گاهشمار
سوسیال دموکراسی به روایت برنشتاین
گروه تاریخ اقتصاد - صاحب فرضیه تعدیل مارکسیسم و تاکید بر پیاده کردن تدریجی و مرحله به مرحله سوسیالیسم در نیمههای دسامبر سال ۱۹۳۲ درگذشت. برنشتاین در سال ۱۸۵۰ در برلین به دنیا آمد، او در سن ۱۶ سالگی مدرسه را ترک و در بانکی مشغول کار شد، در سال ۱۸۷۲ به سوسیالیستهای ایزناچر (Eisenacher) پیوست. برنشتاین یکی از نمایندگانی بود که در سال ۱۸۷۵ در کنفرانس گُتا شرکت کرد. تا سال ۱۸۷۸ در حزب سوسیال دموکرات آلمان، در برلین، فعال بود. به دلیل مقرر شدن «قانون ضد سوسیالیستی» مجبور به ترک آلمان شد و در ابتدا به سوئیس رفت و پس از آن از سال ۱۸۸۸ تا ۱۹۰۱ در لندن به سر برد. در لندن از دوستان نزدیک انگلس و جریان فابینها بود. او پس از بازگشت به آلمان در سال ۱۹۰۲ به عنوان نماینده مجلس رایشتاگ (Reichstag) انتخاب شد و تا سال ۱۹۲۸ که بازنشسته شد در آن خدمت کرد. او همچنین یک روزنامهنگار بود و در مدارس حزبی تدریس میکرد. در ابتدا در رابطه با جنگ جهانی اول به نفع حکومت آلمان رای داد، اما پس از آن در سال ۱۹۱۵ موضع خود را تغییر داد و به حزب مستقل سوسیالیستها (۱۹۱۷) پیوست. در سال ۱۹۱۹ در حکومت ائتلافی حزب سوسیال دموکرات و حزب مستقل سوسیالیستها در مقام معاون خزانهداری قرار گرفت. پس از آن دوباره به حزب سوسیال دموکرات پیوست، اما در طول سالهای ۱۹۲۰ از نفوذ کمی در آن حزب برخوردار بود. او در سال ۱۹۳۲ در گذشت.
برنشتاین تحت تاثیر عقاید فابینهای بریتانیا و گرایشهای چپ طبقه متوسط به خصوص «لیبرالهای نوین» انگلستان، دست به تجدید نظر طلبی در مارکسیسم زد. او بر این اعتقاد بود که حزب سوسیال دموکرات آلمان باید حزبی رفرمیست با جهتگیری به سوی جلب آرای عمومی باشد. به نظر وی حزب و اتحادیههای کارگری وابسته به آن، باید فقط در صف انقلابی باشند؛ زیرا رشد اقتصادی آلمان و تکامل اجتماعی و سیاسی، و در نتیجه ظهور لیبرالیسم طبقه متوسط، حکایت از یک آَشتی طبقاتی بین آن طبقه و طبقه کارگر و فرا گرویدن به سوسیالیسم از طریق مسالمت آمیز میکند. او اعتقاد داشت که زمان عقاید انقلابی سر آمده و باید در تئوریهای مارکسیستی و مارکسیسم تجدید نظر کرد.
مقالات برنشتاین در این مورد، بین سالهای ۱۸۹۶ تا ۱۸۸۹ در نشریه «زمان نو» و سپس مجموعه آنها تحت عنوان «درباره تاریخ و تئوری سوسیالیسم» انتشار یافت. کتاب اصلی دفاعیه برنشتاین تحت عنوان «سوسیالیسم در حال تکامل» در سال ۱۸۹۹ منتشر شد. او در این کتاب میگوید:
«تکامل و مو شکافی بیشتر دکترین مارکسیسم باید با نقد آن آغاز شود.» و امروز... هر چیزی را در مقابل مارکس و انگلس میتوان اثبات کرد.
از آنجا که نقد برنشتاین در وهله نخست متوجه مارکسیسم ارتُدوکس در درون حزب سوسیال دموکرات آلمان بود، رهبر این گرایش، کارل کائوتسکی در مخالفت با نظریات وی قرار گرفت. اما مهمترین و پیگیرترین جبهه مخالفت علیه تجدیدنظرطلبی و دفاع از مارکسیسم را روزا لوکزامبورگ سازمان داد.
