گاهشمار
نگاهی به روند مهاجرت به کانادا
دکتر محسن حافظیان: آثار بسیاری از نخستین مردمان سرزمینی که بعدها کانادا نامیده شد، به جا مانده است. کهنترین آنها مربوط به آثار ۲۶۵۰۰ سال پیش میشود که در شمال ایالت یوکن (Yukon) یافت شده است. در سدههای پس از میلاد، وایکینگها که حدود سالهای ۱۰۰۰ میلادی به مدتی کوتاه در منطقه ای به نام آنساومدوز (Anse aux Meadows) مستقر شدند، از نخستین مهاجرین اروپایی تبار به شمار میروند. پس از وایکینگها، در سده ۱۵ میلادی دیگر اروپاییان در جست وجوی ثروت پا به این سرزمین میگذارند؛ از آن جملهاند: باسکها، ایسلندیها، اسپانیاییها، پرتغالیها، آلمانیها، ونیزیها، فرانسویها و انگلیسیها. قطبی شدن رقابت بر سر منابع طبیعی و تقسیم حوزه نفوذ در آمریکای شمالی میان دو قدرت برتر اروپایی، یعنی انگلستان و فرانسه، روند مهاجرتهای بعدی را شکل میبخشد و تعیین میکند.
نخست، فرانسویان در سال ۱۵۳۴ به سرپرستی ژاک کارتیه (Jacques Cartier) در منطقه کنونی استان کبک مستقر میشوند. از این تاریخ تا سال ۱۷۶۳ بیش از ۶۹۰۰۰ فرانسوی به این منطقه مهاجرت میکنند. سپس نوبت استقرار جمعیتهای مهاجر انگلیسی زبان در کانادا در سالهای ۱۶۱۰-۱۶۲۳ فرا میرسد. پس از سالها درگیری و جنگ میان این دو گروه، سال ۱۷۶۳ سال پیروزی انگلیسیها بر فرانسویهای کاناداست، به ویژه انگلیسیهای سلطنت خواهی که پس از انقلاب آمریکا به کانادا آمده بودند. اتحاد سه گروه مهم از مهاجران انگلیسی در مناطق کبک، نیوبرونزویک و نیواکس، دومینیون کانادا (Dominion du Canada) شکل میگیرد و به پدید آمدن میثاق آمریکای شمالی انگلیسی در روز اول ژوئیه سال ۱۸۶۷ میانجامد.
هجوم اروپاییان به سرزمینی که بعدها کانادا نامیده میشود، همراه با درگیریهای خشونت بار بسیاری با ساکنین بومی است. برای نمونه، در همین سال پیروزی انگلیسیها بر فرانسویها، شورشی از سوی بومیان به وقوع میپیوندد. شورشی که به نام شورش پونتیاک (Rébellion de Pontiac)
معروف است و تا سال ۱۷۶۶ ادامه مییابد. طی سرکوب همین شورش، انگلیسیها با توزیع پتوهای آلوده به ویروس آبله در درون قبایل بومیان، به واقع، به جنگی بیولوژیک علیه آنها دست میزنند.
مهاجران در متن جامعه کانادا
اول ژوئیه سال ۱۸۶۷، که در بالا به آن اشاره شد، تاریخ بسیار مهمی در تحول پدیده مهاجرت به کاناداست. از این رو که گامهای نخست تشکیل دولت- ملت (با ترکیبی اروپایی و مسیحی) برداشته شده است و مهاجرین جدید دیگر نه در هیات کاشفان و مهاجمان و نظامیان به این سرزمین پا میگذارند و نه به عنوان برده.
