون را بیان میدارد. وی شاید با الهام از کتاب روحالقوانین منتسکیو اضافه میکند:
«نظم و پیشرفت حکومت به جدایی این دو اختیار (اختیار وضع قانون و اختیار اجرای قانون)، تدابیر دقیق و دستگاههای معظم دارند و این دو اختیار از هم دیگر فرق کلی دارند.»
ملکم در ملحقات کتابچه غیبی یکی از اصول قوانین فرنگستان را در «تفریق دو اختیار و چرخ قانون را از اجرای قانون جدا کردن، انعقاد مجلس مشورت» میداند. در رساله دفتر قانون نیز میتوان ملاحظه کرد که ملکم از علم قانون صحبت به میان آورده و مینویسد:
«اولیای دولت نه از روی غرض، بل از روی عدم علم، عوض اینکه اختیار قانون را از اختیار اجرای قانون جدا نمایند، این دو اختیار را بدتر از سابق مغشوش و مخلوط نمودند.»
و میگوید: «نظم این دستگاه ممکن نیست، مگر به واسطه ترتیب قوانین، وضع قوانین ممکن نیست، مگر بهواسطه ترتیب دستگاه قانون. پس به جهت نظم و رفاه ایران کاری که داریم این است که یک دستگاه قانون فراهم بیاوریم».
بهطور کلی در این رساله بهنظر ملکم ایرانیان در معنای قانون دچار اشتباه و خطا شدهاند و قادر به تعریف درستی از آن نیستند. ایرانیان تصور میکنند که «قانون آن حکمی است که از دستگاه حکمران صادر شود و امتثال آن بر عامه بالتساوی واجب باشد.» در صورتی که به زعم او بحق بین قانون و حکم فرق بسیار است. حکم، نمونهای است از استبداد و قانون، نمونهای از مشارکت.
ملکم با تحلیل مفهوم قانون از نوعی «اختیار آزادی زبان و قلم» صحبت به میان میآورد که نشان دموکراسی است. در نتیجه بحث از قانون منجر به بحث از آزادی میشود و قانون و آزادی متقابلا برای بنیان گرفتن به یکدیگر نیاز دارند و یکی بدون دیگری فرض محال است.
«حد آزادی این است که آزادی هیچکس به حق هیچکس هیچ خللی وارد نیاورد».
ارسال نظر