آغاز جنگ اول جهانی، اوت ۱۹۱۴، منجر به انشقاق در درون جنبش سوسیالیستی اروپا شد. اغلب حزبهای مارکسیستی در ابتدای جنگ از دولتهای خود در مقابل دیگر دولتهای درگیر جنگ دفاع کردند. برخی از رهبران سوسیال دموکراسی نظیر اتوبائر و هیلفردینگ برای خدمت و دفاع به «وطن» به ارتش اتریش پیوستند! در آلمان تنها گروه انترنالیستی روزالوکزامبورگ و کارل لیبنخت بود که مواضع انقلابی (و مشابه حزب بلشویک) اعلام کرد. با گسترش و تداوم جنگ، بالاخره عدهای به مواضع صلحطلبانه روی آوردند؛ اما موضعی که خواهان سرنگونی دولتهای سرمایهداری نبود، صرفا خواهان خاتمه جنگ و کشتار بود. در این میان مخالفان سیاسی سابق، کائوتسکی و برنشتاین، با یکدیگر در این جبهه قرار گرفتند. مواضع مسالمت جویانه کائوتسکی در مقابل دولت آلمان منجر به برخوردی شدید توسط جناح چپ حزب سوسیال دموکرات آلمان (لوکزامبورگ) و حزب بلشویک (به خصوص لنین) با وی شد.پس از انقلاب اکتبر، در آلمان (و همچنین سایر نقاط جهان) انشعاب ما بین طرفداران بلشویسم و سوسیال دموکراسی شکل گرفت. از این پس، انقلابیون کمونیست به طور مشخص در مقابل رفرمیستها قرار گرفتند. حزب سوسیال دموکرات آلمان در ازای خدماتش به دولت سرمایهداری، به خصوص در جمهوری وایمار، از «اعتبار» چشمگیری برخوردار شد. رادولف هلفردینگ، یکی از رهبران حزب، در دهه ۱۹۲۰ برای دو دوره به مقام وزارت مالی دولت سرمایهداری «ارتقا» یافت. چشمانداز انقلاب سوسیالیستی به کنار گذاشته شد و کائوتسکی به نظریات برنشتاین گروید و تجدیدنظرطلبی «نوین» را بنا نهادند و مارکسیسم برای همیشه به کنار گذاشته شد. برنشتاین حتی تز فروپاشی نهایی سرمایهداری را انکار و استدلال کرد که در نظام سرمایهداری، بحران اقتصادی با رشد تولیدات صنایع تقلیل خواهد یافت و دولت و سرمایهداران راهحلهای واقعی را خواهند یافت؛ اما رفرمیستها با توجیه مواضع خود، هنوز سخن از سوسیالیسم به میان میآوردند. کائوتسکی نیز تا آخر عمر خود را مدافع سوسیالیسم معرفی میکرد. او بر این اعتقاد بود که هر چه اقتصاد سرمایهداری پیشرفته و گستردهتر شود، امکان گذار مسالمتآمیز به سوسیالیسم قویتر خواهد شد.
یکی از موارد اختلاف نظر برنشتاین با مارکسیسم این بود که عقیده داشت طبقه متوسط جامعه نباید از میان برداشته شود؛ همین نتیجهای که چین در تجربهای که از سال ۱۹۸۲ آغاز کرده به آن رسیده و بسیاری از احزاب کمونیست دیگر هم به آن گردن نهاده و پذیرفتهاند که ساختن بنای سوسیالیسم باید تدریجی و شروع آن از سوسیال دموکراسی باشد.
مورد اختلاف دیگر این بود که برنشتاین باور نداشت که کاپیتالیسم با تضادهای داخلیاش از درون متلاشی شود. طبق فرضیه برنشتاین، طبقه زحمتکش یک جامعه باید نخست روشن شود، رشد کند و به تدریج به صورت یک وزنه سیاسی درآید و از راههای دموکراتیک به قدرت برسد.
ارسال نظر