مهاجرت به کانادا، به مانند مهاجرت به هر کشور دیگری، برآیند عوامل گوناگونی است که در کشور مبدا مهاجرت و کشور مقصد مهاجرت وجود دارند. از این عوامل میتوان به نیاز کشور مهاجرپذیر به نیروی کار متخصص، پیر شدن جمعیت کشورهای غربی مقصد مهاجرت، جنگ، کشمکشهای سیاسی، بحران اقتصادی، وجود یا نبود ارگانهای حمایتکننده در هر دو سوی روند مهاجرت، نزدیکی و دوری جغرافیایی نام برد. چنین است که شمار این یا آن گروه مهاجر، در تاریخ مهاجرت به کانادا، ثابت نمانده است و دستخوش تغییرات شده است. برای مثال میتوان از مهاجرین دو قاره اروپا و آسیا نام برد. در سال ۱۹۷۱، مهاجرین اروپایی ۶۱/۶ درصد کل مهاجرین به کانادا را تشکیل میدادهاند. مهاجرین این قاره در سال ۲۰۰۶ تنها ۱۶/۱ درصد کل مهاجرین بودهاند. از آن سو، مهاجرین آسیایی (از جمله مهاجرین خاورمیانه) که در سال ۱۹۷۱ تنها ۱۲/۱ درصد کل مهاجرین به کانادا بودهاند، شمارشان در سال ۲۰۰۶ به ۵۸/۳ درصد کل مهاجرین رسید.
جایگاه جمعیت مهاجر در جامعه کانادا
بهرغم دوری جغرافیایی کانادا نسبت به بیشتر کشورهای مبدا مهاجرت، سوابق تاریخی، روابط سیاسی میان کشورها، تنشهای سیاسی، نژاد مهاجران و دیگر عواملی از این دست، که نه به خود مقوله مهاجرت که به سرزمین اصلی مهاجران در پیوند است، تاثیری آشکار بر جایگاه اجتماعی مهاجران در کانادا دارند. همه استانهای کانادا هم رفتار کاملا همسانی در این رابطه از خود نشان نمیدهند. در این باره، آمار رسمی خود کانادا به کفایت گویاست. در ادامه به بازگویی برخی از این آمار میپردازم:
در سال ۲۰۰۶، میانگین بیکاری در کل کانادا ۶/۳ درصد، میانگین بیکاری مهاجران ۱۲/۳ درصد و میانگین بیکاری بومیان کانادا ۱۴/۸ درصد بوده است.
در سال ۲۰۰۹، در صد بیکاری کل مهاجران (۱۳/۷ درصد) از درصد بیکاری کل متولدین کانادا (۷/۶ درصد) ۶/۱ درصد بیشتر بوده است. در همین سال، در استان کبک، ۸۰ درصد مهاجرانِ بیکاری که از کمکهای دولتی استفاده میکردهاند، تحصیلاتی بالاتر از دیپلم متوسطه داشتهاند. در نسبتی تقریبا وارونه، ۷۵ درصد کبکیهایی که از این کمکها بهره میگرفتهاند، تحصیلات پایینتر از دیپلم متوسطه داشتهاند.
در سالهای ۲۰۰۹، مهاجران استان انتاریو ۵۵۰۰۰ موقعیت شغلی از دست دادهاند که برابر ۳۳ درصد کل موقعیت شغلی از دست رفته در این استان بوده است. این در حالی است که نیروی کار مهاجر در این استان تنها ۲۸/۹ کل نیروی کار را تشکیل میداده است. در سال ۲۰۱۱، شمار مهاجران غیراروپایی تبار ۳۰/۷ درصد جمعیت کل شهر مونترال بوده است و ۵۱ درصد آنها دارای حداقل مدرک دانشگاهی کارشناسی بودهاند. از این جمعیت تنها ۱۳ درصدشان وارد کارهای دولتی شدهاند. این امر به وضوح نشان میدهد که تنوع جمعیتی کارکنان دولتی انعکاسی از بافت جامعه موجود نیست.
همدوش جهان پر تنش و بحرانی امروز، پدیده مهاجرت هم در تندپیچ آزمونهای جدیدی قرار گرفته است. دیگر این تنها مهاجر نیست که در سرزمین مقصد مهاجرت در کار کشف جامعهای متفاوت است، حاکمان این کشورها نیز دیر یا زود مجبور به کشف چهره دیگری از مهاجران خواهند بود. در انتخابات اخیر استان کبک، در بسیاری از نشریات جوامع مهاجر اعتراض به اینکه چرا احزاب کبکی در برنامههای انتخاباتیشان به مهاجران نمی پردازند به چشم میخورد. این شاید نخستین نطفههای خودآگاهی مهاجرانی باشد که از شگفتزدگی اولیه در برابر جهان صنعتی بیرون آمدهاند و جایگاه درخور خود را طلب میکنند.
ارسال نظر